< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب شارح از اشکال مصنف بر محیی الدین

لكن هاهنا محلُّ بحث: و هو ان كان المراد بقولكم: ان الإدراك المنسوب إلى الباصرة هو الإدراك الجزئىّ المتعلق بالأعراض الجسمانيَّة، انّ ما حصل للعقل بتوسط هذه الآلة مطلقا ينحصر فيه، فممنوع، لما ثبت عندكم من وجود الكلى بعد الكثرة.

و ان أردتم به، انّ الإدراك المنسوب إلى هذه الآلة من حيث كونه صادراً منه (منها- خ) اولًا: كذلك، فعلى تقدير تسليمه لا شك ان للعقل ان يجرِّد الصورة الموصلة إليه بواسطة الآلات أصلًا عن اللواحق الخارجيَّة، فلا يصحُّ ان يقال، ان العقل لا يدركها مطلقا، سيّما عند من هو معترف (اعترف- خ) بوجود الكلى الطبيعي الخارجي‌.

و إذا تقرَّر هذا: فلا يلزم ان يكون الواجب غير مدرك بوساطة الآلات أصلًا.

فلئن قيل: انّ ما يكون متعلّقاً لهذا الإدراك من حيث هو كذلك، يجب ان يكون محفوفاً بالعوارض الماديَّة الخارجيَّة، و الواجب من حيث انَّه واجب يمتنع ان يكون كذلك فلا يصحُّ نسبة الرؤية إليه.

قلنا: انَّ ما يعطيه المحل المنظور فيه، لا بُدَّ و ان يكون من اللَّواحق الخارجيَّة للطبيعة الواجبيَّة، حتى يصحُّ اسنادها إلى المحل، فالتباسها بتلك الملابس المظهرة لها في المدارك من الغاية المطلوبة الباعثة للحركة الايجاديَّة، فيجب ان يكون مشاهدة مدركة (يدركه- خ ل) بهذه الحيثيَّة، نعم يلزم ان لا يطلق عليه حينئذ اسم الواجب، لأنَّ الأسماء توقيفيَّة عندهم كما سبق الإيماء إليه، لكن لا يلزم من عدم اطلاق هذا الاسم عليه في مرتبة من المراتب، ان لا يكون تلك الحقيقة مرئيَّة مطلقا.

و الشيخ ما أطلق عليها هذا الأسم من هذه الحيثيَّة، بل‌ انَّما أطلق عليها اسم الحق لا مطلقا، بل من حيث أسمائه الحسنى.

و يؤيِّد ما قلنا، قول‌ بعض الأئمة: «لم اعبد ربّا لم اره» و كذلك قول الشيخ في مواضع متفرقة، كقوله: «فلا تنظر العين الا إليه، و لا يقع الحكم الا عليه» و قوله:

فان قلت: محجوب، فلست بكاذب    و ان قلت: مرئيّاً فذاك الذي أدرى.

و أمثاله ممّا لا يحصى في كلامهم.

 

بیان شارح: دیدن حسی منحصر به جزئی نیست و ادراک بصری اختصاص به سطح ملون ندارد به تعبیر دیگر این که معتقدید: عقل جزئی را ادراک نمی کند و دیدن حسی منحصر در جزئی است درست نیست زیرا کلی بعد از کثرت مانند مفهوم انسان که از جزئیات انتزاع می شود از راه همین دیدن است ابتدا باید انسان زید و عمرو و بکر را ببیند تا بعد مفهوم انسان را از او انتزاع کند در کلی بعد الکثره کلی از راه دیدن جزئیات به دست می آید و عقل جزئیات مانند زید را ادراک می کند

ان قلتَ: در کلی بعد از کثرت اول کلی جزئی است و کلی در مرحله جزئی است که با دیدن حسی دیده می شود و متعلق ادراک حسی قرار می گیرد بعد عقل این جزئیات را تقشیر از عوارض می کند و بعد کلی درست می شود

قلتُ: در این صورت دو جواب داریم؛

جواب نخست: بنا بر قول رجل همدانی که کلی عین وجود فرد با وصف وحدت عددی است و از همان ابتدا کلی ادراک می شود نه این که اول جزئی و بعد عقل جزئیات را از عوارض تجرید کند تا کلی درست شود

جواب دوم: بر فرض قبول که ابتدا جزئیات دیده می شود و بعد عقل تجرید جزئیات از عوارض کرده و کلی درست می شود اما بلآخره این کلی از راه همین جزئیات بدست می آید

پس عقل جزئیات را هم ادراک می کند خصوصا با توجه به این که ومجو.د کلی طبیعی در خارج عین وجود فرد در خارج است

بعد شارح خود اشکالی بر جواب خود مطرح می کند؛

اشکال: اگر خدا به حس دیده می شود پس باید محفوف به عوارض باشدو سطح و مقدار و وضع و ...داشته باشد

جواب: خدا نه در مرتبه ذات به دیدن حسی دیده می شود بلکه در مرتبه مظاهر حسی است نه این که ذات خدا به چشم دیده شود خدا در مظاهر حسی به حس دیده می شود یعنی ما که اجسام را می بینیم ما حق را در مرتبه ظهورش در عالم حس می بینیم که امیر المومنین ع فرمود: «لم اعبد رباًلم اره » و در دعای عرفه آمده « عمیت عین لا تراک » منقود این است که خدا در مرتبه مظاهر دیده می شود و الا ذات نه به حس درک می شود و نه به عقل لذا بر محیی الدین اشکال می شود که در فتوحات گفته: « سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها » و با این جمله او را تکفیر می کنند که خدا را عین اشیاء می داند درحالی که ایشان به تعبیر "اظهر" توجه نمی کنند که به معنی این است؛ «ای فی مقام ظهور لا فی مرتبة الذات » هیچ عارفی نمی گوید: خدا در مرتبه ذات عین اشیاء است بلکه در مرتبه ظهورات عین اشیاء است یعنی همه ی اشیاء ظهورات و نمود های اویند

همه آینه اویند و دلکش     ندانم در کدام آینه بینم؟

 

ما همه شیران ولی شیر علَم    حمله مان از باد باشد دم به دم

حمله مان از باد و ناپیداست باد    جان فدای آن که نا پیداست باد

 

جوابی که ابن عربی از اشکال اصلی داد که بر ضرورت وجود انسان کامل مطرح شد و خدا انسان کامل را ایجاد کرد تا کمالات خود را در او ببیند و اشکال شد که عقل اول هم چنین است که « اذا کان العقل کان الاشیاء» این که ابن عربی گوید: این که خدا خود را در مظهر وجود انسان کامل ببیند بالاتر از این است که خود را در ذات خود بنگرد ایشان قصد دارد بفرماید: خدا با ایجاد انسان کامل تمام کمالاتش را در مرتبه مظاهر در یک مظهر ببیند حتی کمالات حسی یعنی وجودی باشد که جامع حتی مظاهر حسیه باشد و این کار از عقل اول ساخته نیست و عقل اول در مرتبه بالا است ولی در همان جا محصور است « ان منا و له مقام معلوم » بر خلاف انسان کامل که سری هم به عالم طبیعت دارد خدا می خواهد کمالات خود را در مظهر وجود انسان کامل بنگرد حتی کمالات مظاهر حسی را

محیی الدین در همان اول فص آدمی که این مطلب را فرموده است در ابتدای سخنش می گوید: « لما شاء الحق سبحانه من حیث اسمائه الحسنی » که خود را در مظهر انسان کامل ببیند اسماء الحسنی یعنی در مقام مظاهر است نه در مرتبه ذات

این که شارح گوید خدا به حس هم دیده می شود مراد ذات خدا نیست بلکه در مرتبه ظهور و آن هم در مرتبه ظهور در مظاهر حسیه مراد است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo