< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه اشکالات اساسی و ریشه ای

[في بيان أن موضوع الاحكام هي التعينات‌]

« ...و اما القول بعالم المثال، فلا طائل تحته أيضاً، و كيف لا، و قد ذهب إلى نفيه جمهور المشاءين، و احتجّوا على ذلك بحجج قويَّة قاطعة قد انبتوها في كتبهم.

و اما القول بان ما يكون أبعد من منبع الوجود و أقرب إلى طبيعة الإمكان الصرف و العدم المحض فانّ ظهور الوجود يكون فيه أتم و اكمل، فهو بعيد عن الحق و الصواب، بل الأولى الأجود، ان يجعل الأمر على العكس. فانّما يكون أبعد عن الفساد و التغيير و الفناء، فلا بدَّ و ان يكون ظهور الوجود و ظهور خاصَّته فيه أتم و اكمل».

و اما الخامس:

فهو ان القول بوجود عالم يسمّى عالم المثال ايضاً من الخيالات الفاسدة و العبارات التي لا طائل تحتها، و كيف لا، و قد ذهب إلى نفيه جمهور المشّاءين، و احتجّوا على ذلك بحجج قويَّة و براهين قاطعة، قد أثبتوها في كتبهم، و لا شك ان ما ذهب إليه، مثل هذا الجمُّ الغفير و أثبتوها بالبراهين القاطعة، يمتنع ان يكون الواقع خلافه، و الا، ارتفع الأمان عن اليقينيات و افادة البراهين مطلقا.

و اما السادس:

فهو ان القاعدة المقرَّرة عندكم القائلة، بأن ما يكون أبعد من منبع الوجود و أقرب إلى طبيعة الإمكان الصرف و العدم، فان ظهور الوجود فيه يكون اتمّ و اكمل، بعيدة عن الحق جداً، و الأول أجود، ان يجعل الأمر على العكس، إذ البديهة شاهدة بان القرب، اىُّ نوع كان، هو المقتضى لظهور اثر احد المتأثِّرين المتغايرين في الآخر، و البعد هو المباين- المنافى- لذلك، كما يتبيَّن فيما نحن بصدده، فان ما يكون أبعد عن الفساد و التغيّر و الفناء، مثل العقول و النفوس القريبة إلى المبدأ، لا شكَ‌ ان احكام الوجود فيه اكثر و ظهور خاصّته فيه أتم و اكمل ممّا يتطرَّق إليه الكون و الفساد، و لا يبقى على نهج مستمرّ ساعة، كعالم الحس و ما يجاوره من عالم الصور، لبعده عن المبدأ.

قال31:

«قلنا: انّ موضوعات الإمكان و متعلِّقاته بالطبع، هي التعيُّنات،....

أقول: هذا شروع في هدم (حلِّ- خ) تلك الإشكالات و دفع تلك الإيرادات، مع تحقيق أصولهم و تأسيس قواعدهم، بحيث لا يوهنها الشكوك، و لا يزلزلها الشبه، فاشار إلى جواب الشك الأول منها، بانَّ موضوعات معنى الإمكان و متعلِّقاته، من المجعوليَّة و المعلوليَّة و الحدوث و غيرها، انّما هي التعيُّنات النسبيَّة، كما سبق تحقيق هذا الكلام في المقدمة، من ان الإمكان عبارة عن الوجود بنسبته إلى المعلومات و لا شكَّ ان تلك التعيُّنات عن ظاهر العلم باعتبار تمايزه عن الوجود بنسبة إلى المعلومات، و لا شك ان تلك التعيُّنات التي هي المعلومات، انَّما هي أحوال الوجود و صفاته التي لا يدرك الوجود الا بحسبها، إذ الإدراك انّما وقع من الوجود على صفاته و أحواله اللاحقة له في مراتبه المستهلكة، احكام إطلاقه و وحدته فيها،...

 

اشکال پنجم: عرفا عالم خارج را به 3 مرتبه تقسیم می کنند؛

    1. عالم ارواح

    2. عالم مثال

    3. عالم اجسام

قول به عالم مثال درست نیست زیرا مشاء عالم مثال را قبول ندارند و اگر نتوان به سخن مشاء اعتقاد یافت پس به چه سخن و کلامی می توان اعتقاد یافت؟

البته مشاء متعرض عالم مثال نشده اند هر چند درباره مُثُل اظهار نظر کرده اند که یکی از تأویلات همان عالم مثال است ولی مشاء تأویلات خود را دارند که حاجی سبزواری در اواخر شرح منظومه آن تأویلات را آورده است.

اشکال ششم: شما فرمودید: ظهور وجود در مرتبه عالم اجسام به تمام و کمال خود می رسد با وجود این که عالم اجسام بُعد از منبع وجود و حق دارد که در روایات گفته شده است؛ « انت فی انزل العوالم » و یا« انت فی اظلم العوالم » علاوه بر این که عالم اجسام عالم کون و فساد و عالم تغیّر است پس چطور می تواند ظهور وجود در چنین عالمی اتم و اکمل باشد و آثار وجود در این عالم از موجودات مجرده ای که تغیر و فساد در آن راه ندارد. در هر قرب و بعدی با دور شدن از منبع ظهور آثار در آن کمتر می شود حتی در فاعل های مادی و جسمانی آنچه از بخاری دور تر است دیرتر گرم می شود.

از فصل بعد مصنف شروع به پاسخ اشکالات می کنند.

فصل 31:

در این فصل مصنف از اشکال نخست جواب می دهد؛

اشکال اول: طبق تفرید وجود عرفانی که توحید عارفان است سخن از امکان بی معنا است زیرا؛

     امکان موضوع می خواهد

     اگر امکان صفت وجودی باشد مانندعرض موضوع موجود می خواهد

     و اگر امکان اعتبار و نسبت عقلی باشد که عقل بین دو چیز اعتبار می کند -که یکی از آن ها وجود است- در این صورت امکان موضوع قابل وجود می خواهد

     موضوع موجود و قابل وجودی برای امکان نیست زیرا؛

     وجود واجب است و موضوع امکان نشود

     ماهیات هم وجودی ندارند و وجود دربست به حق تعالی اختصاص یافته بنا بر توحید عرفانی

     عدم هم که هیچ است

     پس موضوع امکان چه خواهد بود؟

جواب: درست است که امکان موضوع می خواهد و موضوع امکان ممکن است موضوع امکان تعینات و اعیان و ماهیات است

توضیح جواب از مرحله اول: شارح گوید: در مقدمه ص 47 و 48 بیان شد؛ امکان ظاهر علم است چنانکه وجود ظاهر وجوب است ظاهر شیئ اولین چیزی است که از شیئ به ادراک می آید و شیئ با آن ادراک و درک می شود ظاهر وجود وجوب است و اولین معرفتی که به وجود می یابیم عبارت از وحدت و اطلاق و وجوب است و خلاصه وجود خداست

و امکان ظاهر علم است و بعد از آن که ما واجب را ادراک کردیم که ظاهر وجود است بعد می گوییم: این واجب به خود علم دارد و علم به خود مستلزم علم به آثار است و در محدوده آثار امکان و ممکنات پیدا می شود و امکان ظاهر علم می شود

شارح در مقدمه بیان کرد: امکان ظاهر علم است از آن نظر که علم از وجود تمایز دارد و از آن نظر که علم نسبت با معلوم می یابد علم حق تعالی که به خود دارد و مستلزم علم به ممکنات است دو حیثیت دارد؛

    1. حیثیت عینیت با وجود که حق تعالی است از حیث وجود و مصداق و خارج عینیت و یگانگی دارد

    2. حیثیت تمایز از وجود و ذات است که از حیث مفهوم و ذهن این گونه است و بین صفات و ذات تمایز پیدا می شود

به بیان دیگر؛

گاه علم را به وجود که ذات است نسبت می دهیم و گاهی به معلوم که ممکن است نسبت می دهیم لذا امکان ظاهر علم است از حیث تمایزی که علم با وجود دارد و از حیث نسبتی که علم با معلومات می یابد معلومات همان تعینات و اعیان اند پس بنابرین تعینات و اعیان موضوع امکان می شود.

این توضیح جواب از مرحله اول اشکال است.

مرحله دوم اشکال: این بود؛ امکان یا صفت وجودی است مانند عرض،...

این را ما قبول نداردیم بلکه شق دوم را می پذیریم که؛ امکان نسبتی است که ذهن و عقل آن را بین ممکن (تعین و ماهیت) و وجود اعتبار می کند

وقتی شق اول را نپذیرفتیم نتیجه این است که امکان موضوع موجود نمی خواهد بلکه امکان موضوع قابل وجود می طلبد

مرحله سوم اشکال: این بود؛ اعیان و ماهیات موضوعاتی اند که قابل وجود نمی باشند اینجا تمام حرف گفته می شود و از این بحث روشن می شود که عرفا از اعیان و ماهیات نفی وجود نمی کنند بلکه نفی استقلال از وجود ممکنات می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo