< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظام ایجاد کثرات

فالمدد الالهىِّ الذي يتعيَّن من مطلق الفيض الذاتي و البرزخيَّة (بالبرزخيَّة- خ) المشار إليها (إليه- خ) يصل إلى العقل الأول المكنَّى عنه بالقلم، ثم اللوح، ثم العرش، ثم الكرسي، ثم باقى الأفلاك، فلكا بعد فلك، ثم يسرى في العناصر، ثم المولِّدات، و ينتهى إلى الإنسان منصبغاً بجميع خواصِّ ما مرَّ عليه من المراتب.

ثم ان كان الإنسان المنتهى إليه ذلك المدد، المنصبغ ممّن ترقى، و سلك و اتحد بمراتب النفوس و العقول، و تجاوز عنها ايضاً بالمناسبة الذاتية اللازمة لصورته الاعتداليَّة حتى اتَّحد ببرزخيَّة التي هي مرتبة الأصليَّة، فان المدد الواصل إليه بعد انتهائه في الكثرة إلى اقصى درجاتها، و لا شكّ انّ لهذه الكثرة لا بُدَّ من صورة احاطيَّة لا يشذُّ عنها شي‌ء، و هي احديتها التي بها يصل إلى تلك البرزخيَّة التي هي من جملة نعوتها الواحديَّة (الوحدانيَّة- خ) التالية للوحدة الحقيقيَّة، فتمَّ الدائرة حينئذ بالانتهاء إلى المقام الذي منه تعيَّن الفيض الواصل إلى العقل. تدبر هذا السر العظيم، إذ به تعرف كيفيَّة توجُّهه من مبدئه و انبعاثه إليه، و هو المظهر الكلى باطناً، و الكون الجامع الحاصر للأمر الإلهي ظاهراً، و هو الإنسان الكامل، إذ هو الجامع بين مظهريَّة الذات المطلقة و بين مظهرية الأسماء و الصفات و الأفعال، لما في شأنه (نشأته- خ) الكليَّة، من الجمعيَّة و الاعتدال، و لما في مظهريته أي قابليَّته التي هي الحقيقة البرزخيَّة الجامعة من [بين- ظ] السعة و الكمال، و هو الجامع ايضاً بين الحقائق الوجوبية و الامكانية، و نسب الأسماء الإلهيَّة و الصفات الخلقيَّة، ضرورة انَّ حقيقة التي هي قاب قوسين (قوسى- خ) الوجوب و الإمكان، منشأ سائر النسب و الصفات و الحقائق، وجوبيَّة كانت أو امكانيَّة، حقيَّة كانت أو خلقيَّة، فهو جامع بين مرتبتى الجمع و التفصيل، كما مرَّ، محيط بجميع ما في سلسلة الوجود من المراتب. و قوله: «ليظهر فيه بحسبه» متعلق بقوله: «انبعث» أي ذلك الانبعاث المذكور نحو هذا المظهر الكلى انّما هو ليظهر فيه بحسبه من احديَّة جمعيَّته.

و ملخّصه، انّه أراد ان يظهر على نفسه في شأن من شئونه الكليَّة الجامعة لجميع افراد شئونه بحسب ذلك الشأن، فانّه لا يمكن ان يظهربحسب جامعيَّته واحديَّة جمعيَّة الكماليَّة، الا في شأن جامع كذلك، شريف لا يمكن مثله، إذ ليس كمثله شي‌ء، فيدرك فيه ذاته من تلك الحيثيَّة الجامعة التي ليس ورائها امكان أصلًا بتلك الجهة الكاملة الاحاطيَّة، فهذا هو الغاية للحركة الايجاديَّة و السَّراية الحُبِّية، المعبَّر عنها هاهنا بالانبعاث.

 

شارح در ادامه توضیح این فصل می فرماید: فیض وجود به نحو تجلی است نه به نحو تجافی بلکه به نحو امتداد ظل و سایه افکنی و پرتو افکنی است « الم تر ربک کیف مد الظل » و با این نحو آفرینش؛

     از مرتبه احدیت

     به مرتبه واحدیت می آید که برزخیت کبرا دارد و بالاتر از مرتبه واحدیت برزخی بین مراتب وجود نیست

     بعد از واحدیت به خارج و مرتبه مظاهر خارجیه می رسد

در این مرتبه هم مراتبی را طی می کند؛

     اول فیض وجود به مرتبه عقل می رسد که به لحاظ تأثیری که در مادون دارد مانند قلم که مؤثر در لوح است به عقل قلم می گویند

     و بعد از مرتبه قلم به لوح می رسد که مرتبه نفوس است و به آن لوح گفته می شود به خاطر تأثری که از ما فوق خود دارد کما این که لوح از قلم تأثّر می پذیرد

     و بعد از مرتبه قلم و لوح که مجردات است به جسمانیات می رسد

     و ابتدای آن همه افلاک است و بعد از آن عناصر است

     در میان افلاک هم ابتدا فیض وجود به فلک الافلاک یا فلک اعلی یا فلک نهم یا محدد جهات می رسد که نام دیگر آن عرش است و این از این باب است که فلک 9 مظهر عرش جسمانی حق تعالی است به خاطر احاطه ای که به بقیه افلاک و اجسام دارد و گرنه در روایتی از امام صادق ع در آیه شریفه « ان الله علی العرش استوی » که فرمودند: «العرش فی وجه جملة الخلق »یعنی مجموع آفرینش عرش خداوند است

اینجا نیز مراتب دارد؛

     ابتدا عرش است

     و بعد نوبت به کرسی می رسد که فلک البروج است و فلک 8 می باشد « وسع کرسیّه السموات و الارض » که عبارت است؛ ارض مراد عناصر است و مراد از سماوات هم افلاک سبعه سیّاره اند (به آن ها آباء سبعه گویند) و کرسی شامل افلاک سبعه سیاره و عالم عناصر است فلک هشتم است و جایگاه ستاره های ثابت است و بر سطح محدب آن بروج 12 گانه از فروردین تا اسفند قرار دارد و بعد از کرسی نوبت به افلاک سبعه سیاره می رسد از فلک 7 تا فلک اول یعنی از فلک زحل تا فلک قمر

بعد که فیض وجود به افلاک رسید به عناصر می رسد و عناصر ایجاد می شود

بعد عناصر اربعه (که به آن امهات اربعه گویند)با هم اختلاط و امتزاج می یابد و از آن هم مزاج پیدا می شود البته در جسم مرکب تام (به اجسام مرکب تام هم موالید ثلاث می گویند) مزاج بوجود می یابد مزاج کیفیت متشابه بین عناصر و کیفیت متوسطه بین عناصر است و مزاج عرض عریضی دارد از معادن گرفته تا انسان یعنی از ترکیب مزاج؛

     ابتدا معادن پدید می آید

     بعد نوبت نبات

     بعد نوبت حیوان و انسان است

در میان امزجه انسانی هم اعدل امزجه مزاج انسان کامل است که در عالم عناصر متولد می شود و آخرین سر منزلی است که فیض وجود به آن رسیده است و لذا تمام خواص مراحل قبل را داراست؛

اتزعم انک جرم صغیر    و فیک انطوی عالم اکبر

و انت کتاب المبین الذی    باحرفه یظهر المضمر

 

هر آن چیزی که در عالم هویداست    نشانش در تن و جان تو پیداست

جهان انسان شد و انسان جهانی    از این پاکیزه تر نبود بیانی

 

این انسان که آخرین سر منزل فیض وجود است و شامل تمام خواص و خصوصیات مراحل قبل است یعنی یک وجود رنگ گرفته از مراحل قبلی است با مازاد آن که به این سر منزل آمده است این انسان کامل دوباره صعود می یابد و بالا می رود تا اینجا سیر نزولی بود اما از این به بعد از جسمانیات اوج می گیرد و به مرتبه نفس و عقل و مجردات می رسد از این مرتبه هم اوج گیرد

با دیگر از ملک پرّان شوم    آنچه در وهم ناید آن شوم

 

و بعد به اصل خود می رسد که حقیقت انسانیه است و عین ثابت انسان کامل که در مرتبه برزخیت کبرا و در مقام واحدیت می رسد و با مرتبه واحدیت اتحاد می یابد این انسان کامل؛

     به لحاظ باطن حقیقت انسانیه می شود که به این اعتبار وحدت دارد و وحدتش ظل وحدت ذات احدیه است که وحدت ذات اصلیه است و وحدت انسان کامل در مرتبه حقیقت انسانیه وحدت ظلیه است زیرا واحدیت ظل و مظهر احدیت است که به آن فیض وجود رسیده است این که وحدت انسان کامل وحدتش ظل وحدت اصلیه ذات احدیه است یعنی همان طور که ذات احدیت جامع همه ی موجودات است این مرتبه واحدیت هم جامع همه ی موجودات است.

     و به لحاظ ظهور و بروزی که در خارج دارد هم انسان کامل کون جامع می شود و از این اعتبار کثرت دارد گاه در مرتبه عقل و نفس و افلاک و عناصر حضور دارد و با آن وحدتش جامع الشتات این مراتب کثیره است

چون به صورت آمد آن نور سره    شد عدد چون سایه های کنگره

 

وقتی به خارج آمد افق عقل و نفس و افلاک و عناصر را روشن کرد و عقل و نفس و افلاکی برای خودشان پیدا شدند این گونه بود که باتوجه به وحدت ذات احدیه و قاعده الواحد « الواحد لایصدر منه الا الواحد » و این گونه نظام ایجاد کثرات توسط حق تعالی توجیه و تبین می شود یعنی با وجود انسان کامل

خلاصه این که ذات احدیت خداست البته با قطع نظر از آن که ذات معروف فوق ذات احدیت است حال در ذات احدیت که خداست و بعد از آن انسان کامل است که اصل آن در مرتبه واحدیت است و همین اصل که وحدت هم دارد و وحدتش ظل وحدت ذات احدیت است کما این که خودش ظل ذات احدیت است و همین اصل به خارج که می آید افق مرتبه عقل و نفس و مظاهر کثیره را روشن می کند که اظلال مرتبه واحدیت اند که انسان کامل است و لذا انسان کامل؛

     با بُعد کثرت خود با مظاهر عالم خارج ارتباط برقرار می کند

     و با بُعد وحدت خود که مرتبه واحدیت است با ذات احدیت ارتباط برقرار می کند

انسان کامل مظاهر کثیره را به هم می دوزد و باعث می شود نظام ایجاد سامان بیابد با توجه به وحدت ذات احدیت و قاعده الواحد اما در عین حال انسان کامل خدا نیست

ز احمد تا احد یک میم غرق است    جهانی اندر آن یک میم غرق است

 

این فراز انسان کامل در عالم و مرتبه واحدیت است و فرود او در عالم طبیعت و عناصر است

ظل ذات احدی بودن مقام واحدیت و انسان کامل از این روی است که احدیت و واحدیت دو مرتبه نیستند بلکه واحدیت ظاهر و ظهور احدیت است و احدیت هم باطن واحدیت می باشد

ذات مطلقه قابل درک نیست و تا بخواهی آن را تصور کنی بلکه در قالب ذات احدیت تصور می شود و حضرت امیر مؤمنان ع فرمودند: « لا یحجبها عن واجب معرقته »

کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست    اینقدر هست که بانگ جرسی می آید

 

اما برخی از عرفا به ذات مطلقه ذات احدیت اطلاق می کنند و این کثیراً ما رخ می دهد و ما بر آن اصطلاح مشی کردیم و رسیدن به ذات مطلقه از راه ذات احدیت است زیرا با تصور ذات مطلقه تعین ذات احدیت می یابد اما ما این تعین را اعتبار نمی کنیم که ذهن این قدرت را دارد و از باب اعتبار عدم تعین این مقدار همان است که ؛ «اینقدر هست که بانگ جرسی می آید» و « که جهان را صاحبی باشد خدا نام» و بیش از این هم برای ما قابل تصور و ادراک نیست.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo