< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال به ضرورت وجود انسان کامل

[تقرير اعتراض المعترضين على ما حققه المؤلف‌]قال43:

«فلئن قيل: ان الواجب لذاته، انّما يعقل ذاته بحصول ذاته لذاته، و يعقل معلوله الأول الذي يعقل الأشياء كلُّها بحصول صوره المفصلة فبه، و بحصوله له. و بحضوره عنده، لاقتضائه ايّاه، و إيجابه له، و افاضته عليه جميع ما يحصل فيه من تلك الصور المفصَّلة. ثمَّ انَّه انَّما يعقل الأشياء كلها، علماً غيبياً اجمالياً على ما ذهبتم إليه، و يعقلها ايضاً بحصول صورها المفصَّلة فيها في الخارج علماً تفصيلياً، فهو بحقيقته (بالحقيقة- خ) الواحدة بالوحدة الحقيقيَّة، بعقل الأشياء كلَّها، و يدركها بالوجهين جمعياً. و اما الجزئيّات الماديَّة الحادثة (الايجابيَّة- خ) فانَّما يدركها على وجه يليق به، و بكماله الحقيقي أي على الوجه الكلى، لا على الوجه الذي يلزم منه النقص و التغيُّر في ذاته».

أقول: بعد فراغه عن تحقيق- ذلك- الأصل الكلى، و بيان ان الإنسان هو الغاية للحركة الايجاديَّة على ما هو مقتضى طريقهم، يشير إلى دفع ما يرد عليه، و على طريقهم الموصل إليه بحسب القواعد الحكميَّة و القوانين الجدلية فيها، ان الواجب لذاته بما له من الظهور على الوجه المذكور، مستغن عن مظهر غير ذاته في ظهوره على نفسه. و على تقدير التسليم، فالعقل الأول كاف في ذلك، و ذلك لأنَّ الواجب لذاته انَّما يعقل ذاته بحصول ذاته لذاته كما سبق بيانه، و يعقل ايضاً معلوله الأول الذي يعقل الأشياء كلَّها، بحصول صورها المفصَّلة فيه، كذلك بحصوله و بحضوره عنده، لما عرفت ان الاقتضاء و الإيجاب انما يستدعيان حصول الموجب و حضوره عند الموجب، بضرب من النسبة، شديدة الارتباط، و كان المعلول الأول هاهنا حاصلًا عند الواجب حاضراً عنده بما اشتمل عليه من الصور المفصَّلة فيه، لاقتضائه ايّاه، و إيجابه له، و افاضته عليه جميع ما هو حاصل فيه من الصور.

و ايضاً، فان الواجب يعقل الأشياء كلها علماً غيبياً (عينياً- خ) اجمالياً بحصول ذاته لذاته في التعيُّن الجامع على ما ذهبتم إليه، و يعقلها ايضاً بحصول صورها المفصَّلة فيها في الخارج علماً تفصيلياً في النفس الرحمانى، فالواجب بحقيقته الواحدة بالوحدة الحقيقيَّة يعقل الأشياء كلها و يدركها بالوجهين (بالوجه- خ) الإجمالي و التفصيلي، فما جعلتم غاية للحركة الايجاديَّة و السريان الذاتي لا يصلح للغاية لحصولها بدون الحركة.

فلئن قيل: الغاية للحركة الايجاديَّة انّما هو الإدراك التفصيلي للأشياء مطلقا، كليّاتها و جزئيّاتها، و الواجب بوحدته الحقيقيَّة انما يدرك الكليات منها على هذا الوجه دون الجزئيّات.

قلنا: لا نُسَلِّم عدم ادراك الواجب الجزئيّات مطلقاً، بل يدركها على وجه يليق بكماله الحقيقي، أي على الوجه الكلى، لا على الوجه الذي يلزم منه النقص و التغيُّر، فانَّه يمتنع ان يتوجه الحق نحو هذا التوجه- الوجه- بالارادة (الإرادة- خ) الإلهيَّة، و لا يلزم من عدم إدراكه (إدراكها- خ) على هذا الوجه عدم إدراكه مطلقا، و إلى دفع هذا السؤال أشار بقوله: و امّا الجزئيّات ...

 

فصل 43:

در 3 فصل گذشته ضرورت وجود انسان کامل تبیین شد که خدا او را به عنوان مظهر جامع و آینه تمام نمای ذات و صفات و کمالات حق تعالی ایجاد کرد و معلوم شد غایت حرکت ایجادیه و حبیه انسان کامل است

طفیل هستی عشق اند آدمی و پری    ارادتی بنمای تا سعادتی ببری

 

همه ی موجودات از طرف حق ایجاد می شوند تا این که انسان کامل وجود بیابد

صد هزاران طفل سر ببریده شد    تا کلیم الله صاحب دیده شد

صد هزاران عقل و دین تاراج شد    تا محمد صاحب معراج شد

 

وجود انسان کامل غایت حرکت ایجادی است « لولاک لما خلقت الافلاک » مرحوم هیدجی در تعلیقه ی بر شرح منظومه حاجی آورده است که اهل بیت ع فرمودند: « نحن صنایع الله و الناس صنایع لنا » و ایشان می افزاید: اضافه به الله اضافه لامیه است یعنی صنایع لله است یعنی همه خلق شدند تا انسان کامل بوجود بیاید و او گل سر سبد عالم آفرینش است و سلسله ی وجود به آن ختم می شود و از هر موجودی نشانی در انسان کامل است

مراتب قوس صعود را هم که انسان کامل سیر می کند به همه ی آن مراتب متحقق می شود از عناصر به بعد قوس نزول شروع می شود اما این در عالم خاک و مرتبه عالم جسمانی است بنابرین وجود که در سیر نزولی خود به انسان کامل می رسد نشانی از هر موجودی دارد لذا انسان کامل حرکت حبیه و ایجادیه است

نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون    گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند

 

از این فصل اشکالات بر همین مطلب آغاز می شود شرطی در این فصل می آید که جوابش در فصل بعد است و اشکالات بحث انسان کامل تا فصل 52 ادامه می یابد

اشکال: ایجاد انسان کامل برای چیست؟

جواب: تا خدا در او تمام کمالات و صفات خود را بنگرد

اشکال: نیازی نیست که خدا در انسان کامل کمالات و اسماء و صفات خود و همه ی موجودات را بنگرد زیرا حق تعالی؛

     به طور اجمال و وحدت و بساطت و عدم تفصیل در مرتبه ذات احدیت همه چیز را مشاهده می کند

     به طور تفصیل هم بدون نیاز به وجود انسان کامل خدا در مرتبه مظاهر همه چیز را مشاهده می کند؛

    1. عقل اول: حکما بر این باور اند که ؛ « اذا کان العقل کان الاشیاء » زیرا عقل اول واجد جمیع موجودات مادون است

    2. نفس رحمانی یا فیض مقدس و یا وجود منبسط و رحمت واسعه: یعنی وجود واحد امکانی که صوَر تمام اشیاء در او هست و نقش همه ی اشیاء را در خود دارد و همه ی وجودات امکانی به برکت وجود منبسط متحقق است و به آن رقّ منشور گویند یعنی پرده گسترده ای که صوَر تمام اشیاء در آن مرتسم است وجود منبسط صادر اول است و بزرگترین نقش روی وجود منبسط عقل اول است که مخلوق اول است

عرفا بین صادر اول و مخلوق اول فرق می گذارند صادر اول وجود منبسط است این اولی است که ثانی ندارد زیرا وجود منبسط غیر محدود است از این روی که ظل غیر محدود است و طبق قاعده الواحد اول چیزی که دوم ندارد و از واجب تعالی صادر شده است همین وجود منبسط است ولی عقل اول مخلوق اول است که عقل دوم و ...تا عقل دهم هم داریم

عقل اول روند بر عقل دوم    ماهی از سر کَنده گردد نی ز دُم

 

(کَنده نه گُنده زیرا کنده به معنای حرکت کردن است و ماهی از سر حرکت می کند اما بزرگ شدن ماهی از تمام اعضاء است و دو نوع رشد طولی و محیطی دارد) در قرآن «خلق کل شیئ فقدره تقدیرا » مربوط به این مرتبه است

بیان عقل اول: همان طور که ثالیس ملطی(قدیمی ترین حکیم یونان) در باب علم حق تعالی به اشیاء به غیر از خودش بیان داشته و بر این باور است که علم خدا؛

     به عقل اول حضوری است و عقل اول در پیشگاه حق تعالی حاضر است زیرا عقل اول با همه ی کمالاتش مخلوق و معلول حق تعالی است و معلول شدید الارتباط با علت است به گونه ای که معلول نمی تواند از پیشگاه علت غایب شود و از چنگ او فرار کند

     و علم خدا به بقیه اشیاء حصولی ارتسامی است زیرا تمام صوَر اشیاء به طور تفصیل در عقل اول نقش دارد

و لذا نیازی به انسان کامل نیست و خدا می تواند همه ی اشیاء را در آینه وجودی عقل اول ادارک و مشاهده کند لذا در مرتبه ذات خدا همه چیز را در ذات خود به طور اجمال ادارک می کند و در مرتبه مظاهر هم خدا در عقل اول و در نفَس رحمانی همه ی اشیاء را به طور تفصیل مشاهده می کند

ان قلت: در عقل اول کلیات حقایق اشیاء است نه جزئیات آن ها انسان کامل از طرف حق تعالی ایجاد شده تا خداوند هم کلیات و هم جزئیات را به نحو تفصیل در مرتبه مظاهر ادارک کند و اگر انسان کامل نباشد خدا علم به جزئیات در مرتبه مظاهر نخواهد داشت و خدا با انسان کامل است که به جزئیات در مرتبه مظاهر علم می یابد لذا به مشاء نسبت داده اند که ایشان منکر علم خدا به جزئیات اند و خدا فقط عالم به کلیات است و بس

قلت: خدا به جزئیات هم علم دارد و این تهمتی به مشائیان است و ایشان منکر علم خدا به جزئیات نیستند بلکه مبنای ایشان این است که علم خدا به جزئیات به گونه ای که مستلزم تغیّر و مادی شدن باشد در او نیست یعنی خدا احساس ندارد باصره و سامعه ندارد و الا مشاء هم قبول دارند که خدا عالم به جزئیات است اما علی وجهٍ کلی و علی وجهٍ ثابت

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo