< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب محیی الدین

أقول: هذا إشارة إلى ما ذكره الشيخ محيي الدين «قدس سرُّه» في فصوص الحكم إيماءً، بدفع الشبهة المذكورة، و هو، انَّ رؤية الشي‌ء نفسه بنفسه بدون تميّز المظهر من المظاهر و استقلاله بظهور أحكامه الخاصة به، ما هي مثل رؤيته نفسه في امر آخر يكون متميِّزاً في الوجود عيناً و حساً بظهور أحكامه، كالمرآة فانّه يظهر له نفسه في صورة يعطيها المحل المنظور فيه ممّا لم يكن يظهر له غير وجود هذا المحل، و ذلك لأنَّ القابل له تأثير في الظاهر فيه بإعطائه ايّاه صورته التي اظهر لها، فإنها بخصوصياتها (بخصوصيّتها- خ) متفرِّعة على تأثير متولِّد (تأثُّره متولدة- خ) منه، كما أشار إليه بقوله:

رئيس الموحِّدين حسين بن منصور الحلاج، في قوله: «ولدت امّى أباها ان ذا، من عجبات» ثم أورد عليه المصنف، انه لو أريد بالرؤية فيه، الإدراك المنسوب إلى البصيرة، و هو الإدراك العقلي، فالأمر الذي يصحُّ ان يكون مرآةً لرؤيته فيه، هو العقل الأول، لتميُّزه في الوجود و استقلاله، ضرورة كونه من معلولاته، و اختصاصه بالتعيُّن الامكانى، و لو أريد بها الإدراك المنسوب إلى الباصرة و هو الإدراك الجزئى، فمن البيِّن ان الواجب لذاته لا يكون جزئياً لما عرفت ان كل ما هو معروض للتشخُّص و التعيُّن اللذين بهما يصير الشي‌ء جزئياً، لا بُدَّ و ان يكون من الممكنات، و كيف لا، و انّ- فان- كل مرئى بالقوة الباصرة لا يخلو من ان يكون إدراكها له اما اولًا و بالذات، أو ثانياً و بالعرض، و كلُّ مرئى بالذات برؤية الباصرة، لا بُدَّ و ان يكون عرضاً جسمانياًّ، و ذلك لأن الرؤية الباصرة، لا بُدَّ و ان يكون عرضاً جسمانياًّ، و ذلك لأن الرؤية اما لخروج الأشعَّة أو بالانطباع، و الأشعَّة انّما تنتهي إلى السُّطوح الملونة، كما ان الانطباع لا يكون الا من شأنها، و كلُّ ما هو مرئى بالعرض برؤية الباصرة، فهو مادى، جسماً طبيعياً كان، أو جسمانياًّ.

 

خدا اراده ایجاد انسان کامل کرد تا این که آینه تمام نما در میان مظاهر باشد که کمالات حق تعالی را معرض نمایش قرار می دهند

اشکال شد که با مظهری که عقل اول است خدا می تواند تمام کمالات خود را بنگرد زیرا عقل اول جامع تمام موجودات و کمالات مادون خود است« اذا کان العقل کان الاشیاء »

محیی الدین به اشاره جوابی داده است که چون دیدن شخص خودش را در آینه بالاتر از دیدن شخص خود را بدون آینه است خدا هم در مرتبه ذات خود همه ی موجودات را ادراک می کند زیرا « بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیئ منها » اما این مانند دیدن بدون آینه است و خدا انسان کامل را ایجاد می کند تا این که تمام کمالات خود را در وجود انسان کامل ببیند و این مانند دیدن در آینه است

اشکال: این تکرار همان مدعا است و جواب درست و قانع کننده ای نیست

جواب: باید شکیبا بود تا شارح فصل را تمام کند و مشخص شود که محیی الدین چگونه این بیان را جواب می داند

اشکال: شارح هم از زبان خصم بر محیی الدین ایرادی وارد می کند که دیدن شخص خودش را در آینه بالاتر از دیدن بدون آینه است مرادتان کدام است؟

     بصیرت و دیدن عقلی مراد است در این صورت خدا این دیدن را از راه وجود عقل اول انجام دهد و همه ی موجودات و کمالات خود را در وجود عقل اول ببیند

     بصر و دیدن حسی مراد است خدا که به ادراک حسی مدرَک واقع نمی شود تا کمالات خود را در وجود انسان کامل ادراک کند به ادراک حسی

خدا به ادراک حسی درک نشود زیرا مدرَک چنینی، جزئی است و جزئی ممکن است زیرا معروض تشخص است و کل عرضیٍّ معلل هر عرضی علتی می خواهد حال علت؛

     خود جزئی با همان تشخص است در این صورت« تقدم الشیئ علی نفسه» پیش می آید

     غیر جزئی است که در این حال با وجود سازگاری ندارد و غیر وجود چیزی نیست تا علت شود

پس مدرَک به ادراک جزئی ممکن است زیرا مدرَک به ادراک به ادراک جزئی؛

     بالذات عرض جسمانی است یعنی سطح ملوّن است

     و بالعرض جسم و صورت نوعیه است

از یک کتاب اولا و بالذات سطح رنگی آن دیده می شود و بالعرض جسم کتاب که متشکل از ماده و صورت و صورت نوعیه است دیده می شود

شارح در چند مرتبه بیان این فصل را توضیح می دهند؛

     شارح کلام محیی الدین را توضیح می دهد

     و بعد اشکال مصنف بر او را بیان می کند

     و در مرتبه سوم جواب اشکال مصنف را بیان داشته و در واقع سخن محیی الدین را تثبیت می کند و مصنف هم این جواب را قبول دارند زیرا اشکال ایشان بر محیی الدین از زبان خصم است

برای توضیح شرح بایستی 5 مطلب را خاطر نشان شد؛

مطلب نخست: در وجود آینه اسراری است و ابن عربی هم به این اشاره می کند یکی از اسرار آینه این است که با وجود این که آینه قابل است و صورت شخص مقابل خود را قبول می کند اما با این وجود یک نحو فاعلیت هم در آینه وجود دارد شخص مقابل آینه تأثیر گذار و فاعل در آینه است و صورتش در آینه نقش می بندد اما آینه هم یک نحو افاده نسبت به فاعل خود دارد که صورت شخص را به او تحویل می دهد

مطلب دوم: در ادامه مصرعی را شارح از حسین ابن منصور حلاج نقل می کند؛

ولدت امی اباها    انّ ذا من عجبات

 

مراد از مادر قابل است و مراد از پدر فاعل می باشد واین سخن نظر به این دارد که آینه و مظاهر صورت حق تعالی را به نمایش می گذارند با این که اصل وجود آینه ها و مظاهر از حق تعالی است

مطلب سوم: اقوال در باب کیفیت ابصار مختلف است؛

     طبیعیون: قایل به انطباع صورت ها در جلیدیه اند

     ریاضیون: قایل به خروج شعاع از چشم و برخورد به مبصر و بازگشت به چشم است

     ملا صدرا: قایل به انشاء نفس است یعنی با تحقق شرایط ابصار نفس باذن الله تعالی مماثل صورت مبصر خارجی را در صقع خودش می آفریند مطلقا چه انطباعی باشی و یا خروج شعاعی؛

    1. در صورتی که انطباعی باشید سطح ملوّن است که در جلیدیه چشم انطباع می یابد و ما هرگز جسم و جوهر و ذات آن را نمی بینیم

    2. در خروج شعاع هم شعاع به سطح ملوۀن برخورد می کند و بر می گردد و باز هم سطح ملوّن دیده می شود

این که ما می گوییم جسم را می بینیم مانند اسناد حرکت به مسافر کشتی است که از باب عرض و مجاز است

مطلب چهارم: مشاء بر این باورند که کلی دو قسم است؛

    1. کلی قبل الکثرة: مانند هواپیما قبل از اختراع آن است که یک کلی از آن در ذهن برادران گیلبر رایت پیدا شده است و بعد آن را اختراع کردند

    2. کلی بعد الکثرة: مانند کلی انسان که ما ادراک می کنیم یعنی افراد انسان را می بینیم و پوسته عوارض را از آنها می کَنیم و افراد را تجرید و تعریه و تقشیر می کنیم و کلی بعد از کثرت می شود

مطلب پنجم: در باب وجود خارجی کلی طبیعی اقوال مختلفی وجود دارد؛

    1. کلی طبیعی وجود خارجی ندارد بلکه افرادش وجود خارجی دارند و کلی در ضمن افرادش در خارج موجود است و اگر کسی بگوید: کلی در خارج است از باب وصف به حال متعلق شیئ است یعنی زید و عمرو و بکر در خارج موجود اند نه کلی انسان

    2. برخی بر این باورند که خود کلی طبیعی وجود خارجی دارد که خود 2 قول است؛

     مشهور: کلی طبیعی جزء وجود افراد در خارج است

     تحقیق: کلی طبیعی عین وجود افراد در خارج است که این قول خود دو شاخه می شود؛

    1. رجل همدانی: با وصف وحدت عددی کلی طبیعی عین وجود خارجی است که مثال آن بند تسبیح و دانه های تسبیح است که یک بند در تمام دانه های تسبیح وجود دارد

ابن سینا بر رد سخن رجل همدانی رساله ای نگاشته است که این قول اشکالات متعددی دارد؛

     لزوم اتصاف شیئ واحد به صفات متضاده

     لزوم وجود شیئ واحد در امکنه متعدده

    2. ابن سینا: با وصف کثرت عددی و در ضمن افراد است یعنی الان کلی طبیعی انسان 7 میلیارد فرد دارد.

بعد از بیان این مقدمات و سخن محیی الدین و اشکال مصنف بر او به جواب شارح می پردازیم؛

جواب شارح به اشکال مصنف بر ابن عربی: در این جواب شارح قبول ندارد که خدا به ادراک حسی دیده می شود و در نهایت به این سخن حضرت امیر مومنان ع می رسد که فرمودند: «لم اعبد رباًلم اره»

شارح می فرماید: خدا در مرتبه مظهر حسی مدرَک به ادراک حسی است که همین مادیات و محسوسات اند و محیی الدین بر این باور است که خدا آینه و مظهری در ممکنات می خواهد که ذیل آن به مرتبه حسی برسد و کمالات خود را به ادراک حسی هم ادراک کند و فقط به عقل اول بسنده نشود و ملایک هرگز به مرتبه حسی نمی رسد و این انسان کامل است که « بر ملایک سر به سر کرده عبور » و خدا بر این است تا مظهری بیافریند که همه ی کمالات و مجموعه کمالات خود را از صدر تا ذیل در آینه وجود آن مظهر ببیند.

بیان شارح: ما قبول نداریم که مدرَک حسی منحصر در جزئی باشد یعنی قبول نداریم آنچه دیده می شود فقط جزئی باشد زیرا آنچه از راه دیدن به عقل می رسد کلی است

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo