< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

86/01/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه جواب اشکال چهارم

و هي انَّ الطبيعة المطلقة (للوجود- خ ل) التي يشتمل النوع العيني منها و العقلي، لما اقتضت بمقتضى تلك الحركة الحُبيَّة الوجوديَّة، الظهور العيني، تعيّنت بالتعيّن العيني‌ أي المشخصات الخارجيَّة و الأحوال اللاحقة للاعيان في الخارج كالاستقلال بالوجود و قبول فرض الأبعاد و ما يتبعهما، فلزمتها الصفات اللازمة لتلك (بتلك- خ ل) الأحوال، عينيَّة، كاقتضاء التحيُّز و التشكل و قبول الألوان و الأوضاع و غيرها، فيحصل حينئذ، من تلك الطبيعة باعتبار بعض صفاتها، أي باعتبار ظهورها بحسب بعض أحوالها العينيَّة، كالجوهر مثلًا، انواع (انواعاً- خ) متعيّنة (معيّنة- عينيَّة- خ ل) كاملة الذات، أي مستقلة في الوجود غير تابعة لشي‌ء فيه، يسمّى عندهم بالحقائق المتبوعة.- و باعتبار (و يحصل باعتبار- خ ل) بعض صفات أخر، انواع أخر، عينيَّة غير كاملة الذات، أي غير مستقلة و باعتبار ظهورها بحسب بعض أحوالها الآخر، انواع آخر عينيَّة (انواع متعيّنة، معيَّنة- خ) غير كاملة الذات، أي غير مستقلة في الوجود تابعة بشي‌ء فيه يسمّى عندهم بالحقائق التابعة و الصّور الكاينة، كأقسام الكم و الكيف.

و لمّا كان الوجود العقلي من حيث كذلك داخلًا في هذا القسم، ما تعرض له بالاستقلال، فحصل للوجود العيني بهذا الاعتبار نوعان مرتّبان في الظهور، متميِّز كل ما في الظهور (الطور- خ) الأعلى، من الحقائق الجوهرية عن كل ما في الظهور (الطور- خ) الذي يليه و تحته من الصور العرضية.

إذا عرفت هذا فاعلم: انّه إذا أمكن ان يحصل للوجود المقيَّد العيني مرتبتان كليتان، مرتبتان في التابعيَّة و المتبوعية متميز كل ما في المرتبة العليا منه، عن كل ما في المرتبة السفلى، فليكن حصول مثله للوجود المطلق الشامل له، و لما يقابله أَجدر و احرى. فتأمّل هذه النكتة يظهر لك الفرق بين الصورتين، أي مطلق الوجود بالقياس إلى الوجود المقيَّد العيني، فيظهر لك الفرق بين العالمين، فان عالم المعاني هو الوجود المجرَّد عن التعيُّنات الصوريَّة و المشخِّصات العينيَّة، و ذلك، لأن حصول الشي‌ء في الكون المطلق، انّما يكون بحسب الإطلاق، أي مجرداً عن تعيُّناته العينيَّة و العقلية و المثاليَّة و ساير ما يتبعها من الصّور، فما يكون في عالم المعاني من الموجودات، يكون معرَّى عن تلك المشخّصات، دون ما يكون في عالم الشهادة و المثال منها، فانّه لا بدَّ و ان يكون محفوفاً بها. فظهر ان الفرق بين عالم المعاني و الشهادة كالفرق بين المطلق و المقيّد من غير فرق، و ينبغي‌ ان يفهم ان المطلق هاهنا هو الشامل للعينى و العقلي كما أشار إليه آنفاً في صدر المقدمة، لا المطلق الحقيقي، فإنه يمتنع حصول شي‌ء فيه.

ثمَّ ان هذا الكلام و ان كان في غاية الجهد في هذا المقام، لكن انَّما يدل على وجود ذلك العالم اجمالًا (و ممّا- خ) لا دلالة له على حقيقته أصلًا فلهذا- أحال تحقيق القول فيه إلى الحكمة المنيعة (المتبعة- خ ل، المتقنة- خ ل).

 

اشکال 4 درباره تقسیم وجود به؛

     عالم معانی( عالم اسماء و صفات و عالم اعیان که مظاهر عالم اسماء و صفات است )

     و به عالم خارج (مرتبه موجودات خارجیه که شامل عالم ارواح و عالم اجسام و عالم مثال می شود)

و بنا بر تفرید وجود عرفانی جایی برای این تقسیم نمی ماند که مصنف تمثیلی بیان کرد که وجود عالم معانی را افاده می کند ولی آن تمثیل مفید بیان حقیقت عالم معانی نیست.

اما دو جهت است که مصنف به خاطر آن به بیان تمثیلی بسنده می کنند؛

جهت نخست: اذهان اهل نظر با محسوسات انس دارد یعنی ذهن ایشان کوتاه است و در حد احساس و تخیل و توهم سیر می کنند و در محدوده جزئیات و محسوسات درک مطالب می کنند و به حد تعقل نمی رسند اما بر فرض به حد تعقل برسد اما؛

جهت دوم: مسایل معرفتی از جمله بحث عالم معانی از طیف مباحثی است که برهان عقلی و خرد ورزی خیلی در آن ها کار آیی ندارد بلکه ادراک این دسته معارف کشف و شهود می خواهد یعنی نیل به حقیقت خارجی است لذا به بیان تمثیلی اکتفا می شود

تمثیل: وجود مطلق نسبی که وجود عینی و عقلی و یا وجود خارجی و ذهنی و یا شامل وجود جوهر و عرض می شود نه وجود مطلق حقیقی که ذات است و مطلق از اطلاق و تقیید است آن وجود مطلق گاهی تعین وجود خارجی می یابد و گاه تعین وجود ذهنی می یابد (یا همان جوهر و عرض)

وجود مطلق نسبی؛

     گاهی تعین وجود خارجی می یابد و آثار بر آن مترتب می شود

     و گاهی تعین وجود ذهنی می یابد و آن آثار خارجی بر آن مترتب نمی شود

     گاهی تعین جوهر می یابد و روی پای خود می ایستد

     و گاهی تعین عرض می یابد و تابع می شود و در آغوش وجود موضوع که جوهر است قرار می گیرد

وقتی وجود مطلق نسبی چنین است و دو تعین می یابد بعد وجود مطلق حقیقی به طریق اولی به عالم معانی و عالم شهادت تقسیم می گردد وجود مطلق حقیقی که ذات است تعین عالم معانی را به خود می گیرد که همان تعین ذات است زیرا موجودات عالم معانی موجود به وجود ذات اند نه به ایجاد ذات و باقی به بقای ذات اند نه ابقای ذات

و گاهی هم همین وجود مطلق حقیقی که تعین ذات است تعین مرتبه خارج و به 3 صورت عالم ارواح و عالم مثال و عالم اجسام را می یابد و تعینات عالم خارج را می یابد و وجود حقیقی را به طریق اولی از وجود نسبی می توان به عالم معانی و عالم شهادت تقسیم کرد.

برای توضیح ادامه شرح بایستی نکته ای را خاطر نشان شد؛

نکته: ظهور وجود به تعین مرتبه خارج در مقابل ظهور وجود به تعین عالم معانی است این مقتضاء و نتیجه حرکت حُبیّه است سه نوع حرکت داریم؛

انواع حرکت بر حسب متحرک:

    1. جسمانی: که متحرک جسم است مانند رفتن به مسجد

    2. معنوی: متحرک در این حرکت نفس ناطقه و عقل است که ذات نفس را تشکیل می دهد و تعقل ذات نفس را می سازد مانند « من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله » زُراره پسری داشت که برای تحصیل علم سفر کرد اما اجل او را مهلت نداد و امام صادق ع این آیه را خواندند فکر هم حرکت معنوی است به قول شبستری

تفکر رفتن از باطل سوی حق    به جزء اندر بدیدن کل مطلق

ز ترتیب تصور های معلوم    شود تصدیق نا مفهوم، مفهوم

ولی ترتیب مذکور از چه و چون    بود محتاج استعمال قانون

هر آن کس را که ایزد راه ننمود    به استدلال منطق هیچ نگشود

اگر لطف تو نبوَد پرتو انداز    کجا فکر؟ و کجا گنجینه راز؟

 

الفکر حرکة من المبادی    و من مبادی الی المراد

 

فکر حرکت معنوی بین معلوم و مجهول است

    3. حُبی: متحرک در این حرکت ذات و وجود است ذات حرکت حبی دارد و تنزل می کند و آن هم به نحو تجافی نیست بلکه به نحو تجلی است و از عالم عِلو به عالم علم و از عالم معانی به عالم علم تنزل می کند

زیرا منشأ این حرکت کمال ذات است محبت ذات به ذات سبب این نوع حرکت است ذات ظهور برای ذات دارد لذا ذات علم به ذات دارد ظهور علم است ذات کل الکمال و کله الکمال است و علم به کمال منشأ محبت به کمال است لذا ذات خودش را دوست می دارد « یحبهم و یحبونه » در این آیه ابوسعید ابو الخیر مِهَنی می گوید: «لا یحبُّ الا نفسه » ذات خود را دوست دارد و « من احب شیئا احب آثاره » لذا محبت ذات به ذات باعث محبت ذات به آثار می شود و حرکت حبی منشأ ایجاد می شود و در نتیجه موجودات از عالم علم به مرتبه عین می آیند و وجود خارجی می یابند

پری رو تاب مهجوری ندارد    در ار بندی سر از روزن بر آرد

که هر جا هست حُسن اینش تقاضاست    نخست این جنبش از حسن ازل خواست

 

و این حرکت حبی است؛

خوبرویان گشاده رو باشند    تو که رو بسته ای مگر زشتی؟

 

خوبرویان خوش اخلاق اند ولی مقابل آن به معنای بد خلقی نیست به قول ملای رومی؛

چون که حقت آفریده زشت رو    تو مشو هم زشت رو هم زشت خو

 

نور روشنگری و اضائه دارد ذات به جهت کمالی که دارد با ایجادش پرده از کمال خود بر می دارد و خفای مرتبه ذات به ظهور تبدیل شد

برون زد خیمه ز اقلیم تقدس    تجلی کرد بر آفاق و انفس

 

تقدس ذات با اشراقات وجودی بر ماهیات صورت گرفت و موجودات خارجیه پیدا شدند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo