< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظهور ذات و خروج از مرحله علم به عین

[في أن الذات باعتبار اتصافها بالوحدة اقتضت الظهور]قال‌28:

«ثمَّ انّها اقتضت الظهور و البروز من حدِّ الغيب إلى حد الشهادة، و حصول تلك الصفات و التعيُّنات متمايزة في الأعيان بالفعل، و تعقُّلها على وجه التفصيل».

أقول: لمّا كان التعيُّن الأول الجامع بين الواحديَّة و الأحديَّة، المعبّر عنه بالوحدة الذاتيَّة، تارة، و بالهويَّة المطلقة اخرى، لغلبة احكام البطون و الوجود على احكام الظهور و الاظهار، لا تمايز بين ما يعبَّر فيه من المعاني الأسمائيَّة و التعيُّنات، إذ لا تغاير هنا (هاهنا- خ) أصلًا، حتى ان الكثرة المعتبرة فيها هي عين الوحدة كما عرفت. فلا مجال فيه حينئذ، ان تظهر تلك التعيُّنات على ما هو مقتضى الكمال الأسمائى، بان تظهر تلك الهويَّة في التعيُّنات الأسمائيَّة بحسبها، لأنَّ المراتب التي هي محال ظهورها و مجالى تفاصيلها، مخفيَّة مندمجة هاهنا، مستهلكة الحكم استهلاك اعيان الحروف و اندماجها في نفس المتنفِّس ما دام في مبدأ صدورها و باطن صدره و قبضة قلبه قبل بروزها في مراتب المخارج و ظهورها بتعيُّنات أحكامها المتكثرة، فحينئذ، اقتضت تلك الهويَّة الظهور و البروز، لكن لا من حيث ذاتها، بل من حيث اعتباراتها و شئونها، على مقتضى أسئلتهم بألسنة الاستعدادات و القابليّات الاقدسيَّة، فانبعث (فانبعث- خ ل) من ذلك التجلي و كنه بطونه، ميل ارادى و حركة حُبيَّة و شوق عشقى بحسبه تجلى‌ (بحبِّه- خ تجلى- تجلّ- خ ل- نحو تجل- خ ل)، بتعيُّن آخر، و بنوع اظهر، على مثال نفس منبثّ يصلح لأن تحصل به تلك الصفات و الأعيان- متمايزة بالفعل- تمايز الحروف في النَفَس، عند انبثاثه إلى المخارج. فيمكن تعقُّلها على سبيل التفصيل حسبما ذكر في مراتب الكمال الأسمائى، و يسمى هذا التجلي باصطلاحهم، النفس الرحمانى، اما لأنَّه‌ كالنَفَس الإنساني في كونه حقيقة بخاريَّة بسيطة الذات، انّما تختلف جزئيّاتها بحسب انصباغها (بأحكام- خ ل) في مراتب المخارج، فالنَفَس الرحمانى هو المادة الهيولانيَّة لصور العالم، كمادة النفس، لصور الحروف و الكلمات- الكمالات- و اما، لأنَّه يحصل به تنفيس الكرب، كما قال الشيخ «رضى الله عنه» في فصوص الحكم: «العالم ظهر في النفس الرحمانى الذي نفّس الله به، عن الأسماء الإلهيَّة ما تجده من عدم ظهور آثارها بظهور آثارها، فامتنّ‌ على نفسه بما أوجده في نَفَسه، فأول اثر كان للنفس، انَّما كان في ذلك الجناب، ثم لم يزل الأمر ينزَّل بتنفيس الغموم، إلى آخر ما وجد.

 

تا کنون معلوم شد که اعیان و ماهیات در تعین اول و در تجلی اول اند - تجلی ذات با ذات - و جامع مرتبه احدیت و واحدیت است فرق این بود که احدیت باطن مرتبه واحدیت است و مرتبه واحدیت ظاهر مرتبه احدیت است و مرتبه احدیت تجلی ذات با ذات در مقام ذات است و مرتبه واحدیت تجلی ذات با ذات در مقام اسماء و صفات است مرتبه احدیت ادارک ذات است به گونه ای که تمام کمالات در آن مشاهده شود و به آن کمال ذاتی می گویند و مرتبه واحدیت ادراک خود کمالات ذات است و به آن کمال اسمائی می گویند

لذا تا کنون مشخص شد که در تجلی ذات با ذات که تجلی اول است اعیان و ماهیات و ممکنات؛

     نه تمایزی از هم دارند

     و نه تمایزی از ذات دارند

بلکه اینها در ذات مندرج و مستجنّ و پنهان و مندمج و مشمول در ذات اند

اما با تعین و تجلی دوم که تجلی ذات با اسماء و صفات باشد این اعیان و ماهیات و ممکنات از هم و از ذات تمایز می یابند و این منافات با آن ندارد که قبلا گفته شد: مراتب اعتباری است و مراتب معرفت است نه معنی و با اعتبارات مراتب درست می شود زیرا در اینجا هم مراد این است که در تعین اول اعیان و ماهیات جوری اعتبار می شوند که تمایز از یکدیگر و از ذات نداشته باشند و در تعین دوم به نحوه ای اعتبار می شوند که از خود و از ذات تمایز داشته باشند و لذا در تعین اول که تعین ذات واحد است اشیاء و ماهیات از هم و از ذات تمایزی ندارد اما در تعین و تجلی دوم این گونه اعتبار می شود که از یکدیگر امتیاز داشته باشند و از ذات ممتاز باشند و تجلی دوم تجلی و تعین اسماء و صفات است یعنی تجلی ذات است اما بواسطه اسماء و صفات است بر خلاف تجلی اول که تجلی خود ذات است.

سؤال: چطور تجلی اول به تجلی دوم منتهی می شود و به تعبیر دیگر، ایجاد چگونه صورت می گیرد؟ و ممکنات از مرحله ذات به مرحله خارج می آیند؟

پاسخ: عرفا از ایجاد به حرکت حبی و حرکت عشقی تعبیر می کنند بنابر حدیث مشهور؛ « کنت کنزاً مُخفیا فاحببتُ بان اُعرَف فخلقتُ الخلق لکی اُعرَف » گنج نمایان و آشکاری بودم خواستم شناخته شوم پس آفرینش را ایجاد کردم، حرکتی حبی و از سر عشق در عالم جریان دارد.

حرکت حُبّی و عشقی: ایجاد بر پایه محبت و عشق است به این بیان که در تعین اول ادراک ذات نسبت به ذات و کمالات ذات صورت می گیرد ادراک کمال منشاء محبت است لذا پیرو ادراک ذات نسبت به ذات و کمالات آن محبت به ذات پیدا می شود و از آن جا که « من احب شیئا احب آثاره » محبت ذات به ذات مستلزم محبت ذات به آثار است لذا تعین دوم پیدا می شود که با این تعین ذات به وسیله اسماء و صفات در مرحله خارج تجلی می کند و بنابرین ذات کمالات و آثار و اسماء و صفات خود را در آینه مظاهر خارجیه می بیند زیرا در تعین اول ذات کمالات خود را در ذات و در خودش می دید نه در خارج و بیرون از خود پس علت این که تعین اول به تعین دوم منتهی می شود و به تعبیر دیگر علت ایجاد که ممکنات و اعیان از مرتبه ذات به خارج می آید علتش محبت ذاتیه است یعنی محبت ذات به ذات است.

از یک سو محبت ذاتیه منشأ ایجاد است و از سوی دیگر کمالات حق تعالی و اسماء و صفات به لسان قابلیت و زبان استعداد تقاضای ظهور و کمال خود را می کنند و به زبان استعداد ظهور و کمال خود را در مرحله خارج استدعا می کنند و کمالشان این است که به منصه ظهور و بروز خارجی برسند و در آینه ممکنات ظهور کنند

این دو دست به دست هم داده و منشاء ایجاد می شوند و تعین اول به تعین دوم منتهی می گردد این تعین دوم و تجلی دوم را فیض مقدس گویند و به تعین اول، فیض اقدس می گویند که اقدس از شائبه امتیاز و کثرت است و نتیجه تجلی اول که تجلی فیض اقدس است پیدایش اسماء و صفات در مرتبه واحدیت و ذات است که باطن ذات واحدیت می باشد

به تجلی دوم نفس رحمانی هم گفته می شود تجلی ذات در مرتبه خارج و فیض مقدس همان نفس رحمانی است به دو جهت؛

جهت نخست: اعیان و ماهیات در تعین اول و در تجلی اول مستجن و مندمج و مندرج در ذات اند همان طور که حروف مستجن و پنهان در نفس انسان اند پیش از آن که نفس انسان به مخارج حروف بر خورد بیابد و کلمات ظهور و برز بیابد کلمات و حروف از برخورد نفس مسموع انسان با مخارج حروف درست می شود و با بازدم و برخورد با مخارج حروف کلمات و حروف درست می شود اما قبل از آن، همه ی کلمات که با نفس درست می شود در نفس پنهان و جمع است و این چنین اعیان و ماهیات و ممکنات درتجلی اول مستتر و جمع در ذات است وجه نخست که چرا به تجلی دوم نفس رحمانی می گویند؟ این است که همان طور که با برخورد نفس به مخارج حروف کلمات درست می شوند همچنین به واسطه تجلی دوم که تجلی فیض مقدس است موجودات خارجیه ظهور و بروز می یابند و پیدایش موجودات خارجیه نتیجه فیض مقدس است

جهت دوم: همان طوری که شخص اندوهگین با نفس و آهی که می کشد رفع غم و اندوه از او می شود با نفس رحمانی رفع اندوه و غم از اسماء می شود زیرا اسماء با لسان استعداد و قابلیت ظهور و کمال خود را در خواست می کردند و گویا غمگین بودند و سر در جیب غم فرو برده بودند و می خواستند به مرحله ظهور و بروز خارجی برسند و با نفس رحمانی رفع اندوه و غم از ایشان می شود.

این رفع اندوه و غم به نوبت است؛ اول از اسم جامع الله رفع اندوه شود با وجود مظهر اسم جامع اسماء در خارج که حقیقت محمدیه است لذا رسول خاتم ص فرمودند: «خُصصتُ بفاتحة الکتاب » من به فاتحه الکتاب وجودی مخصوص گشته ام و یا فرمود: « اوتیت جوامع الکلم » به من کلمات جامعه داده شده است که جوامع کلم تکوینی و وجودی و هم جوامع کلم تشریعی داده شده است که دین مبین اسلام جامع ترین آیین هاست.

آن که اول شد طبیب از جیب غیب    بود نور پاک او بی هیچ ریب

بعد از آن آن نور مطلق زد عَلَم    گشت عرش و کرسی و لوح و قلم

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo