< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقش انسان کامل در عالم

قال 42:

«فانبعث انبعاثاً إرادياً إلى المظهر الكلّى و الكون الجامع الحاصر للأمر الإلهي، و هو الإنسان الكامل، فانَّه الجامع بين مظهريَّة الذات المطلقة و بين مظهريَّة الأسماء و الصفات و الأفعال بما في شأنه (نشئاته- خ) الكليَّة من الجمعيَّة و الاعتدال، و بما في مظهريته من السعة و الكمال، و هو الجامع ايضاً بين الحقائق الوجوبيَّة و نسب الأسماء الإلهيَّة، و بين الحقائق الامكانية و الصفات الخلقيَّة فهو جامع بين مرتبتى الجمع و التفصيل، محيط بجوامع ما في سلسلة الوجود، ليظهر فيه بحسبه، و يدرك ذاته حسبما ذكرنا من الحيثيَّة الجامعة و الجهة الكاملة».

أقول: لمّا بيَّن، ان التجلي الأول الذي هو حضرة الجمع، لا يصلح للمظهريَّة المذكورة، و لا التجلي الثاني الذي هو محلُّ التفصيل فلا بُدَّ من الانبعاث نحو مظهر جامع للجمع و التفصيل، فانبعث انبعاثاً إرادياً، لأن مبدأ هذا الانبعاث هو التخصيص العلمي السّابق رتبة، فيكون الانبعاث نحو المخصِّص إرادياً لا إيجابيّاً (لا ايجاباً- خ) اضطراريَّاً، كما هو مذهب‌ المشّاءين، و ذلك المخصِّص المنبعث إليه باعتبار بطونه، هو المظهر الكلى أي الحقيقة الانسانيَّة التي هي البرزخ الجامع بين الوجوب و الإمكان، الشامل لجميع الحقائق المنسوبة إليهما، و باعتبار ظهوره هو الكون الجامع، أي النشأة العنصريَّة الانسانيَّة التي هي آخر تنزلات الوجود، فيكون حاصراً للأمر الإلهي، لأنَّ كل سافل محيط بالعالي (بالتالى- خ) فيكون محيطاً بسائر الموجودات، لأن الامر باصطلاحهم عبارة عن اظهار حكم الوحدة في عين الكثرة، المعبَّر بالحركة الايجاديَّة تارة و النكاح الساري اخرى، كما ان النسى عبارة عن اظهار حكم الكثرة و رجوعها إلى الوحدة.

إذا عرفت هذا، فاعلم: انَّ النسبة (السنَّة- خ) الإلهيَّة على ما هو مقتضى الوحدة الذاتيَّة، استدعت ان تكون

الحركة الايجاديَّة دوريَّة استرجاعيَّة، كما سيجي‌ء تحقيقه انشاء الله تعالى.

 

فصل 42:

بعد از این که مصنف در فصل 40 فرمود: خدا انسان کامل را برای این ایجاد کرد تا مظهر جامع و کامل و آینه سرتاپا نمای اسماء و صفات و کمالات او باشد و در حدیث قدسی وارد شده « یابن آدم خلقتُ الاشیاء لاجلک و خلقتُک لاجلی » مصنف بنا دارد در 2 فصل بعد این مطلب را بیشتر تفصیل دهند

اکنون برای شرح فصل 42 بیان 7 مطلب لازم است؛

مطلب نخست: سه گونه تجلی برای حق تعالی وجود دارد؛

    1. تجلی ذات به ذات در مقام ذات: نتیجه این تجلی تحقق مرتبه احدیت است

    2. تجلی ذات به ذات در مقام اسماء و صفات: به این تجلی فیض اقدس و مرتبه جلاء نیز می گویند و نتیجه این تجلی تحقق مرتبه واحدیت است و پیدایش 3 چیز در این مرتبه؛

     اسماء و صفات

     اعیان و ماهیات

     استعدادات اعیان

    3. تجلی ذات به اسماء و صفات در مقام خارج: که به آن فیض مقدس می گویند و نتیجه آن پیدایش موجودات خارجیه است

از این 3 قسم تجلی در عرفان فقط 2 قسم آن بیان می شود و مورد ابتلاء است که تجلی فیض اقدس و تجلی فیض مقدس است و به آن تجلی اول و ثانی گویند از مرتبه احدیت هم در عرفان بحث می شود اما به عنوان تجلی و یک اصطلاح از آن بحث نمی شود بلکه شروع تجلیات با همان تجلی فیض اقدس است و شاید سرّ و علت این کار یکی بودن مرتبه واحدیت و احدیت است زیرا فرق این دو مرتبه به ظهور و بطون است یعنی احدیت باطن واحدت است و واحدیت هم ظاهر احدیت است و به اعتبار باطن به آن احدیت و به اعتبار ظاهرش به آن مرتبه واحدیت گفته می شود در عبارت شرح هم شارح می گوید: نه در مرتبه تجلی اول و نه در مرتبه تجلی دوم غیر از انسان موجودی نیست که مظهریت عام و جامع و کامل برای حق تعالی داشته باشد

مطلب دوم: در ص 134 قبلا این مطلب بیان شده است و آن حمله ای به مشائیان است که البته شاید وجهی هم نداشته باشد؛ شارح می فرماید: مشاء منکر اراده حق تعالی اند و او را فاعل موجَب و مضطر می دانند نه فاعل مرید از این روی که ایشان اراده حق را همان علم حق به نظام احسن می دانند لذا حق را مرید نمی دانند

در حالی که مشاء منکر اراده حق نمی باشند بلکه منکر اراده زاید بر علم حق اند و اراده را همان علم حق تعالی به نظام احسن می دانند و از آن به علم عنائی تعبیر می کنند و ایشان مُثبت اراده می باشند و ایجاد انسان کامل منبعث از اراده حق تعالی است البته اراده حق متأخر از علم حق تعالی است و حق تعالی یک علم سابق ازلی به اشیاء دارد که از راه اعیان ثابته می باشد زیرا عرفا ملاک علم ذاتی ازلی تفصیلی و ثابت حق به اشیاء را اعیان ثابته می دانند خدا اول علم ذاتی (زیرا که موجودات مرتبه احدیت عین ذات است) تفصیلی ازلی به اشیاء دارد و در مرتبه بعد ایجاد اشیاء را اراده می کند و بعد اشیاء تحقق می یابند قرآن می فرماید: « انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » امر ایجاد به اراده مسبوق است و ارده مسبوق به علم است اذا اراد شیئاً که شیئ همان اعیان ثابته است یعنی یک چیزی بوده که مورد اراده قرار گرفته و بعد ایجاد شده و آن همان معلوم ذاتی ازلی تفصیلی است که عین ثابت شیئ می باشد

مطلب سوم: در مراتب وجود که از مرتبه ذات احدیت شروع می شود تا مرتبه عالم اجسام ادامه می یابد در این بین از ترتیب مراتب چنین است؛

     مرتبه ذات

     مرتبه واحدیت

     مرتبه عالم عقل

     مرتبه عالم مثال

     مرتبه عالم اجسام و طبیعت

حال این مراتب فیما بین ذات و اجسام هر کدام برزخ و واسطه بین دو مرتبه بالایی و پایینی می باشند برزخیت کبرا و برزخ البرازخ در این بین مرتبه واحدیت است.

مطلب چهارم: انسان کامل؛

     به اعتبار مرتبه بطونش یعنی به اعتبار عین ثابتش به آن حقیقت انسانیه اطلاق می شود (عین ثابت در مرتبه واحدیت است و مرتبه غیب است زیرا از مراتب ذات می باشد )

     و به اعتبار ظهور و شهادتش که در خارج ظهور و بروز یافته و به مرتبه عالم عناصر رسیده است به این اعتبار به او کون جامع گفته می شود انسان کامل در این اعتبار به حوزه پایین عناصر رسیده و عنصر شده است و کون جامع شده یعنی جامع همه ی وجودات مرتبه خارج است

مطلب پنجم: دو اصطلاح امر و نهی در عرفان به معنای خاصی می باشند؛

امر عرفانی: که نام های دیگری هم به اعتبارات دیگر دارد از قبیل؛ قوس نزول یا حرکت ایجادیه یا حرکت حُبِّیه یا نکاح ساری در همه ی اجزاء عالم یا لیلة القدر؛ و عبارت از این است که وحدت رو به کثرت بیاید و این نام های مختلفی به اعتبارات مختلف دارد؛

     حرکت ایجادی: زیرا با همین توجه و رو آوردن وحدت به کثرت ایجاد اشیاء صورت می گیرد ایجاد آدم و عالم شود

     حرکت حُبی: زیرا منشاء ایجاد اشیاء و موجودات محبت ذات به ذات است که این نیز مستلزم محبت به اشیاء و موجودات است و لذا موجودات را ایجاد می کند چنان که شیخ مِهنی ابوسعید ابی الخیر در تفسیر « یُحبهم و یُحبونه » گفته:« لا یُحب ُ الا نفسه» محبت ذات به ذات است که مستلزم محبت ذات به آثار می شود و بعد آثار ایجاد می شود

     قوس نزول: از این روی که وجود تنزل و سیر وجودی می یابد اما به نحو تجلی نه به نحو تجافی

     لیله ی قدر: لیله است از این روی که نور وحدت به ظلمت کثرت تبدیل می شود و لیله ی قدر است به خاطر تقدیر و اندازه گیری که در مرتبه خلق پیدا می شود «خلق کل شیئ فقدّره تقدیرا»

     نکاح ساری: عرفا گویند:« النکاح ساری فی جمیع الذراری» ازدواج در همه ی ذرات عالم جاری و ساری است

حکمت حق در قضا و در قدر    کرده ما را عاشقان یکدگر

 

و نکاح ساری از این روی است که امر ایجاد بر اساس نکاح و ترکیبی است که بین موجودات و اجزاء عالم صورت می گیرد مثلا عناصر با هم ترکیب پیدا می کنند و جسم مرکب تام و مزاج بوجود می آید و مزاج متعلق نفس ناطقه قرار می گیرد

معنای اصلاح نهی: که عبارت از رو آوردن کثرت به وحدت است « ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم خامدون » و « فاذا هم جمیع لدینا محضرون » خود نام هایی دارد از قبیل؛

     قوس صعود:

     یوم القیامه: یوم است به خاطر نور وحدت و یوم قیامت است به خاطر قیامی که در آن مرتبه اشیاء به حق می یابند الان هم قیام به حق دارند اما در آن مرتبه قیام کشف و نمایان می شود

     صیحه : یعنی فریاد حق به تعبیر قرآن که با یک تشر حق تمام کثرات در ذات احدیت فانی و محو مضمحل می شوند

مطلب ششم: هر سافلی محیط به عالی است هر چند گمان بر این است که عالی محیط به سافل دارد هر دو فرض درست است؛

     عالی احاطه وجودی بر مرتبه وموجودات سافل دارد

     اما سافل محیط به عالی است یعنی موجود مرتبه پایین تر تمام قیود و خصوصیات موجود مرتبه بالاتر را دارد با اضافه مثلا وجود که ابتدا به عالم عقل و بعد به عالم مثال و بعد به عالم عناصر آمده؛

از جمادی مُردم و نامی شدم    و از نما ُمردم ز حیوان سر زدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم    پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم

 

دست آخر به انسان می رسد که واجد تمام خصوصیات مراحل قبلی است و وجود آن مراحل را طی کرده تا به انسان رسیده و لذا تعریف تفصیلی انسان بسی طولانی است و عبارت است از؛

     جوهر: اشاره به هیولای اولی

     جسم: اشاره به جسم مطلق

     نامٍ: اشاره به جسم نامی

     حساس متحرک بالاراده: اشاره به حیوان

     ناطق: اشاره به ادراک عقلی و کلی دارد

مقصود از احاطه ی سافل به عالی این است که تمام قیود و خصوصیات و خواص مراتب قبلی را با یک ضمیمه و اضافه ای دارا می باشد

مطلب هفتم: بر اساس وحدت ذات و با توجه به قاعده الواحد فعل حق تعالی یکی بیشتر نمی تواند باشد یعنی حرکت ایجادیه ایجاد حق تعالی نسبت به یک چیز بیشتر نیست و آن حرکت ایجادیه هم استرجاعی است نه مستقیم یعنی به صورت دایره است نه به صورت خط مستقیم تا این محذور پیش آید که یک طرفش حق است آن طرف دیگرش به چه کسی بر می گردد و به آغوش که می رود، « ففرّوا الی الله » و اینکه « و لا یمکن الفرار من حکومتک » پس حرکت ایجادی دوری است و از حق آغاز شده و به حق بر می گردد

اما آن یک چیز چیست؟ آن فعل انسان کامل است که؛

     از ذات حق نشأت می گیرد

     به مرتبه عقل می رسد و در خارج وجود منبسط می شود به مرتبه عقل "قلم" گویند به خاطر تأثیری که در خارج دارد

     و بعد به مرتبه نفوس می رسد که به آن "لوح" گفته می شود به خاطر تأثّری که از عقول دارد

     بعد به افلاک می رسد

     بعد به عناصر می رسد و با ازدواج عناصر انسان از آن متولد می شود

     انسان دوباره در سیر صعودی قرار می گیرد که ؛ «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فمُلاقیه»

یکی دور است ز اول تا به آخر    بر او خلق جهان گشته مسافر

 

انسان کامل وحدت بخش تمام موجودات عالم است انسان کامل همه را به هم ربط می دهد و بدون او هر عالمی برای خودش خواهد بود لذا هشام ابن حکم با عمرو ابن عبید مناظره ای کرد و احتجاجی که مورد تأیید امام صادق ع قرار گرفت هشام گفت: برای عالم قلبی است و قلب عالم امام است بدون قلب انسان می میرد و همه ی اعضاء متشتّت و فاسد می شود و قلب است که این انسجام را حفظ کرده است و امام هم در عالم چنین نقشی دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo