< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه وجودی انسان کامل

[في كيفية ظهور تعيين الأول‌]قال 41:

«فان تلك الهويَّة الواجبة لذاتها، انما يدرك ذاتها في ذاتها لذاتها، ادراكاً غير زائد إلى ذاتها، و لا متميِّز عنها، لا في التعقُّل، و لا في الواقع، و هكذا يدرك صفاتها (و تجلّياتها- خ) و أسمائها، كذلك نسباً ذاتيَّة غيبيَّة غير ظاهرة الآثار و لا متميِّزة الأعيان بعضها عن بعض.

ثمَّ انّها لما ظهرت بحسب الإرادة المخصِّصة و الاستعدادات المختلفة و الوسائط المتعدِّدة، مفصَّلة في المظاهر المتفرقة، من مظاهر هذه العوالم المذكورة،- و- لم يدرك ذاتها و حقيقتها من حيث هي جامع لجميع الكمالات العينيَّة و سائر الصفات و الأسماء الإلهيَّة، فان ظهورها في كل مظهر و محل (مجلى- خ) معيَّن، انّما يكون بحسب ذلك المظهر لا غير.

الا ترى ان ظهور الحق في العالم الروحاني، ليس كظهوره (كظهور الحق- خ ل) في- العالم- الجسماني، فانّه في الأول بسيط فعلى نورانى و في الثاني ظلمانى انفعالى تركيبى».

أقول: هذا تفصيل ما نبَّه عليه آنفاً على سبيل الإجمال، من عدم قابلية مرتبة من المراتب- جلائيَّة كانت أو استجلائية- لأن يصير مظهراً تامّاً و مجلى جامعاً للهويَّة الواجبة الا النشأة العنصريَّة الانسانيَّة. و قوله: «فان تلك الهويَّة الواجبة» إشارة إلى دفع ما يمكن ان يورد هاهنا، من ان يقال:

لو كان الغرض من ايجاد الكون الجامع الإنساني، ظهورها بجميع مراتبها على نفسها كما ذكرتم، للزم تحصيل الحاصل، لأنَّها مدركة لذاتها بجميع مراتبها حتى المحسوسات، في التعيُّن الجامع للتعيُّنات كما سبق تقريره.

 

بنابر برهانی که مصنف بر ضرورت وجود انسان کامل اقامه فرمودند بدست می آید که غرض از ایجاد انسان کامل عبارت است از این که خداوند متعال تمام کمالات خود و تمام اسماء و صفات خود را در مظهر جامعی به نام انسان کامل مشاهده کند

چو آدم را فرستادیم بیرون    جمال خویش بر صحرا نهادیم

 

جلوه ای کرد که بیند به جهان صورت خویش    خیمه در مزرعه آب و گِل آدم زد

 

خدا می خواهد تمام اسماء و صفات خود را در وجود انسان کامل بنگرد و ادراک کند که مظهر جامع است در این فصل جواب اشکال مقدری بر این مطلب داده می شود در آن برهان گفته شد: ذات محکوم به حکم وحدت و مظاهر هم محکوم به حکم کثرت است و در این بین نقش انسان کامل این است که جامع همه ی کثرات می شود و اضافه بر این که این کثرات را در معرض نمایش قرار می دهد آن جمعیت و احدیت و وحدت ذات را هم نمایش می دهد یعنی انسان کامل یک وجود دو بُعدی است و غرض از ایجاد او این است تا حق تعالی تمام کمالات خود را در یک آینه ای سرتا پا نما بنگرد که فرمود: « من رآنی فقد رأی الحق » و این که، « معرفتی بالنورانیة معرفة الله » حال اشکالی بر همین مطلب مطرح می گردد

اشکال: اگر غرض از ایجاد انسان کامل این است که خدا کمالات خود را در او بنگرد این تحصیل حاصل است زیرا خدا بنا به مقتضای کمال ذاتی (با ادراک ذات همه ی موجودات مشاهده و ادراک می شوند) همه ی کمالات و همه ی مراتب موجودات را در آینه ذات خود ادراک و مشاهده می کند زیرا همه ی وجودات و کمالات در ذات احدیت جمع اند و ادراک ذات احدیت ادراک تمام کمالات خود اوست است و ایجاد انسان کامل برای دیدن کمالات خود تحصیل حاصل است!

ما در پی یار و یار در دل بوده است    حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است!

 

این غرض در همان مرتبه ذات احدیت تأمین می شود و نیازی به ایجاد انسان کامل نیست و خدا در مرتبه ذات احدیت با ادراک آن تمام کمالات و کثرات و اعیان را در ذات خود مشاهده می کند اما به نحو وحدت و بساطت و اجمال و عدم تمایز و عدم تفصیل و عدم ترکیب ادراک می کند و ذات همه چیز است بخاطر؛

     بسیط الحقیة کل الاشیاء که ملا صدرا از این قاعده مشی فرموده

     یا به جهت اطلاق ذاتی حق تعالی که مرحوم علامه طباطبایی از این راه در حواشی جلد 6 اسفار مشی نموده است.

جواب: ادراک ذات نسبت به ذات که ادراک همه چیز است به نحو عدم تمایز است و در این مرتبه موجودات هیچ امتیازی از هم و از ذات ندارند غرض از ایجاد انسان کامل ادراک همه ی کمالات ذات در مرتبه مظاهر است در مرتبه ای که همه ی کمالات از ذات امتیاز می یابند با نفس رحمانی (فیض مقدس و استجلاء) که وجود منبسط است و موجودات مرتبه خارج تحقق می یابند در این مرتبه خدا با ایجاد انسان کامل می خواهد تمام کمالات خود را در یک مظهر جامع همه ی مظاهر خارجی مشاهده کند لذا انسان کامل را ایجاد می کند هر مظهری هم از مظاهر مرتبه خارج بخشی و گوشه ای از کمالات و اسماء و صفات حق تعالی را به نسبه ی مرتبه و بهره ی وجودی که دارد را نشان می دهد خدا با ایجاد انسان کامل خواسته تا در همین مرتبه مظاهر تمام کمالات خود را در وجود یک مظهر جامع مشاهده کند و ادراک بفرماید یعنی تمام مظاهر متکثره مرتبه خارج را زیر چتر خود قرار دهد

شارح در شرح متن، کلماتی آورده که نیاز به توضیح دارد برخی قبلا گذشته است مانند جلاء و استجلاء و کمال ذاتی و اسمائی و نفس رحمانی و ... اما اشاره مختصری می شود

جلاء: همان فیض اقدس است که تجلی ذات به ذات در مقام اسماء و صفات می باشد و با این تجلی فیض اقدس 3 چیز محقق می شود؛

     اسماء و صفات:

     و اعیان ثابته و ماهیات: که لوازم و مظاهر اسماء و صفات اند

     قابلیات اعیان ثابته: هر عین ثابتی استعداد و قابلیتی دارد که با آن استعداد و قابلیت به منصه ظهور و بروز خارجی می رسد « فانزل من السماء ماءاً فسالت اودیة بقدرها » عرفا آب را به وجود منبسط تفسیر می کنند که وقتی وجود منبسط نازل شود در مرتبه وجودات خارجیه مانند باران که هر گودالی را به اندازه ظرفیت آن پر می کند، هر عین ثابتی هم با وجود منبسط بر اساس استعداد و قابلیاتی که در مرتبه واحدیت به عنوان نتیجه تجلی فیض اقدس پیدا کرده به منصه ظهور و بروز خارجی می رسد و در مرتبه خارج تحقق می یابد.

که این ها در مرتبه علم تفصیلی ذاتی حق یا همان مرتبه واحدیت بوجود می آید ( نه علم ذاتی اجمالی در عین کشف تفصیلی که مرتبه احدیت است)

استجلاء: یا همان فیض مقدس است و از آن که موسوم به تجلی فیض مقدس است که تجلی ذات با اسماء و صفات در مرتبه مظاهر خارجیه است و همان وجود منبسط یا نفس رحمانی است و با این تجلی موجودات خارجی پیدا می شود.

کمال ذاتی: ادراک ذات به گونه ای که تمام کمالات ذات در ذات مشاهده شود

کمال اسمائی: ادراک خود کمالات ذات بخصوصها است و در مرتبه مظاهر صورت می گیرد

نفس رحمانی: که دو اطلاق دارد؛

     گاهی نفس رحمانی اطلاق شده و از آن اعم از فیض اقدس و فیض مقدس اراده می شود

     گاهی نیز از نفس رحمانی خصوص تجلی فیض مقدس یا وجود منبسط اراده می شود با وجود منبسط تمام موجودات مرتبه خارج با مراتبی که دارند- از مجردات محضه تا مرتبه طبیعت و عالم ماده می باشد– محقق می شود در بیان شارح معنا و اطلاق دوم نفس رحمانی قصد شده است.

این مطلب مهمی است که مرحوم شیخ محمد تقی آملی در شرح خود بر منظومه می گوید: این که عرفا می گویند:

به دریا بنگرم دریا ته بینم    به صحرا بنگرم صحرا ته بینیم

به هر جا بنگرم؛کوه و در و دشت    نشان از قامت رعنا ته بینم

 

اگر مقصود عرفا از این سخنان وجود منبسط باشد هیچ ایرادی ندارد زیرا ایشان به وجود منبسط " هویت ساریه فی کل شیئ " می گویند نه این که ذات حق تعالی سریان در هر چیزی داشته باشد وجود منبسط است که دارای مرحله خارج و مظاهر خارجیه در هر چیزی سریان و ظهور دارد و در هر موجودی ظاهر است و تمام ماهیات و موجودات مرتبه خارج به واسطه همین وجود منبسط متحقق اند.

وجه تسمیه نفس رحمانی: این از باب تشبیه به نفَس انسان است همان طور که ابتدا نفَس در سینه است و با تنفس از سینه بر می آید و از برخورد نفس با مخارج حروف و کلمات بوجود می آید همین طور از برخورد امر الهی که کلمه کُن وجودی است با اعیان و ماهیات اشیاء موجودات تحقق می یابد

اما در ادامه بیان دو مطلب لازم است تا توضیح بیشتری داده شود؛

مطلب نخست: عرفا ایجاد را دوری می دانند و سیر وجود را به صورت دایره می بیننند و دو قوس برای وجود قایل اند؛

    1. قوس نزول: که سیر نزولی وجود در آن صورت می گیرد

    2. قوس صعود: وجود در این قوس ترقی و صعود می یابد

در این مورد عرفا جمله معروفی دارند : « النهایات هی الرجوع الی البدایات » یعنی پایان وجودی هر موجودی بازگشت به آغاز وجودی اوست اما چرا عرفا سیر وجود را به دایره تشبیه می کنند و ایجاد را دوری می دانند؟ این وجوهی دارد:

    1. دایره افضل اشکال است زیرا که ابسط اشیاء است دایره یک خط منحنی محیط بر سطحی است و این بساطت شکل دایره آیت بساطت وجود است و وجود « و لیس جزءاً و کذا لا جزء له »

    2. خطی که دایره را تشکیل می دهد که؛

     یک خط منحنی که سطحی را احاطه کرده است که بنابرین شکل از مقوله کمیت است

     یا کیفیتی که از احاطه یک خط منحنی بر سطحی حاصل می شود

به هر حال خطی که دایره را تشکیل می دهد نامتناهی است زیرا پایان خط با نقطه است و خط دایره نقطه ندارد و هر نقطیه ای بر آن می توان فرض کرد و این عدم تناهی خط دایره آیت عدم تناهی وجود است

    3. نسبت و فاصله مرکز دایره به هر نقطه ای بر روی محیط دایره مساوی است یعنی شعاع های دایره باهم مساوی است و از طرفی نسبت ذات حق تعالی که مرکز دایره وجود است به تمام موجودات علی السویه است

    4. دایره از دو قوس و 2 نیم دایره تشکیل می شود و در نظر عرفا دو قوس اشاره به مراتب قوس نزول و با مراتب قوس صعود یا سیر صعودی وجود دارد یعنی مراتبی که وجود در سیر نزولی خود می یابد غیر از مراتبی است که وجود در سیر صعودی خود می یابد

البته این تغایر حقیقی نیست یعنی حقیقت مثلا عقول در سیر نزولی با عقول در سیر صعودی فرقی ندارد و کذا عالم مثال در قوس صعود و با قوس نزول بلکه مقصود این است که وجود گاهی این مراتب را پایین می آید و گاه بالا می رود.

البته این پایین آمدن وجود در سیر نزول هم به تجافی مانند قطرات باران نیست که چون به پایین بیاید در بالا وجود نداشته باشند بلکه پایین آمدن به تجلی است یعنی در عین اینکه وجود در مراتب بالا وجود دارد و محفوظ است با تجلی در مراتب پایین هم هست

البته بالا رفتن وجود در این مراتب به نحو اتحاد با مراتب بالاتر است و وجود در مراتب پایین با صعود به مراتب بالا با آنها اتحاد می یابد

رو مجرد شو مجرد را ببین    دیدن هر چیز را شرط است این

 

مثلا یک عالم عقول در قوس نزول داریم که فرشتگان اند و وسایط نزول فیض وجود اند و یک عالم عقول در قوس صعود اند که همان ملایک و فرشتگان الهی اند بعلاوه انسان هایی که به آنها ملحق شده اند و نفوسی اند که به عالم عقل ارتقاء می یابند و هم پایه و هم رتبه با فرشتگان می شوند

یا مراد از عالم مثال در قوس نزول همان عالم میثاق و عالم ذر است و عالم مثال در قوس صعود از نظر حقیقت با آن عالم ذر تفاوتی ندارد اما عالم لوازم اعمال و نتایج حرکات انسان در دنیا است یعنی عالم ذر و مثال در قوس نزول پیش از نشأه دنیاوی است و پیش از این است که انسان در دنیا اعمالی داشته باشد اما عالم مثال در قوس صعود بعد از نشأه دنیا است و عالم لوازم اعمال و نتایج حرکاتی است که انسان در دنیا انجام داده است

لذا عرفا فعل وجود را دوری می دانند و حرف قوس نزول و صعود به میان می آورند به قول حاجی سبزواری؛

قاهرٌ اعلی مُثُلٌ ذی شارقَة    فنفس کلٍ مُثُلٌ معلقة

فالطبع فالصورة فالهیولی    اختتم القوس بها نزولا

 

سیر نزولی مراتبی را وجود در این سیر طی می کند که به ترتیب از این قرار است؛

     عقول طولیه

     عقول عرضیه

     نفوس

     عالم مثال

     عالم طبیعت: که این مرتبه خود مراتبی دارد که به ترتیب عبارت است از؛

     صوَر نوعیه: که به آن طبایع و قوا گفته می شود

     صورت جسمیه

     هیولای اولی در پایان این قوس نزولی است

بعد قوس صعود شروع می شود و ماده در مسیر تکامل ذاتی قرار می گیرد و مراتب را بالا می رود

شارح در عبارت شرح تعابیر دیگری برای قوس ها می آورند؛

     ایشان به قوس نزول "قوس وجوب" می گوید زیرا مراتب قوس نزول عبارت از تجلیات ذات است و ظهورات واجب تعالی می باشد و در این قوس ذات تجلیات و ظهوراتی می یابد

     و به قوس صعود "قوس امکان" اطلاق می کند زیرا در این قوس همین ظهور و تجلی ذات ترقی می یابد و مراتب وجود را بالا می رود در این قوس ظهور ذات( ممکنات ) است که « یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه » و ممکن ترقی و کمال می یابد پایه پایه و پله پله تا ملاقات خدا مراتب را بالا می رود .

مطلب دوم: در مرتبه خارج و مظاهر خارجیه مراتبی پیدا می شود از مرتبه عقول تا مرتبه عالم اجسام که در پایین تری مرحله قرار دارد تعابیر به این مراتب مختلف است؛

     از نظر فلسفه: این مراتب از دیدگاه فلسفی وسایط و علت اند مثلا حق تعالی عقل را ایجاد می کند و عقل باذن الله تعالی علیت نسبت به مرتبه پایین تر خود دارد و وساطت به معنای علیت است البته در این علیت استقلالی نیست و علت بالذات نمی باشد این علیت استقلالی از آنِ حق تعالی است

     از نظر گاه عرفان: به این مراتب در عرفان مجالی و مجاری اند نه علت زیرا « الله خالق کل شیئ » و اینکه « هل من خالق غیر الله » هر چیزی مستقیما و به استقلال خدا علت آن است و فیض وجود اول به مراتب بالاتر می رسد و بعد به مراتب پایین می رسد مانند خورشید که اول قله کوه را روشن می کند و بعد دامنه کوه را پرتو افشانی می کند اما هم علت نوری که بر قُلّه تابیده خورشید است و هم علت نوری که بر دامنه تابیده الا اینکه؛

هر مرتبه از وجود حکمی دارد    گر حفظ مراتب نکنی زندیقی

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo