< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله انکار وجود انسان کامل

قال47:

على انّا نقول: انّ حقيقة الحق و صورته الحقيقيَّة لو كانت نفس حقيقة الإنسان و صورته، لم يبق فرق بين الظاهر و المظهر و المرآة و المرئي، و لو كانت غيرها، فلو كانت نفس حقيقة الوجود المطلق، كان غير الإنسان الكامل، كالعقل المجرد، يصح ان يكون مجلى و مظهراً لها، و لو كانت هي الوجود المتعيَّن بجميع هذه التعيُّنات و ساير الصفات و الإضافات، لصحَّ ان يكون مظهرها مجموع العالم الكبير، فان مجموع أجزاء العالم الكبير الواحد بالموضوع و بالهيئة الصوريَّة الاجتماعية مثل مجموع الإنسان المتألّفة من النفس المجردة و القوة العاقلة و الحاسَّة (أو الحادسة- خ) و البدن المادي الإنساني.

فلو صحَّ ان يقال: انّ هاهنا وحدة حقيقيَّة و صورة طبيعيَّة نوعيَّة لصحَّ ان يقال: ان هناك ايضاً وحدة حقيقيَّة و صورة طبيعيَّة نوعيَّة (لصح ان يقال، ان هناك‌ ايضاً وحدة حقيقيَّة و صورة طبيعية) هي المدبّرة المتصرّفة الموحِّدة لجميع اجزائه المدركة لها جميعاً على ما يقولون به، على ان من جملة أجزاء العالم انواعاً غير متناهية وجد بعضها في الأزمنة الماضية، ثمَّ انقرض بالكليَّة، و وجد بعضها في الأزمنة الحاضرة، ثم انها تنقرض بالكليَّة في الأزمنة المستقبلة، و وجد البعض الباقي منها في الأزمنة الآتية، مع انه لم يوجد في الأزمنة الماضية و الحاضرة، لكنّه انّما يصير منقرضاً بعد زمان بالكليَّة.

[كيفية احاطة الإنسان على المظاهر الوجودية]

ثم ان جميع الكمالات الممكنة لنوع الإنساني (الإنسان- خ) لا يمكن حصولها لشخص واحد من الاشخاص الكاملين من ذلك النوع المختلفين بحسب الاستعدادات الغير المتناهية الموجودة في الأزمنة الغير المحدودة، فلا يمكن ان يجعل فرد منهم من المظاهر التامَّة الكاملة بالنسبة إلى صورة تلك الحقيقة، و كيف لا فانّ- الكمال الذي يكون لخاتم الأنبياء لا يمكن حصوله لنبي‌ آخر، و الكمال الذي لخاتم الأولياء عندهم، لا يمكن حصوله لولىّ آخر من الأولياء.

أقول: هذا إشارة إلى إبطال القول بالمرآتيَّة و الظاهريَّة و المظهريَّة مطلقا، و بيان ذلك: انّ صلاحيَّة مرآتية الإنسان الكامل بل مرآتيَّة شي‌ء من الموجودات بخصوصه للحقيقة الحقَّة غير متصوَّرة بوجه من الوجوه، فإنه لو أمكن ان يكون (هناك- خ) هاهنا شي‌ء يصلح للمرآتيَّة، كان العالم الكبير هو ذلك الشي‌ء، و هو ايضاً لا يصلح لها. و ذلك لأن حقيقة الحقَّ و صورته الحقيقيَّة لا يخلو من ان يكون هي نفس الحقيقة الانسانيَّة أو غيرها،

و الثاني منحصر في القسمين، إذ لا يخلو من ان يكون هي حقيقة الوجود المطلق، أو الوجود المقيَّد المتعيَّن بجميع التعيُّنات، ضرورة ان المقيِّد بتعيُّن خاص من مطلق التعيُّنات (للتعيُّنات- خ) مقابل للتعيُّنات، قد أبطله الدلائل السالفة بالوجوه المبيَّنة- البيِّنة- المذكورة،

فلو كان الأول، يعنى الحقيقة الحقَّة، نفس حقيقة الإنسان، فامتناعه ظاهر، ضرورة انَّه لم يبق حينئذ فرق بين الظاهر و المظهر و المرآة و المرئي، و ذلك بيِّن الاستحالة،

و لو كان الثاني، هو ان تكون تلك الحقيقة هي حقيقة الوجود المطلق، فلانه يلزم حينئذ ان يكون سائر افراد الموجودات، لها صلاحيَّة المرآتيَّة، فيكون غير الإنسان الكامل له هذه الصلاحيَّة سيَّما العقل المجرَّد الذي هو أقرب رتبة و اقدم صلاحيَّة و أدومها، فلا اختصاص للإنسان بهذه الصلاحيَّة، بل و لا شي‌ء من الموجودات.

 

انسان کامل با نشأه عنصری چطور مظهر جامع صفات کمال و جلال خداست؟ حق تعالی با حقیقت جمعیه خود در تمام مراتب انسان کامل مانند مرتبه عنصری ظاهر نمی شود

در این فصل جواب دومی از اشکال می دهد که باز دفاع از مستشکل بر ضرورت وجود مظهر جامع است و در این اشکال پا را فراتر نهاده و ترقی می کند که وجود و اساس مظهر جامع را از ریشه بزند و بگوید: اصلا وجود مظهر جامع امکان ندارد چه انسان یا موجود دیگری باشد

بیان: می پرسیم شما عرفا که می فرمایید: انسان کامل مظهر جامع حق است آیا بین حق و انسان کامل فرق است یا خیر؟

     فرق نباشد: باید ملتزم شوید که ظاهر و مظهری در کار نیست اما شما بحث مظهر جامع را بیان می کنید

     فرق هست: در این صورت مراد از ذات حق تعالی چیست؟

3 احتمال دارد؛

    1. وجود مطلق: وجودی که هیچ قیدی ندارد و وجود در مرتبه ذات است

در این صورتی هر موجودی می تواند نقش مظهریت او را ایفا کند زیرا نسبت همه ی موجودات به وجود مطلق علی السویه است هیچ مقیدی خالی از مطلق نیست پس هر موجودی می تواند مظهر وجود مطلق باشد و چه بهتر که عقل اول این کار را بکند و عقل اول مظهر وجود مطلق باشد زیرا رتبه اش مقدم است و اول ما خلق الله است و به خاطر تقدم رتبی که دارد بهتر است مظهر حق باشد

    2. وجود جامع جمیع تعینات: که وجود در مرتبه مظاهر است

مظهر چنین حقی مجموع عالم است نه انسان کامل مجموع عالم کبیر و مجموع اجزای عالم و ما سوا الله مظهر وجود وجود جامع جمیع تعینات است نه انسان کامل زیرا مجموع عالم موضوع واحد دارد و صورت اجتماعی هم دارد و یک مجموعه است موضوع آن وجود منبسط است و تمام اجزای عالم روی همین وجود منبسط می آید و نقوشی اند که بر روی وجود منبسط کشیده می شود و این باید مظهر وجود جامع جمیع تعینات باشد.

ان قلتَ: مجموع عالم وحدت حقیقی ندارد و واحد حقیقی نیست؟

قلنا: انسان هم یک مجموعه ای از اعضاء و جوارح و قوا است و قوه عاقله و واهمه و خیال و حس دارد اما ما آن را نوع واحد و حقیقت واحد می بینیم و در عالم طبیعت آن را نوع واحد انسان می دانیم و گوییم انسان نفسی دارد که وحدت آن را حفظ می کند و شما عرفا برای عالم نفس کلی و عقل کلی قبول دارید هر چند ما این حرفها را قبول نداریم نفس کلی عالم و عقل عالم حافظ وحدت مجموع عالم است و واحد حقیقی است و جامع جمیع تعینات عالم است

    3. وجود متعین به تعین ذات در مقابل بقیه تعینات: این غلط است و ادله توحید قبلا این احتمال را رد کرده است

اما مجموع عالم هم نمی تواد مظهر حق تعالی باشد به دو دلیل؛

دلیل نخست: موجودات عالم یک انواعی دارند که غیر متناهی است؛

     یک قسمت در زمان گذشته بود و منقرض شد

     و بخشی الان موجود اند و بعد منقرض می شود

     بخشی بعد موجود می شود و بعد هم منقرض می شود

با این حساب چطور مجموع عالم مظهر وجود جامع جمیع تعینات باشد؟ همه ی موجودات که الان وجود ندارند افراد گذشته و آینده که الان حضور ندارند

دلیل دوم: چطور می شود که تمام استعدادات و کمالات غیر متناهی که برای افراد غیر متناهی انسان است در یک انسان جمع شود؟ آیا کمال وجودی پیامبر اکرم در وجود انسان های گذشته هست؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo