< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق شارح در پیدایش ملکه حسی

عرفا برای این که سالکان به ملکه حواس ظاهری برسند ایشان را از ادراکات ظاهری منع می کنند اما؛

    1. معنای ملکه در ادراکات ظاهری چیست؟

    2. برای رسیدن به ملکه باید حس و عملی را تکرار کرد نه منع آن کرد و با جلوگیری ادراک ظاهری و حسی نمی توان به ملکه ی حسی رسید

شارح برای روشن شدن این مطلب تحقیقی را بیان فرمودند که خلاصه ای از آن بیان شد

بایستی ابتدا تحقیق و نتیجه آن بیان گردد تا معنای این سخن غریب و خلاف واقع در پیدایش ملکه ی حسی روشن شود زیرا ما تا کنون بر این باور بودیم که برای یافتن ملکه باید تکرار و ممارست باشد اما حالا گفته می شود برای رسیدن به ملکه ابصار باید جلوی ابصار را گرفت!

تحقیق: ادراکاتی فراتر از ادراکات عقلی هم در انسان وجود دارد که مرتبه ای بالاتر از حواس ظاهری و باطنی است که به آن ادراک سرّی گویند و ادراکات حسی و ظاهری و خیالی ظهورات و تنبهات آن ادراک سری و شهودی است

برای بیان اصل تحقیق سزاوار است 6 محور را بیان کنیم که در تحقیق شارح دخیل است؛

محور نخست: به علم بسیط، هر موجودی علم به حق تعالی دارد یعنی هر موجودی می داند حق تعالی را و به او آگاه است فرق بین مومن و کافر به علم مرکب است یعنی در توجه به علم و آگاهی خود است که مومن توجه به علم خود دارد ولی کافر خیر. ملا صدرا در جلد اول اسفار این شعر فارسی را ذکر می کند؛

دانش حق ذوات را فطری است    دانشِ دانش است کان فکری است

 

این علم هر کسی به حق علم حضوری است نه حصولی یعنی هر موجودی از راه وجود خود و به اندازه وجود خود و به اندازه سعه و ظرفیت وجودی خود به حق تعالی که وجود مطلق است (فوق اطلاق و تقیید) علم حضوری دارد مثال برای تبیین این مطلب این اشعار است؛

برد آب زین بحر فیروزه ای    به گنجایش خویش هر کوزه ای

نبیند به دریا بجز آب خویش    نداند کس از هستی خویش بیش

 

محور دوم: علت محدثه علت مُبقیه هم هست این بحثی کلامی و فلسفی است ولی ما در اینجا از زاویه دید عرفانی به آن نظر می افکنیم و از منظر عرفان موجودات و ممکنات توجهات حق تعالی است وجود توجه به ماهیات ممکن می کند و به آن روی می آورد و بدین صورت ماهیت بوجود می آید و این توجه وجودی است نه مانندتوجه ما به یکدیگر که توجهی ذهنی است، بلکه توجه حقیقی وجودی تکوینی خارجی است این که می گوییم: ممکنات توجهات حق اند مقصود توجهات اشراقیه و حقیقی و وجودی است نه توجه به عنوان یک مفهوم ذهنی که در خارج ما به ازاء نداشته باشد

وجود که حق تعالی است من وجه به ماهیت ممکن توجه می یابد و ممکن تحقق می یابد نباید تصور شود که ممکنات متوجهٌ الیه حق اند خیر توجه حق اند یعنی ماهیت ممکن بدون توجه حق هیچ چیز نیست و ممکن برای خود ماهیت جداگانه و مستقل ندارد تا 3 رکن؛

     توجه

     متوجه الیه

     اضافه ای به آن مفهوم ذهنی

مانند توجه به مفاهیم اضافی که سه رکن فوق در آن مشهود است اما در توجه اشراقی توجه و متوجه الیه یکی است یک متوجه است که حق است و یک توجه است و متوجه الیه با همان توجه تحقق می یابد مثلا در صور ذهنیه در مانند جزئیات که قیامشان به ذهن قیام صدوری است لذا صور بنا بر قول تحقیق که قول عرفاست به نحو تجلی است ایشان ایجاد را به نحو تجلی می دانند و لذا صور ذهنیه توجهات ذهن می شود وقتی کتابی را تصور کنی به مجرد توجه آن صورت ذهنی محقق می شود و با قطع توجه از آن صورت مساوی با انعدام آن صورت است و مَثََل ممکنات نسبت به حق تعالی این گونه است

اگر نازی کند    از هم فرو ریزند قالب ها

 

علت مُحدِثه و موجده ممکنات همان علت مُبقیه آن هاست و نبود آن توجه برابر با انعدام ممکن است معیت قیومیه ای هم که عرفا و حکمت متعالیه می گوید که حق تعالی با ممکنات معیت قیومیه دارد یعنی خیمه وجودی ممکنات را حق تعالی سر پا کرده است « و هو معکم اینما کنتم » این معیت سبب قیام و قوام ممکنات است و اگر آنی قطع گردد خیمه وجودی ممکن فرو می ریزد این معیت قیومیه عرفانی به معنای این است که ممکنات توجهات حق اند توجه ایجادی و وجودی و اشراقی

محور سوم: هر موجودی اشتیاق به حق تعالی دارد و در پی حق می باشد

یا واهب العقل لک المحامد    الی جنابک انتهی المقاصد

 

خداوند مقصود هر ممکنی است یعنی تمام ممکنات طالب اویند و به دنبال او می گردند لیکن برخی ها اشتباه در تطبیق می کنند کسی که مطلوبش دنیاست خطای در تطبیق دارد او هم حق را می خواهد اما گمشده خود را به خطا بر گرفته و سوراخ دعا را گم کرده است

هر ممکن طالب حق است زیرا

بشنو از نی چون حکایت می کند    و ز جدایی ها شکایت می کند

تا مرا از نی ستان ببریده اند    از نفریم مرد و زن نالیده اند

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش    باز جوید روزگار وصل خویش

 

وطن اصلی ممکنات دنیا و عالم طبیعت و مرتبه اجسام نیست بلکه وطن و زادگاه مألوف ممکنات عالم دیگری است که عالم علم باشد و آنها از نشأه تجرد و علم به نشأه ماده و عین آمده اند و لذا ممکنات از وطن خود دور افتاده اند شیخ بهائی در ذیل حدیث « حب الوطن من الایمان » گوید:

این وطن مصر و عراق و شام نیست    این وطن شهری است کاو را نام نیست

 

اصل سخن شیخ بهایی از شیخ الاشراق است که فرماید: با توجه به این که « حب الدنیا رأس کل خطیئه » پس این که فرمودند: « حب الوطن من الایمان» دنیا نمی تواند وطن اصلی انسان باشد

محور چهارم: بین علت و معلول باید سنخیت باشد « و الا لصدر کل شیئ من کل شیئ » و سنگ روی سنگ بند نمی شود و هر چیزی علت و معلول هر چیزی خواهد بود « قل کلٌ یعمل علی شاکلته » هر علتی مشاکل با خود را و هم شکل خود عمل می کند « از کوزه همان برون تراود که در اوست »

لذا بین حق تعالی و ممکنات باید سنخیت و تناسب باشد این سنخیت وجودی است و آن چیزی که مایه تناسب بین علتی که حق باشد و معلولی که ممکنات است وجود است که هردو وجود دارند منتها وجود ممکنات مولد از وجود حق نیست زیرا «لم یلد و لم یولد »گر چه وجود ممکنات مظهر و ظهور و توجه اشراقی وجود حق است و سنخیت آنها فیئ و ظل و ممکنات سایه حق است همان طور که سایه شیئ آن را نشان می دهد وجود ممکنات هم حق را نشان می دهد حاجی سبزواری یک حاشیه فارسی دارد که در آخر بحث جعل شرح منظومه درباره معنای افاضه گوید: « بدان که معنی افاضت آن است که بخشش از دارای حقیقی بیاید چنان که از او چیزی نکاهد و در بازگشت بر او چیزی نیفزاید افاضه که وجود ممکنات افاضه واجب است یعنی وقتی خدا آن را افاضه می کند چیزی از او کم نشود «انا لله و انا الیه راجعون» سایه انسان روی زمین می افتد و در این حال چیزی از او کم نمی شود و وقتی از مقابل آفتاب کنار می رود و سایه محو می شود باز هم چیزی از او کاسته نشود نه در سایه افکنی از او چیزی کم شود و نه وقتی سایه محو شود چیزی بر او افزوده شود »

پس فرماید: «نسبت معلول به علت حقیقیه نسبت یم و نم نشاید بلکه شیئ و فیئ باید » یعنی رابطه تولیدی نیست مثل دریا و آب دریا و رطوبت های ماسه های دریا که نم باشد و ذرات صغاری از آب دریاست و از آن تولید شده است

ای سایه مثال گاه بینش    در پیش وجودت آفرینش

 

پس ماهیات غواسق و ظلمات اند و وجود منبسط سایه بلند پایه اوست « الم تر الی ربک کیف کیف مد الظل » و هو الواهب الاحد « الصمد لم یلد و لم یولد»

محور پنجم: درباره ادراک کلیات چند نظریه وجود دارد؛

نظریه عرفا: همان طور که ملا صدرا فرموده ادراک کلی به رؤیت ارباب انواع عن بُعد است وقتی ما انسان را ادراک می کنیم رب النوع انسان را که فرد مجرد عقلانی انسان است و در عالم عقل و تجرد است از دور مشاهده می کنیم زیرا ما در ماده و در قید و بند آن هستیم سرّ این که مفهوم کلی قابل انطباق بر کثیرین است همین است که این مشاهده عن بُعد است مانند شبح و سیاهی چیزی که از دور دیده می شود و احتمال می دهد انسان و حیوان و یا زید و عمرو و... باشد

در ادراک کلی رؤیت ارباب انواع از دور صورت می گیرد یعنی ذهن ما عکس برداری و رب النوع و فرد مجرد عقلانی نوع می کند این مفهوم کلی که در ذهن می ماند عکس آن رب النوعی است که از دور مشاهده کرده است و مفهوم ذهنی به عنوان ظل و سایه و عکس آن رب النوعی است که از دور مشاهده نموده است قیصری هم این مطلب را در مقدمات خود آورده است

رو مجرد شو مجرد را ببین    دیدن هر چیز را شرط است این

 

محور ششم: در نظام مراتب، مراتب پایین تر استمداد از مرتبه بالاتر می کند و این استمداد هم وجودی است یعنی وجودشان و تحققشان در گرو مددی است که از مرتبه بالاتر می گیرند

ازمّة الامور طُرّا بیده    و الکل مستمدّة من مدده

 

حالا نتیجه این است که وقتی که مراتب پایین تر از مرتبه بالاتر استمداد جُست به این معنا است که مرتبه پایین تر ظهور مرتبه بالاتر است و مرتبه بالاتر جامع آن هاست و در این صورت

خواه آب از جو به جو خواه از سبو    زین سبو را هم مدد باشد ز جو

 

جوی مرتبه بالاتر و سبو و کوزه مرتبه پایین تر است و این آب داخل کوزه را بگویی از جوی است درست است و اگر بگویی از سبو است باز هم درست است همه از جوی است.

تحقیق شارح: از دو آیه قرآن استفاده می شود که بر حسب تحلیل عقلی قبل از مرتبه وجود خارجی ممکنات 3 مرتبه دیگر در وجود خارجی ممکنات سبقت گرفته است فرق مرتبه وجود خارجی با آن 3 مرتبه در این است که وجود خارجی ممکنات امتیاز عینی خارجی دارند بر خلاف 3 مرتبه دیگر که امتیاز خارجی ندارند

سه مرتبه سبقت گرفته عبارتند از؛

    1. مرتبه مشیت: به این مرتبه با شیئ اشاره شده است

    2. مرتبه اراده: در این مرتبه شیئ مراد واقع می شود در میان اشیاء دیگر

    3. مرتبه امر: یا امر وجودی و ایجادی یا توجه وجودی و ایجادی و یا خطاب ایجادی و خطاب وجودی که در این مرتبه شیئ مراد واقع شده در مرتبه دوم مخاطب به خطاب وجودی قرار می گیرد که همان خطاب اشراقی است که خطاب و مخاطب در آن یکی است و بدون آن خطاب مخاطب تحققی ندارد بلکه تحقق مخاطب به همان خطاب است که با امر "کُن" افاده شده است

    4. مرتبه وجود خارجی اشیاء: با "فیکون" به آن اشاره شده است

و این مراتب از دو آیه قرآن استفاده می شود؛

     انما قولنا لشیئ اذا اردناه ان نقول له کن فیکون

     انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون

با این تحقیق شارح، 3 مطلب معنا می یابد؛

    1. معیت قیومیه حق با ممکنات

    2. تحقق ادراک سرّی که فوق مرتبه تعقل است

    3. سرّ اشراقی که عبد به مولای خود دارد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo