< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه برهان بر ضرورت وجود انسان کامل

قال41:

أقول: بعد فراغه عن تحقيق مسألة التوحيد، دفع ما يرد على الأصول المبنيَّة المنبّهة عليها، من القواعد العامة الشاملة و القوانين الكلّيَّة الكاملة، يريد ان يشير إلى ما يتفرع عنها من المقاصد و امّهات المطالب، بحيث ينساق إلى ما هو المقصد الأقصى في هذه الرسالة، اعنى إثبات جامعيَّة الإنسان و كماله الذي لا يوازيه في ذلك احد من الموجودات، و لا يدانيه شي‌ء من الكاينات، ثمَّ ان بيان ذلك و تحقيقه يحتاج إلى تمهيد مقدمة، و هي انّ الوحدة الحقيقيَّة المضافة إلى هويّة الحق، هي الوحدة المطلقة التي يستهلك فيها جميع المتقابلات من المتناقضات و المتضادات و غيرها، لاشتمالها بالذات على جميع الموجودات، سواء كان واحداً أو كثيراً (أو اكثر- خ) إذ كما يشتمل على جميع اقسام الوحدة (الواحد- خ) كذلك يشتمل على جميع اقسام الكثرة (الكثير- خ ل)، فهي الجامع بالذات بين ساير المتقابلات، و باعتبار هذه الوحدة يقال: لا ضدَّ و لا ندَّ للحق، و انّه واحد بلا عدد.

أي لا بالوحدة التي يضادُّها الكثرة، فإنه بذلك الاعتبار، الكثير مضادّ له. و هو الأصل في العدد. فعلم من هذا، ان نسبة الوحدة الإضافيَّة و الكثرةالإضافيَّة، إلى الوحدة المطلقة على السويَّة، من حيث شمولها لهما و احاطتها بهما، الا ان الوحدة الإضافيَّة لما لم يكن يتميَّز منها الا باعتبار معنى عدمى دون الكثرة، فان تمايزها انّما هو بانضمام قيود زائدة عليها، فيكون لها تقدُّم بالذات على الكثرة. فكل تعيُّن يكون الغالب فيه احكام الوحدة، يكون آثار الوجود و الإطلاق فيه اظهر، و كل تعيُّن يكون احكام الكثرة هو الغالب فيه، يكون تلك الأحكام مخفية فيه. و قد عرفت ممّا أشير إليه، ان التعيُّن على قسمين، ما يكون مبدأ خصوصيَّة الامتيازيَّة، هو الشمول و الاحاطة بالنسبة إلى ما امتاز عنه من الأمور المتغايرة، كتعيُّن الكل بالنسبة إلى اجزائه، و العام بالنسبة إلى جزئياته- و ما يقابله-، و ما بكون مبدأ خصوصيَّة الامتيازيَّة هو التضاد و التمانع، كتعيُّن الشي‌ء بالنسبة إلى ما يقابله، و تعيُّن الأنواع و الجزئيّات المتقابلة بالنسبة إلى ما يقابلها هذا القبيل.

و لا شك ان الغالب فيه حكم الوحدة على الكثرة من القسمين، هو الأول، فلذلك إذا استقريت و أمعنت النظر في المراتب المتعيَّنة و الموجودات المتميِّزة، وجدت كل ما كان الغالب على تعيُّنه المعاني الوحدانيَّة الغير المتقابلة كعالم الأرواح و المثال، يكون الظاهر فيها من آثار الوجود كالحياة و الإدراك و الحركات المتنوِّعة اكثر، و كلُّ ما كان الغالب عليه المعاني المتكثِّرة و الاحكام المتقابلة، يكون الآثار الوجودي و الحقائق الاصليَّة فيه كامنة مخفيَّة،

 

مقصد دوم: انسان کامل

قبل از ورد در بحث لازم است خاطر نشان شویم که مراد از انسان کامل پیامبر اکرم ص و ایمه اطهار ع است نه هر انسان معمولی بلکه انسان کامل به تعبیر امام رضا ع در اصول کافی « الامام واحد دهره لا یدانیه احد » انسان کامل یگانه ای است که کسی به پای او نمی رسد

فصل 41:

در این فصل مصنف برهانی را بر ضرورت وجود انسان کامل اقامه می کند و شارح پیش از آن مقدمه ای بیان می کند که مشتمل بر 5 مطلب است و این مطالب برهان مصنف را توضیح می دهد

مطلب نخست: وحدت ذات وحدت حقیقی است و اطلاق دارد نه وحدت عددی و نسبی و اضافی یعنی وحدتی است که مقابل و ثانی ندارد خدا ضد و ندّ ندارد و این از جمله صفات سلبیه خداست و یا او« واحد لا بتأویل العدد » است

ان الوجود ما له من ثان    لیس قُراء وراء عبادان

 

قیصری در آغاز مقدمه خود بر فصوص می فرماید:« الفصل الاول فی الوجود و انه الحق» وحدت حق کثرت در مقابل آن نیست بلکه کثرت را در بر می گیرد و در خود حل می کند

در مقابل این وحدت وحدت عددی و اضافی و نسبی است که در مقابل آن ثانی و ثالث و رابع دارد و کثیر در مقابل آن است همان 1 در مقابل 2 و 3 و 4 است و یک اصل و مبدأ اعداد است زیرا عدد از 2 آغاز می شود 1 عدد نیست اما عدد ساز است اعداد از تکرر 1 درست می شود 4 از 4 تا یک و واحد درست می شود و 10 از 10 تا 1 درست شده است و بر این مطلب 2 برهان اقامه شده ؛

    1. ترجیح بلا مرجح: اگر 5 از 5 تا 1 درست نشود از اینکه از 2+3 یا 4+1 باشد ترجیح بالا مرجح است

    2. تکرر در مقوم: لازم می آید عدد مقومات گوناگون داشته باشد که محال است

مطلب دوم: نسبت وحدت اضافی و کثرت اضافی نسبی به وحدت حقیقی اطلاقی علی السویه است کثرت حقیقی نداریم و اما وحدت اضافی و کثرت اضافی که در مقابل هم اند مثال و مصداق دارند؛

وحدت اضافی: مانند وحدت وجود نسبت به تعینات کثیره است در این وحدت پای اضافه و نسبت به میان می آید و کثرت در مقابل وحدت و واحد قرار می گیرد

به وحدت حقیقی وحدت ذات احدی گویند اما وحدت اضافی نسبی که وحدت وجود و ذات است اما نسبت به مظاهر و تجلیات کثیره وحدت ذات واحدی است زیرا مرتبه احدیت و واحدیت دو روی یک چیز اند؛

     مرتبه احدیت رویه باطنی و لایه درونی ذات است

     مرتبه واحدیت رویه ظاهری ذات است.

لذا وحدت وجود وحدت ذات احدی است که ذات و وجود در آن مطرح است اما نه در قیاس و نسبت به تعینات و تجلیات و مجالی کثیره ای که پیدا می کند اما وحدت نسبی اضافی وحدت ذات و وجود است اما در اضافه و نسبت و قیاس با تعینات و مجالی کثیره می یابد

کثرت اضافی نسبی: مانند کثرت تعینات و تجلیات و مظاهر وجود نسبت به وجود واحد است

وچون وحدت حقیقی اطلاقی شامل هر دو نوع وحدت اضافی و کثرت اضافی می شود لذا نسبت آنها علی السویه است و ذات احدیت جامع ذات واحدیتی است که مظاهر و تعینات و مجالی کثیره می یابد زیرا وحدت اضافی همان ذات واحدت است و وحدت حقیقی ذات احدیت است

مطلب سوم: وحدت اضافی بالذات مقدم بر کثرت اضافی است یعنی خودش تقدم دارد و قبل از وحدت اضافی نوبت به کثرت اضافی نمی رسد زیرا؛

     وحدت اضافی همان وحدت حقیقی و اطلاقی و وحدت وجود است به ضمیمه یک قید عدمی

     اما کثرت اضافی همان وحدت وجود و وحدت اطلاقی و ذات است اما به ضمیمه یک قید وجودی

در نتیجه در کثرت اضافی یک مؤونه زایده لازم است که آن مؤونه زایده در وحدت اضافی لازم نیست و لذا تقدم ذاتی بر کثرت اضافی می یابد

اما آن قید عدمی در وحدت اضافی و قید وجودی در کثرت اضافی چیست؟ در ابتدای کتاب تعریف وحدت و کثرت اضافی چنین آمد؛

وحدت اضافی: «کون الشیئ بحیث لا ینقسم» ذات و وجودی که انقسام و اختلاف نیابد و در همه مظاهر و تجلیاتی که می یابد یکی باشد و ذات در تمام مظاهر و تجلیات گوناگون یکی است و اختلاف ندارد لذا قید عدمی در اینجا عدم انقسام است

کثرت اضافی: «کون الشیئ بحیث ینقسم» مظاهر گوناگون می یابد و چون اضافی است باز همه مظاهر یک ذات و وجود اند و قید وجودی در اینجا قید انقسام است

مطلب چهارم: تعین شیئ به معنای «مابه یمتاز الشیئ عن غیره » است

دو قسم تعین داریم؛

    1. تعین احاطی: مانند تعین کل از اجزای خود و مانند تعین جزئی از کلیات خود است تعین کل به احاطه ای است که بر همه اجزاء خود دارد تعین کلی بر جزئیات خود به احاطه ای است که بر جزئیات خود دارد

    2. تعین تقابلی: مانند تعین افراد و جزئیات کلی از یکدیگر مانند تعین زید و عمرو از هم

تعبیر دیگر از تعیّن:

    1. تعین طولی: که همان تعین احاطی است همان کثرت طولی در فلسفه است مانند تعین موجودات مجرده نسبت به موجودات مادی که تقابل ندارند بلکه امتیازشان به احاطه و فوقیت از موجودات مادی است

    2. تعین عرضی: که همان تعین تقابلی است یا همان کثرت عرضی است در فلسفه مانند تعین موجودات مادی از یکدیگر است که تعین تقابلی دارند

مطلب پنجم: با توجه به 2 مطلب قبلی هر چه وحدت اضافی غلبه بیشتری بر موجودی بیابد و هر گاه تعین شیئ و موجود تعین احاطی باشد آثار وجود از قبیل حیات و علم و قدرت در آن موجود قوی تر و بیشتر می شود و بر عکس هر چه کثرت اضافی بر موجودی غلبه بیشتر بیابد و تعین شیئ تقابلی باشد آثار شیئ در آن موجود ضعیف تر می شود مثلا موجودات مجرده که وحدت غلبه بیشتری در آن ها دارد و تعین آنها تعین احاطی است آثار وجود در آن ها بیشتر است برخلاف موجودات مادی که در مرحله عالم طبیعت به اوج خود می رسد یعنی طبیعت عالم تضاد و تقابل است و آثار وجود در آن ضعیف تر می شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo