< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: انکار وجود انسان کامل

قال49:

«ثمَّ انهم قد اتّفقوا، على انّ وصول الإنسان إلى حدِّ الكمال الحقيقي لا يمكن الا بانحلال العقد و التخلُّص عن القيود و بحصول الانطلاق و الوصول إلى حد الإطلاق، فيكون الكمال الحقيقي و الإدراك الحقيقي العيني، لا يحصل عندهم للسالكين ما لم يصلوا إلى مرتبة الإطلاق.

فالادراك و العلم الذي هو الكمال عندهم، ما ينكشف لهم عند الوصول إلى هذه المرتبة و سقوط سائر القوى الجسمانيَّة المدركة و المعيَّنة على الإدراك عن التأثُّر و الفاعلية و توجه القوى القدسيَّة و العاقلة بالكليَّة نحو القدس و انخراطها في سلك الملإ الأعلى من الأرواح المجردة و كونها بمعزل في تلك الحالة عن استعمال تلك القوى الجسمانيَّة، و حينئذ فلا اعتبار عندهم بمثل هذه الإدراكات الحسيَّة و الخيالية و الوهميَّة و الفكريَّة، بل هذه الإدراكات عندهم مانعة لحصول ما هو الكمال الحقيقي عندهم، لاتفاقهم على ان حصوله لا يمكن الا بقهر القوى الطبيعيَّة و تقوية (و تقوى- خ ل) القوى (للقوى- خ ل) القدسيَّة و تبديل الأخلاق السيِّئة بالحسنة و ملازمة الأفعال الجميلة، و حينئذ كان الإنسان الكامل هو المشارك للعقول المجرَّدة و الأرواح الكاملة.

فلا يمكن ان يقال، انه هو الكون الجامع، إذ لا يوجد فيه ما هو مثل العفاريت و المردة، و لا ما يماثل السباع و الوحوش و البهائم‌ و الحشرات الموذية.

و من البيِّن انّه لا يوجد فيه ما يماثل الأفلاك و الكواكب الغير القابلة للخرق و الالتيام المتحركة على سبيل الاستمرار و الدوام، مع عدم عروض الانقطاع».

أقول: ما سبق من الإشكالات، انَّما هي متعلِّقة بالقسم النظري من علومهم، و هذه الإيرادات متعلقة بالقسم العملي منها (هاهنا- خ) من جملتها، انَّهم قد اتَّفقوا على ان وصول الإنسان إلى الكمال الحقيقي أي بلوغها إلى مرتبة حقيقته الجامعة لسائر الأسماء و الحقائق كما عرفت لا يمكن الا بعد انحلال العقد الحاصلة له عند تطوُّره بالاطوار الاستيداعية و الاستقراريَّة،

و التخلُّص عن القيود الحاصلة في تلك المراتب مما اكتسب من كل واحد منها حين تلبّسه بها و تطوُّره (تصوره- خ) بحسبها، حتى يدخل في الانطلاق الأصلي و يحصل له الوصول إلى الإطلاق الذاتي الذي هو مقتضى تلك الحقيقة، فيصل إلى الكمال الحقيقي الذي هو ادراك الحقائق على ما هي عليه (لا- خ) ادراكاً حقيقيًّا (حسياً- خ) عينياً، فانَّه لا يحصل لأحد من السالكين هذه المرتبة عندهم ما لم يصلوا إلى مرتبة الإطلاق، فان الإدراك الذي في كل مرتبة انَّما هو بحسبها مشوب باحكامها الخاصَّة بها. فالادراك‌ الحقيقي و العلم اليقيني الذي هو الكمال عندهم لما ينكشف لهم عند الوصول إلى هذه المرتبة و سقوط ساير القوى الجسمانيَّة المدركة و المعيَّنة على الإدراك من الفاعليَّة و التأثُّر، لئلّا يختلط المدركات الحقيقيَّة الكليَّة بأحكام تلك القوى من العوارض الخارجيَّة الحاجزة و اللواحق المادية المانعة عن ادراك الحقائق، و يبقى على صرافتها الإطلاقيَّة، حتى يتمكّن القوى القدسيَّة و العاقلة للتوجه بالكليَّة نحو القدس، و انخراطها في سلك الملإ الأعلى من الأرواح المجرَّدة و العقول المقرَّبة، بتحصيل وجوه المناسبات من دوام ملاحظته المبدأ الحق و الاستخلاص عن وجوه ما به التمايز، كما ذكر. و لا يخفى انه حينئذ بمعزل في تلك الحالة عن استعمال القوى الجسمانية، و إذا كان الأمر على هذا الوجه، فلا اعتبار عندهم بمثل هذه الإدراكات من الحسِّية و الخياليَّة و الوهميَّة و الكفريَّة، بل هذه الإدراكات كلَّها يكون عندهم مانعاً- مانعة- لحصول ما هو الكمال الحقيقي لديهم.

و ايضاً، اتفاقهم على ان الكمال الحقيقي لا يمكن تحصيله الا بقهر القوى الطبيعيَّة و تقوية القوى القدسيَّة و تبديل الأخلاق السيِّئة بالحسنة و ملازمة الأفعال الجميلة، و يلزم منه ان يكون الإنسان الكامل هو المشارك للعقول المجرَّدة و الأرواح الكاملة في تمام الصفات، فلا يمكن حينئذ ان يقال، انه الكون الجامع، إذ لا يوجد فيه على هذا التقدير ما هو مثل العفاريت و المردة، و لا يماثل السباع و الوحوش و البهائم و الحشرات الموذية ما دام في هذه المرتبة. و من البيِّن ايضاً انّه لا يوجد فيه مطلقا في جميع مراتبه ما يماثل الأفلاك و الكواكب الغير القابلة للخرق و الالتيام المتحرِّكة على سبيل الاستمرار و الدوام، مع عدم عروض الانقطاع، لشهادة بديهة العقل بانّه ليس في الإنسان شي‌ء كذلك.

 

بعد از بیان ضرورت وجود انسان کامل به بیان اشکالاتی بر آن پرداختند تا کنون اشکالات از حیث علوم نظری عرفا بود و از این جا تا 3 فصل فاز جدیدی از اشکالات که بر علوم عملی عرفا است مطرح می شود و بعد به همه ی این اشکالات پاسخ می دهند.

قبل از بیان اشکال باید 3 مطلب را به نحو تفکیک و مستقل مورد توجه قرار داد؛

مطلب نخست: قوای مدرِکه دو قسم است؛

     ظاهره: همان حواس ظاهره است؛ اینها نقش انتقال دهنده را ایفا می کنند یعنی محصول ادراکات خود را تحویل حس مشترک می دهند و حس مشترک است که درک می کند مثلا باصره صورت مبصر را می گیرد به حس مشترک تحویل می دهد و حس مشترک می بیند

     باطنه: که خود دو قسم است؛

    1. حواس باطنه: این قوا مدرک جزئیات و عبارتند از؛

     حس مشترک: صور جزئیه را ادراک می کند صور جزئیه ای که حس مشترک ادراک می کند اعم از همه ی حواس مذوقات و مشمومات و مبصرات و ملموسات و مسموعات است این صور جزئیه تحویل خیال داده و در آنجا بایگانی می شود

     واهمه: معانی جزئیه را ادراک می کند معانی جزئیه هم به حافظه تحویل و در حافظه بایگانی می شود

     متصرفه: که کار آن تصرف در صور و معانی جزئیه است و دو صورت دارد؛

     متخیله: گاهی که متصرفه در خدمت واهمه است به آن متخیله می گویند و کار متصرفه در این صورت اختراع اشیائی است که حقیقت و واقعیت ندارند.

     مفکره: گاهی متصرفه در خدمت عاقله قرار می گیرد که به آن مفکره می گویند و متصرفه عاقله را یاری می کند و عاقله متصرفه را در ترتیب مقدمات قیاس استخدام می کند که این استخدام هم به واسطه واهمه است نه مستقیم.

     حافظه و خیال: این دو بایگانی است

    2. قوه ی عاقله: که مدرِک کلیات است

خیال و حافظه و قوه متصرفه مدرِک نمی باشند بلکه مُعین و کمک کار بر ادراک می باشند

     خیال با محافظت صور جزئیه ای که حس مشترک ادراک می کند کمک به حس مشترک می کند

     و حافظه با محافظت معانی جزئیه ای که واهمه ادراک می کند کمک به واهمه می کند

     قوه متصرفه هم اگر متخیله شد به واهمه کمک می کند

     و اگر متصرفه، مفکره شد به عاقله کمک می کند

مطلب دوم: تمام این قوای مدرِکه اعم از ظاهره و باطنه چه حواس باطنه باشد و چه عاقله همه در محدوده ی علم حصولی و در حوزه مفاهیم و تصور (صورت ذهنی و علم حصولی) مطرح اند یک ادراکی ورای اینها است که؛

ورایی عقل طوری دارد انسان    کزو حاصل شود اسرار پنهان

 

آن ادراک واری این ادراکات ادراک کشفی و شهودی یا عین الیقین است نه علم الیقین که در محدوده علم حصولی و تصور مطرح است در کشف و شهود ادراک به حقیقت خارجی تعلق گرفته و حقیقت خارجی مورد معاینه و مکاشفه قرار می گیرد و حساب مفهوم و علم حصولی و علم الیقین نیست.

آن علم و ادراکی که در عرفان دنبال آن می باشند همین ادراک کشفی و شهودی است که فوق ادراکات ظاهری و باطنی و حسی و خیالی و عقلی و وهمی است. لذا علم عرفان از علومی است که بر خلاف علوم حصولی مقدمه عمل نیست بلکه علم حصولی و عمل مقدمه ی عرفان است علم حصولی که در دایره تصور و صورت ذهنی و مفهوم مطرح است مقدمه ی عمل است و تا این نباشد انسان نمی تواند عملی به جای آورد اما عرفان علمی است که علم حصولی و عمل مقدمه ی تحصیل آن است و خداوند فرمود: «و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما» این علم همان عرفان است که خدا می فرماید: افزونی این علم را از خداوند بطلب. یا این که رسول خاتم ص فرمودند:« اللهم ارنا الاشیاء کما هی » این علم به حقیقت اشیاء و حقیقت خارجی تعلق می گیرد و از قبیل مشاهده و کشف و شهود است.

مطلب سوم: چند اصطلاح در این مطلب بیان می شود که اینها را صدر الدین قونوی در متن مصباح الانس از ابن فناری یعنی در مفتاح جمع الغیب و الشهود این 4 اصطلاح را بیان کرده است؛

    1. اطوار استیداعیه یا معراج ترتیب: آن مراحل و مراتبی که انسان در مراتب قوس نزول طی می کند تا در رحم به صورت نطفه قرار می گیرد و مراحل قوس نزول عبارتند از؛

     مرحله تعین علمی یا مرحله عالم اعیان ثابته است و در مراتب واحدیت قرار دارد

     مرتبه قلمیت یا مرتبه عقل

     مرتبه لوحیت یا مرتبه نفس

     مرتبه برزخ

     مرتبه عناصر و موالید که اجسام مرکبه تامه باشد

     بعد در رحم استقرار می یابد

وجه تسمیه: به این مرتبه که اطوار استیداعیه می گویند از این روی که انسان از هر مرحله ای از این مراحل که در قوس نزول عبور می کند رنگ خصوصیات آن مرحله را می گیرد و خصوصیات آن مرحله در انسان به ودیعت نهاده می شود و لذا به آن مرتبه استیداعیه می گویند.

    2. اطوار استقرائیه: بعد از آن که در رحم به صورت نطفه قرار گرفت اطوار و رحمی را در رحم طی می کند که به آن اطوار استقرائیه می گویند که مراتبی دارد؛

     نطفه: به صورت آب

     علقه : خون بسته

     مضغه: یک پارچه گوشت

     کسونا العظام لحما: گوشت بر استخوان روییده می شود

     تا انسان قدم به نشأه شهادت و دنیا می نهد

    3. معراج تحلیل: بعد از قدم نهادن انسان در عالم شهادت و متولد شدن از رحم مادر سیر انسلاخی شروع می شود یعنی باید از حدود مراحلی که آن را در قوس نزول طی کرده بود بگذرد مثلا؛

     از حد طبیعی به حد مثالی و برزخی

     از حد مثالی به حد عقلی

     و دوباره به مرحله تعین علمی برسد که در مرتبه اعیان ثابته است

    4. معراج عود: با رسیدن به تعین مرتبه علمی و اعیان ثابت اگر مشیت خداوند به عود به مرتبه عالم شهادت برای تکمیل غیر و یا تکمیل خودش یا تکمیل هر دو، به آن معراج عود می گویند.

حال بعد از مقدمات اشکالی در این فصل بر نظر عرفا بر ضرورت وجود انسان کامل مطرح می شود؛

اشکال نخست: طبق نظر شما عرفا اگر انسان بخواهد به کمال حقیقی و به ادراک کشفی و شهودی و عین یقین نایل شود باید از مرحله جسم و جسمانیات و از ادراکات حصولی و ذهنی و مفهومی بالاتر برود و به مرتبه ادراک کشفی و شهودی برسد تا انسان کامل شود تازه در این مرحله مثل عقول می شود و همان طور که می گفتید: عقل نمی تواند مظهر اتم و جامع باشد انسان کامل هم نمی تواند مظهر اتم و جامع باشد

اشکال دوم: برای انسان کامل شدن باید خُلق و خوی حسن و فرشته گونه در انسان پیدا شود و اخلاق رذیله به اخلاق حسنه تبدیل گردد و انسان فرشته خوی شود و به پاکی و طهارت ملایک برسد تا به کمال حقیقی برسد این انسان دیگر نمی تواند جامع شیطان و اتباع آن و جامع سباع و وحوش و بهایم باشد و نمی تواند جامع افلاکی باشد که باذن الله دایما در حرکت اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo