< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه جواب اشکال ششم

«... على انّ من البيِّن، ان الانِّية المدركة المتصرِّفة الاخيرة (في المرتبة الأخيرة- خ ل) مدركة بجميع هذه الإدراكات، بخلاف الانّية المدركة المتصرّفة في المراتب الباقية التي هو (هي- خ ل) فوق هذه المرتبة، فتأمَّل ذلك».

و ذلك لاشتمال تعيّنه الواحد الذي هو الغاية القصوى للحركة الايجاديَّة على جميع تنوُّعات الظهور المتكثِّرة، إذ الظهور باحديَّة جمع الجمع هو الغاية.

ثم ان ساير الماديات من الجسمانيّات، و ان كانت مشتملة على جميع الوجوه الظهوريَّة المدركة القابلة، لكنّه ليس فيها شي‌ء من الوجوه الاظهارية الادراكيَّة المتصرِّفة، الا المرتبة الأخيرة منها، و هي النشأة العنصريَّة الانسانيَّة، فانّها، كما انّ لها احاطة بحسب الظهور على جميع وجوه الظهور، و مراتب الصُّور، كذلك لها الاحاطة بحسب الاظهار على جميع مراتب الاظهار ايضاً، فان الانيَّة المدركة المتصرّفة فيها مدركة (تدركه- خ ل) بجميع هذه الإدراكات، بخلاف ساير الانيّات المدركة المتصرِّفة التي في المراتب الباقية من العقول و النفوس، فإنها ليس لها تنوعات وجوه الإدراك مثلها. فعلم من هذا، انّ للمرتبة الانسانيَّة، احديَّة جمع بحسب كل واحد من الطرفين، اعنى طرفى الظهور و الاظهار، إذ هو بالحقيقة مجمع بحرى القابل و الفاعل، و لهذا يعبَّر عن حقيقته بقاب قوسين، قوسى الوجوب و الإمكان، و سيجي‌ء لهذا البحث مزيد بسط انشاء الله تعالى.

لا يقال: انّ السؤال كان عام الورود بالنسبة إلى جميع المراتب المنزلة إذ نسبت إلى ما هو اعلى منها، و الجواب حسبما قرَّره المصنّف مخصوص بالمرتبة الأخيرة، فكيف يتطابقان.

لأنّا نقول: و ان كان هذا الجواب بحسب صورته التمثيليَّة التي التزم المصنّف ابتناء بيانه عليها تقريباً للأذهان المتعلّمين، له اختصاص بالمرتبة الأخيرة ظاهراً، لكن لا يخفى على اللبيب وجه تعميمه (تفهيمه- خ) بحسب ساير المراتب، فان ساير المراتب المتنزلة، إذا استقصيت بالنسبة إلى ما هو اعلى منها، ترى اثر الظهور فيها اتمّ، و وجوهه اكثر، كالحيوان مثلًا بالنسبة إلى النبات، و النبات بالنسبة إلى المعادن، و المعادن بالنسبة إلى بسائطها، و هكذا إلى آخره، فان جميع ما هو انزل، ترى وجوه ظهوره اشمل، هذا هو الوجه الانّى (الآتي- خ) الذي ذكره المصنف تقريباً للأذهان.

 

سؤال: چرا عالم اجسام با وجود بُعدی که از منبع وجود دارد ظهور وجود در این عالم به اوج خود می رسد؟

جواب نخست: مرتبه عالم اجسام مدرَک به جمیع ادراکات است ادراکات عقلی و خیالی و حسی همه می توانند حقیقت و معنای جزئی و صورت شخصیه عالم اجسام را درک کنند

جواب دوم: در مرتبه عالم اجسام انسانی است که مدرِک به جمیع ادراکات است موجودات عالم ارواح مدرک به ادراک عقلی اند و موجودات مثالی به ادراک خیالی است اما انسان هر سه ادراک را دارد و با عقل و خیال و حس ادراک می کند

برای روشن شدن مطلب شارح و بیان 2 اشکال و جواب ایشان لازم است چند مطلب خاطر نشان گردد؛

مطلب نخست: انسان غایت ایجاد است و ایجاد موجودات برای این است تا نوبت به وجود انسان برسد در حدیث قدسی آمده: « یابن آدم! خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی » آفرینش تمام موجودات زمینه ساز وجود انسان است مثلا؛

     ایجاد ماده و صورت جسمیه

     بعد از آن ایجاد بسایط و عناصر و صوَر نوعیه عنصریه

     و بعد از آن ایجاد صورت نوعیه معدنیه

     و بعد از آن ایجاد صورت نوعیه نباتیه

     و سپس ایجاد صورت نوعیه حیوانیه

     تا بلآخره نوع اخیر که انسان است محقق گردد

بنابرین انسان غایت ایجاد موجودات است و این با توجه به نشأه عنصریه انسان است یعنی انسان خاکی و در عالم عناصر است و الا « اول ما خلق الله العقل و نور نبیک یا جابر » و اینها با هم فرق دارد

مطلب دوم: وحدت انسان وحدت حقه حقیقیه ظلیه است چنان که وحدت حق تعالی وحدت حقه حقیقیه اصلیه است و این وحدت در مقابل وحدت عددی است وحدت حقه حقیقیه ذاتی وجود و عین وجود است وکثرت بردارد نیست و مقابل ندارد

اما الوجود ما له من ثان    لیس قُراء وراء عبادن

 

وجود وحدت دارد و حق تعالی است و همان طور که نفس انسان مظهر ذات حق تعالی است یعنی مظهر وجود است وحدت نفس انسان هم مظهر وحدت وجود و مظهر حق تعالی است لذا وحدت وجود و حق وحدت حقه حقیقیه اصلیه و وحدت نفس ناطقه وحدت حقیقیه ظلیه است یعنی

النفس فی وحدتها کل القوی    و فعلها فی فعله قد انطوی

 

یعنی کثرات در وحدت و وحدت در کثرت دارد همان طور که نسبت و رابطه بین ذات حق و ممکنات یعنی بین وجود و ظهورات وجود رابطه کثرت در وحدت و وحدت در کثرت است یعنی وجود جامع همین ظهورات است که کثرت در وحدت است و همه این ظهورات، ظهورات یک چیز است که همان وجود است و وحدت در کثرت است و همین رابطه ای که بین وجود و ظهورات وجود است و به تعبیر دیگر بین واجب و ممکنات است همان رابطه و نسبت بین نفس و مراتب نفس است یعنی ظهورات نفس و قوای نفس به تنهایی جامع همه قوا است و این کثرت در وحدت است و همه قوا ظهورات نفس اند و این وحدت در کثرت است که البته این اصطلاح وحدت در کثرت و کثرت در وحدت در 2 مورد به کار می رود؛

    1. حق و ممکنات

    2. رابطه نفس و قوای آن

این اصطلاح از ابتکارات حکمت متعالیه است این معنای وحدت حقه حقیقیه ظلیه ای است که نفس دارد

مطلب سوم: مشاء بر این باور است که قیام صور ادراکیه به نفس قیام حلولی است یعنی نسبت صور ادراکی به نفس حالّ به محل است و نسبت مقبول به قابل است و نفس قابل این صور ادراکیه است

اما تحقیق این است که قیام صور ذهنیه و ادراکیه به نفس قیام صدوری است و نسبت فعل به فاعل است و نفس به اذن الله تعالی مُنشأ صورت های ذهنیه ادراکی است

مطلب چهارم: در بحث ترتّب اجناس و انواع اضافی یا در بحث ترتب کلیات در این بحث وقتی که مثلا ترتب و کلیات و اجناس و انواع را در مقوله جوهر حساب می کنند از جوهر به طرف انسان که می آیند که نوع اخیر است بعد از جوهر جسم مطلق را قرار می دهند بعد جسم نامی و بعد حیوان و بعد انسان را

البته مراتبی را در این بین اسقاط می کنند و به حساب نمی آورند در حالی که باید حساب کنند زیرا تعریف تفصیلی انسان که در ابتدا جوهر است اشاره به هیولای اولی است و بعد جسم اشاره به صورت جسمیه است و دو مرحله دیگر اسقاط شده است؛

     ذو الصورة العنصیریه که اشاره به مرحله عناصر است

     ذو الصورة المعدنیه که اشاره به معادن دارد

بعد به نبات و حیوان می رسد و ما هر چه از طرف جوهر به طرف انسان بیاییم مفهوم ضیق تر و مقید تر و خاص تر می شود و هر چه از طرف انسان به طرف هیولی برویم مفهوم عام تر و گسترده تر می شود در تعریف انسان چندین قید آورده می شود؛

     جوهر

     جسم

     ذو صورة عنصریه

     ذو صورة معدنیه

     نامٍ

     حساس

     متحرک بالارادة

     و بعد ناطق

     و خواجه طوسی در کتاب اخلاق قید مائت را برای اخراج نفوس ناطقه فلکی می افزاید.

و وقتی بخواهی حیوان را تعریف کنی قید هایی کمتر می شود و در تعریف نبات باز قیود کم می شود تا به جوهر برسی.

حال با توجه به این 4 مطلب مصنف جواب اول که از اشکال ششم دادند که چطور ظهور وجود در مرحله عالم اجسام بیشتر می باشد؟

پاسخ اول این بود که تمام موجودات عالم اجسام مدرَک به تمام ادراکات اند بر خلاف موجودات عالم مثال و عالم عقل

جواب دوم این است که یکی از موجودات عالم اجسام که غایت ایجاد موجودات است نوع اخیر است و همه برای تحقق و ایجاد او ایجاد می شوند و آن انسان است بر حسب نشأه عنصریه ای که دارد این انسان در میان موجودات عالم اجسام مدرک به جمیع ادراکات است

دو تعبیر دیگر از مدرِکیت و مدرَکیت می کند؛

    1. ظهور بجای مدرَکیت و اظهار بجای مدرِکیت

    2. قبول و قابلیت بجابی مدرَکیت و فعل و فاعلیت بجای مدرِکیت

تمام موجودات عالم اجسام مدرَک اند به جمیع ادراکات اند اما از نظر اظهار و فاعلیت و مدرِکیت این تنها انسان است که در موجودات عالم اجسام مدرِک به جمیع ادراکات است ولی موجودات عالم مثال و عالم ارواح که عقول و نفوس اند مدرِک به جمیع ادراکات نمی باشند لذا انسان علاوه بر این که مدرَک به جمیع ادراکات است مدرِک به جمیع ادراکات است و یعنی انسان؛

     مجمع بحرین ظهور و اظهار است

     و همچنین قاب دو قوس وجوب و امکان است

قاب به آن جای نگین انگشتر می گویند چنبره و حلقه انگشتر دو قوس ذارد و یک جایی برای نگین دارد که به آن قاب گویند و نگین وجود انسان در آن قاب قرار می گیرد انسان قاب وجود و قوس امکان است و قوس وجوب همان قوس ظهور است و قوس امکان مربوط به اظهار است زیرا ظهور مربوط به وجود است که واجب می باشد و اظهار مربوط به ظهورات وجود است که نسبت به ممکنات است لذا اظهار امکان است و انسان قاب دو قوس وجوب و امکان است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo