< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علت منع ادراکات حسی

قال35:

«و الإنسان المستكمل لا يكون كماله الا بان يحصل له ملكات هذه الإدراكات في مراتبها، و لا يكون الإدراك الحسي و ما يلزمه من القيود الحاصلة له بالطبع مانعاً لسائر الضروب الباقية التي لا يحصل له بحسب الأكثر الا بالكسب و الاختيار، و لا يكون الموت بالحقيقة تنقيصاً للنفس- بل تكميلًا لها- فان النفوس الكاملة انَّما يتمكَّنون بعد الموت على جميع ما يتمكَّنون عليه قبله، و تحقيق هذا البحث و التفصيل المعتبر فيه، انَّما يحتاج إلى بسط كلام لا يحتمله هذا المختصر».

أقول: هذا دفع لما يمكن ان يخطر على خاطر المسترشدين هاهنا، من انَّ تنوُّع الإدراكات لو كان مكمِّلًا (كمالًا- خ) و موجباً للكمال على ما ذهبتم إليه، لوجب ان لا يكون مانعاً للاستكمال، ضرورة امتناع صيرورة الموجب المعدِّ مانعاً، و التالي ظاهر البطلان لما نشاهده من حال المكمِّلين و المنسلكين المتكلمين بالنسبة إلى الطالبين و السالكين، من منعهم استعمال القوى الادراكية، و أمرهم بحبس الحواسِّ الآلية عن التصرُّف في مدركاتها.

و ايضاً يلزم ان يكون الموت تنقيصاً للنفوس حينئذ، لأنّه موجب لعروِّها عن القوى الجسمانيَّة التي هي، موجبات للكمال، و لا شكَّ ان العرو عمّا يوجب الكمال، نقص تام، فاشار إلى دفع الأول منهما، بانّا لا نسلّم منع الإدراكات الجزئيَّة للكمال، بل الإنسان المستكمل انّما يكون كماله بتحصيل ملكات هذه الإدراكات في مراتبها و ما يشاهد من حال المرشدين بالنسبة إلى المسترشدين، انّما هو لتحصيل هذه الملكة و تعويد قواهم‌ (تقوية قواهم- خ ل) بها بحيث لا يكون الإدراكات الحسيَّة و ما يلزمها من القيود، مانعة لهم عن ساير الضروب الباقية التي لا يحصل لهم بحسب الأكثر الا بعد التزام الكسب و اختيار طريق التعمُّل (طريق النقل- خ ل- العقل- خ).

ثم انّ هاهنا تحقيقاً يحتاج إلى مزيد بيان يحتوي على اسرار جليلة انَّما يدرك بعد تلطيف من السرِّ و تصفية للقلب، و هو، ان للإنسان وراء هذه الإدراكات الظاهرة و الباطنة المتعارفة، نوعاً آخر من الإدراكات غير المعتاد، نسبته إلى هذه الإدراكات، نسبة الجنس‌ إلى حصصه النوعيَّة، فإنها صور تنوعاته، و هو إدراكه ما يدرك بحقيقته المطلقة، و سرُّه الخفي من حيث تجلِّيها المستجن فيه المتعيّن من اطلاق الحق الذاتي باستعداده الكلّى الذي به قَبِل حصَّته الخاصّة من مطلق الوجود، و ذلك التعيُّن في الحقيقة، هو الوصف اللازم‌ لصورة معلوميَّة الشي‌ء للحق ازلًا، إذ هو المعيّن للنسبة العلميَّة المستتبعة لنسبة الإرادة التي انما يضاف إليها التوجه الايجادى من بين الممكنات، طلباً لإيجاد المراد، و هو الشي‌ء المشار إليه بقوله تعالى: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‌ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ‌ فَيَكُونُ».

 

فصل 35:

در این فصلِ باقیمانده از بخش اول کتاب (بخش نخست درباره توحید است و بخش دوم درباره انسان کامل است)، دو اشکال مطرح می شود که باتوجه به این مطلب است که مصنف در جواب اشکال 6 گفت: ادراک حسی کمال است و موجودات عالم اجسام مدرَک به ادراک حسی واقع می شوند لذا ادراک حسی کمال است

اشکال نخست: اگر ادراک حسی و جزئیات و محسوسات کمال است چرا راهنمایان سلوک سالکان را از این کمال منع می کنند؟

اهل سیر و سلوک در ریاضات کاری می کنند تا حواسشان تعطیل شود در نتیجه افق دیگری از ادراکات به روی ایشان باز می شود در کرمان بر سر قبر شاه نعمت الله ولی اتاقک هایی است به اندازه یک نفر که فقط بتواند در آنجا نماز بخواند و هیچ روزنه ای نیست تا حس باصره تعطیل گردد یا صدایی نشنوند و حس سامعه تعطیل شود و با کسی سخن نگویند و با این تمرینات حواس را تعطیل می کنند تا افق دیگری از ادراکات به روی سالکان باز شود و با قطع شدن ارتباطشان با عالم طبیعت و ماده به نشأه تجرد و ورای ماده توجه کنند و حقایقی را ادراک کنند حال اگر ادراک حسی کمال است چرا راهنمایان سلوک سالکان را از این کمال منع می کنند

اشکال دوم: در صورتی که ادراک حسی کمال است مرگ باید موجب تنقیص شود و کمال را از دست بدهند اما اولیای الهی عاشق و شیفته مرگ اند حضرت علی ع می فرمایند: « والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه » ایشان در خطبه همام می فرمایندک « لولا آجال التی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب »

جواب اشکال نخست: این که راهنمایان سلولک از ادراکات حسی سالکان را منع می کنند از این جهت است تا ایشان ملکه ی این ادراکات را پیدا کنند نه از این روی که ادراک حسی کمال نیست. منع از دیدن و شنیدن از این روی است تا سالکان ملکه ی دیدن و شنیدن را بیابند تا در نتیجه این ادراکات حسی مانع ادراکات عقلی و شهودی ایشان نشود.

ما که ادراکات حسی را از طریق دیدن و شنیدن می یابیم مانع ادراکات عقلی ماست و نمی توانیم جمع بین دو طرف کنیم و اگر به جانب عالم ماده و طبیعت از طریق احساس توجه یافتند این مانع از ایشان در ادراک عقلی و کشف و شهودی می شود. علت این است که ادراکات حسی برایش ملکه نشده تا احساسات به طور خودکار و به راحتی برایشان حاصل گردد بلکه باید با تکلف و سختی به ادراکات حسی نایل آید اما اگر این دسته از ادراکات برایشان ملکه شد به آسانی و سهولت آن احساس از آن صادر می شود و مانع توجه شخص از توجه به عالم تجرد نمی شود و شخص را به خودش مشغول نمی کند و این فرد می تواند بین هر دو طرف جمع کند و بین ادراکات ظاهری و احساسات ظاهری به نشأه تجرد و کشف شهود هم داشته باشد و حواس مانع شهود او نمی شود بلکه مُعدّ و کمک کار برای شخص است تا اصوات غیبی بشنود و مناظر ورائی را بنگرد.

البته ادراک عقلی هم برای بسیاری از سالکان حاصل نمی شود زیرا ادراک عقلی ادراک ارباب انواع عن بُعد است و حصول این معنا بسیار دشوار است و برای هر کسی ادراک کلی میسر نمی شود.

تحقیق: شارح درباره همین اشکال تحقیقی دارند که خلاصه اش این است: فوق ادراک عقلی یک ادراک دیگری است که آن ادراکی سرِّی است یعنی همان ادراک کشف و شهودی است و فوق ادراک عقل است؛

ورای عقل طوری دارد انسان    کز او حاصل شود اسرار پنهان

 

این ادراک سری و کشف و شهودی اصل است برای تمام ادراکات پایین تر و ادراکات پایین تر ظهور همان ادراک اند زیرا در نظام مراتب قاعده کلی این است که مراتب مادون ظهورات مراتب بالاتر اند.

ادراکات عبارتند از؛

     حسی

     خیالی

     عقلی

     و بالاتر از همه ادراکات شهودی و سری و کشفی است

ادراک حسی نقص نیست بلکه ظهور ادراک بالاتر است که شهودی و سری است و این نتیجه تحقیق بود

اصل تحقیق: اما اصل این است که بر حسب آیات قرآن موجودات عینی خارجی 3 مرتبه قبل از وجود خارجی بر آن ها گذشته است؛

     و این مراتب بر حسب تحلیل عقلی است

     موجودات فقط در مرتبه وجود خارجی امتیاز عینی دارند و در مراتب 3 گانه قبل ممتاز به امتیاز عینی خارجی نمی باشند

موجودات فقط در مرتبه وجود خارجی امتیاز عینی دارند و در کل 4 مرتبه است که عبارت است از؛

     انما قولنا لشیئ اذا اردناه ان نقول له کن فیکون

     انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون

از این دو آیه استفاده می شود که؛

    1. ابتدا باید شیئ ای باشد

    2. آن شیئ مراد واقع گردد و اراده به آن تعلق گیرد

    3. مورد خطاب و توجه و امر "کُن" قرار گیرد

    4. در آخر هم وجود خارجی بیابد

پس 3 مرتبه بر وجود خارجی اشیاء سبقت گرفته؛ شیئ و مراد و خطاب کُن به آنهاست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo