< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اشکالات بر نظریه توحید عرفانی

[في بيان تحقق الملازمة بين الكتاب التكويني و الكتاب التدويني‌]

قال30:

«فلئن قيل: فعلى هذا لا سبيل إلى القول بالإمكان، لكون الوجود واجباً بالذات، و كون الماهيات و النسب و الإضافات من الصّفات غير مجعولة و لا معلولة، لكونها غير موجودة، بل غير قابلة للوجود. و متى تحقّق هذا، فلا سبيل إلى القول بالإمكان، بل بالإيجاب و الاقتضاء، و هذا بيّن لا حاجة بنا على التطويل [إلى التطويل- ظ] و الاطناب، و لا سبيل ايضاً إلى القول بالظهور، لأنَّه لو أريد به الوجود نفسه، فان بطلان اقتضائه الظهور لم يحتج إلى بيان زائد، و لو أريد به الوجود المقيّد بقيد من القيود المعيَّنة، فمن البيِّن، ان شيئاً من جزئيه لا يقبل الجعل و التأثير، لما أشير إليه من قبل، و هكذا الكلام في المجموع من حيث هو مجموع، فان ما يقوم بشي‌ء، ما، لا يقبل الوجود ايضاً.

و اما الوجود العقلي: فانّه لا يقبل الوجود العيني و لا العقلي، و قد عرفت القول المحقق فيما عدا الوجودين من القيود المخصصة، و هذا الكلام في المجموع العقلي، فلا وجه للاعادة. و لو أريد به شي‌ء من الماهيّات أو النسب و الإضافات، فقد عرفت ما فيه فلا حاجة إلى تقرير و توضيح،....

أقول: بعد تحقيق ما هو بصدده حسبما التزمه من البيان بأوثق البراهين و تزييف ما يمكن ان يشوّش ساير الطباع و الأذهان من مذاهب المخالفين و دفع ما يرد على ذلك من الشبه المانعة لظهور الحق كما هو على الطالبين، يريد ان يتعرّض لدفع ما يرد على امّهات أصولهم و معاقد قواعدهم من الشكوك الكاشفة عن كُنه تحقيقاته و الأسئلة المستجلية لغاية تدقيقاته، إذ به ينحلّ عقود القيود المتراكمة في العقايد، و ينحسم مواد الحجب الحاجزة للبصائر عن ادراك الحقائق.

و تقرير ذلك ان ما ذكرتموه في تحقيق هذه المسألة غير مستقيم من وجوه ستَّة:

اما الأول، فلأنَّ القول بالإمكان على ما قلتم باطل، فان الإمكان سواء كان صفة وجوديَّة أو معنى نسبيّا، لا بدَّ له من محل يقومه، و ليس هاهنا شي‌ء يصلح لذلك.

اما الوجود، فلكونه واجباً بالذات، فلا يمكن اتّصافه بالإمكان، و اما الماهيّات التي هي من النسب و الإضافات الناشئة من (عن- خ ل) الصفات، فلانَّها غير مجعولة و لا معلولة عندكم، لأنها غير موجود بل غير قابلة للوجود، و الأمر ينحصر فيهما، فلا شي‌ء يتّصف بالإمكان.

لا يقال: انما يتمّ هذا لو كان الإمكان من الصّفات الوجودية الحقيقيَّة، و اما على تقدير كونه اعتبارياً عدمياً، لا يلزم ذلك.

فانّا نقول: على تقدير تسليم اعتباريته، لا بدَّ له من موضوع صادق عليه قابل للوجود، فان المستحيلات يمتنع اتّصافها بالإمكان، ضرورة امتناع قلب الحقائق، و كان قوله: «بل غير قابلة» إشارة إلى دفع هذا السؤال.

و اما الثاني، فلان القول بالإيجاب و الاقتضاء ايضاً ظاهر البطلان، فإنهما من المعاني النسبيَّة التي لا يتصور تحققها بها- الا بين الأمور المتغايرة، فإذا كان ما هو الموجود، ذاتاً كان أو صفة، واحداً، و ما سواه من المعاني الأسمائيَّة و الأعيان الثبوتية على ما تقرّر عندكم، عدم محض، فحينئذ لا يتصوَّر لهما معنى هاهنا، إذ لا يمكن قيام المعاني النسبيَّة بموضوع واحد، و هو ظاهر لا حاجة في بيانه إلى التطويل.

 

فصل30: تلازم بین کتاب تکوین و تدوین

بعد از این که مصنف در 33 یا 28 فصل نظریه عرفا را در مسأله توحید بیان کردند و اشکالات ایشان را دفع نمودند در این فصل ایشان 6 اشکال ریشه ای و اساسی را مطرح می کند یعنی اشکالاتی که مانع می شود که مخالفان نظریه عرفا به نظر ایشان در مسأله توحید قایل شوند و در فصل بعدی به پاسخ این اشکالات می پردازند

اشکال نخست: با توجه به نظر عرفا درباب توحید که تفرید وجود است یعنی وجود یک فرد بیشتر ندارد که آن حق تعالی است حال اشکال این است که در مسأله توحید حرف از امکان به میان آوردن معنا ندارد زیرا امکان؛

     یا صفت وجودی است مانند عرض مثل بیاض که صفت وجودی است و بر جسم عارض می شود

     و یا امری نسبی و اعتباری و ذهنی است؛ یعنی صفتی است که ذهن بین وجود و یک شیئ دیگر آن را اعتبار می کند

اگر امکان صفت وجودی باشد موضوع موجود می خواهد مانند جسم که بیاض به عنوان عرض بر آن سوار می شود و اگر امکان امر اعتباری و نسبی باشد دراین صورت امکان موضوع قابل وجود می خواهد یعنی اول باید چیزی باشد که قابلیت وجود داشته باشد تا بعد عقل نسبت امکان را بین آن شیئ و وجود اعتبار کند و در نظر بگیرد

حال موضوع موجود یا قابل وجود در امکان چیست؟

اعیان و ماهیات و ممکنات که ناشی از اسماء و صفات حق اند نه موجود اند(طبق نظر عرفا در مسأله توحید) و نه قابل وجود می باشند که توحید تفرید داشته و فقط دارای یک فرد باشد دیگر وجودی نمی ماند تا اعیان و ماهیات قابل آن شود وجود هم واجب بالذات است و خداست و غیر از وجود وماهیت چیست که می خواهد قابل وجود باشد؟

پس بنا بر نظر عرفا حرف از امکان زدن بی معنا خواهد بود زیرا موضوع امکان یکی از مفاهیم عامه است؛

     وجود: اگر امکان صفت وجودی باشد موضوع موجود می خواهد اما وجود واجب بالذات است و نمی تواند موضوع شود

     عدم: این که چیزی نیست تا بخواهد موضوع شود

     ماهیت: نسبتی که عقل آن را بین آن و وجود اعتبار کند پس موضوع قابل وجود می خواهد

اشکال دوم: طبق نظریه عرفا در توحید سخن از ایجاب و اقتضاء بی معناست زیرا ایشان بر این باور اند که ذات مقتضی و موجب اسماء و اعیان است

اما ایجاب و اقتضاء دو طرف موجود می طلبد و باید 2 چیز موجود باشد تا بگویم یکی مقتضی و موجب دیگری است اما بنابر نظر عرفا فقط خدا موجود است و اسماء و اعیان وجود ندارند

اشکال سوم: سخن از ظهور هم بنابر نظریه عرفا وجهی ندارد زیرا ایشان می گویند: ممکنات ظهورات ذات اند و ظهوری که ممکنات می یابند ظهور همان وجود است و این وجود چیست؟

آیا این ظهور وجود است یا اعیان و ماهیات است و وجود هم آیا وجود مطلق است و یا وجود مقید و وجود مقید هم آیا وجود مقید به قید خارجی است یا وجود مقید به قید عقلی و ذهنی است؟ پس 4 قسم بوجود می آید؛

    1. وجود مطلق:

    2. وجود مقید به قید خارجی: که عوارض مشخصه است

    3. وجود مقید به قید ذهنی: که فصول اند

    4. اعیان و ماهیات: قیود خارجی و عقلی در هر صورت ماهیات اند

در خارج عوارض مشخصه عارض می شود و فرد مانند زید درست می شود فصل هم در ذهن بر زید عارض شده و نوع در ذهن درست می شود قیود خارجی و عقلی در هر صورت ماهیات اند و هیچ کدام از این 4 قسم نمی تواند قابل ظهور و وجود باشد؛

    1. وجود مطلق: اگر چنان چه ظهور وجود مطلق باشد یعنی این که می گویند: ممکنات ظهور ذات اند به این معنا است که ذات تأثیر در وجود مطلق می گذارد و ذات اقتضای وجود مطلق می کند اما ذات خود وجود مطلق است و این بدان معنا است که ذات خود را اقتضاء می کند در حالی هیچ گاه شیئ خود را اقتضاء نمی کند زیرا تناقض پیش می آید

    2. وجود مقید خارجی: اگر ظهور وجود مقید به قید خارجی باشد هیچ کدام از دو جزء نمی تواند قابل وجود باشد و در نتیجه مرکب از آنها هم نمی تواند قابل وجود و ظهور باشد؛

     وجود قابل وجود و ظهور نیست زیرا شیئ خود را قبول نمی کند زیرا داری آن است و تحصیل حاصل و تناقض پیش می آید لذا وجود قابل نیست

     قید هم قابل وجود و ظهور نیست زیرا قید ماهیت است و وجودی جز حق در کار نیست تا به ماهیت بدهی لذا ماهیت قابل وجود نیست

البته در شرح بین این دوتا تفکیک می شود و این بیان ما را برای مقید به قید خارجی ذکر می کند و برای قید ذهنی بیان دیگری دارد

    3. وجود مقید ذهنی: اگر ظهور وجود مقید به قید ذهنی باشد در این صورت وجود عقلی نه وجود ذهنی را می پذیرد نه وجود خارجی را زیرا؛

     اگر وجود عقلی را بپذیرد اجتماع مثلین می شود

     اگر وجود خارجی را بپذیرد اجتماع متنافیین می شود

قید: برای قید هم می گویند: قید ماهیت است و ماهیت قابل وجود و ظهور نمی تواند باشد

مجموع مرکب: از این بیان بهره می برند که قابل وجود و ظهور نیست که این مرکب از وجود و غیر وجود است و غیر وجود چیزی نیست تا مرکبی از آن پدید آید لذا مرکب هم قابل وجود و ظهور نیست.

    4. اعیان و ماهیات: این نیز قابل وجود نیست چه وجودی جز واجب هست تا ماهیت آن را قبول کند؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo