< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقق و تمایز بین اعیان و ماهیات

قال27:

و من البيِّن، ان تلك الماهيّات من حيث هي مغايرة لها، لا يكون الا نسباً و اضافات تعيينيَّة، لا تمايز بينها بالفعل بحسب الخارج، لكون موضوعها واحداً بتلك الوحدة الحقيقيَّة، فلا يصحُّ ان يقال، انَّ شيئاً منها بتلك الحيثيَّة موجود بشي‌ء من الوجودين في هذا الموضع. نعم انّها باعتبار كونها عين تلك الهوية في الخارج، يكون‌ حاصلة لها حصول نفسها لنفسها».

 

این بحث در عرفان بسیار مهم است لذا بایستی زوایا و ابعاد آن به خوبی روشن شود و بحثی قابل توجه و دقت است مدعا در این بحث دو چیز است؛

    1. تحقق اعیان و ماهیات اعتباری و اضافی و نسبی است

    2. تمایز بین اعیان و ماهیات اعتباری و اضافی و نسبی است

شاید کسی بپندارد که در خارج ممکناتی نداریم زیرا تحقق ماهیات و اعیان در افق دید ما و در محدوده ذهن ماست و هم چنین تمایز آن ها اعتباری و ذهنی و نسبی است.

خیر نباید در نتیجه گیری شتاب زده بود و عارف نمی خواهد چنین نتیجه ای بگیرد

اول: اما این که اعیان و ذوات ماهیات و خود آن ها مورد بحث است و درباره وجود ماهیت سخن نمی گوییم و گرنه وجود ماهیت اصیل و در خارج است اما در خود ماهیت بحث می کنیم که اعتباری است اعیان و ماهیات تحققشان اعتباری است زیرا اعیان و ممکنات و ماهیات نِسَب و اضافات تعینیه ای اند که برای وجود پیدا می شوند و این ماهیت و ذات ممکن است

موجود توئی علی الحقیقة    باقی نِسب اند و اعتبارات

 

مثلا انسان ماهیت است وقتی انسان می گویی یعنی؛ انسان اضافه و نسبتی است که برای وجود به تعین و ماهیت انسان پیدا شده است و سایر ماهیات مانند شجر و حجر و مدر و مطر همه عبارت از اضافه و نسبتی که وجود به ماهیت و تعین پیدا کرده است

اضافه و نسبت امری اعتباری است تعینات و ماهیات و ممکنات و اعیان ظهورات و تجلیاتی اند که برای وجود پیدا می شوند ظهورات و تجلیات و نمایشات وجود اند و ممکنات مجالی حق تعالی و نمایشگر وجود و پرده های نمایشی وجود اند ممکنات جلوه ها و نمود های وجود اند

با دقت در همین تعابیر ظهور و مجلا و نمایشگر و نمود ماهیات لزوما در دید است ظهور و تجلی و نمود و جلوه و نمایش باید در دید کسی باشد.

خود این تعابیر لزوما باید در مرئی و منظر کسی باشد و دیده شود و به ادراک انسان در آید یکی از جلوه های وجود، انسان و آسمان و ممکنات است و در این صورت تحقق اعیان و ماهیت نسبی و اعتباری در محدوده تصور و ذهن ما می شود.

تمثیل: اگر در یک اتاق، شیشه های پنجره ها هر کدام به رنگی باشد و نور خورشید از طریق شیشه ها به اتاق بتابد خود نور رنگ ندارد اما با عبور از شیشه ای رنگارنگ، رنگ های متعدی می یابد نور خورشید رنگ حقیقت و خورشید حقیقت است که وجود است این شیشه های رنگارنگ هم مَدارک و مشاعر ماست خورشید بی رنگ در مدارک ما رنگ های مختلف می یابد؛

اعیان همه شیشه های گوناگون    افتاد در آن پرتو خورشید وجود

هر شیشه که بود سرخ یا زرد و کبود     خورشید در آن هم به همان رنگ نمود

 

ملای رومی گوید:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد    موسی ایی با موسی ایی در جنگ شد

چون که رنگ را از میان بر داشتی    موسی و فرعون دارند آشتی

روز موسی پیش حق نالان بُدی    نیمه شب فرعون هم گریان بُدی

کاین چه غُل است؟ ای خدا بر گردنم    ور نه غل باشد چه گوید: من منم

 

غُلّ ماهیت و انانیت و منیت که چون بر گردن آدمی است « انا ربکم الاعلی » می گوید و دیگری می گوید:

همچو آن یک نور خورشید سماء    صد بوَد نسبت به صحن خانه ها

لیک یک باشد همه انوارشان    چون که بر داری تو دیوار از میان

 

یک خورشید است اما بر صحن تمام خانه ها می تابد و گویا به تعداد تمام خانه ها خورشیدی است و اگر مانند صحرا دیوار را از بین خانه ها برداری یک خورشید بیشتر نیست.

خلاصه این که با توجه به وحدت حقیقی اطلاقی جمعی سِعی صمدی وجود؛

جز از حق می نیاید دلربایی    که کس را نیست شرکت در خدایی

کجا باطل ز مردم دل رباید    که حق گاهی ز باطل رو نماید

 

وجود یعنی حق و حق نمی تواند نیست باشد و در نتیجه وجود یعنی خدا و اگر کسی بخواهد سهمی در وجود غیر از خدا داشته باشد به این معنا است که خدا شریک خواهد داشت انسان که اسیر کثرات و ماهیات و اعیان می باشد باطل محض است

شارح یک مصرع از لبید را می آورد و می گوید تا رسول خاتم ص آن را شنید « طرب طربا قدسیا و اهتزّ اهتزازاً ملکوتیا و قال: اصدق شعر قالته العرب» و شعر این است که:

اَلا کل شیئ ما خلا الله باطل    و کل نعیم لا محالة زایل

 

ما خلا الله همان اعیان و تعینات و ماهیات است و همه باطل و عدم اند اما هستی ها نُمای اند

ما عدم هاییم و هستی ها نُما    تو وجود مطلق و هستی ما

 

ظهور و نمود همان وجود است و وجود است که گاهی در نمای اعیان و ماهیان و ممکنات رو می نماید

اما نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد و شتاب زده نتتیجه گیری نشود این است که؛ با این که اعیان و ماهیات و ممکنات اعتباری اند و خارج را از آن جارو کرده و در ذهن ریختیم، به این معنی نیست که در خارج انسان و آسمان و زمین نداریم و سوفسطی و سفسطه گر بشویم اگر گفته می شود اعیان و ماهیات اعتباری اند اعتباری نفس الامری اند نه اعتباری نیش غولی یعنی ماهیات منشاء انتزاع خارجی دارند لذا اعیان و ماهیات وجوداتشان در خارج است و خودشان در اعتبار و در ذهن اند وجودات اعیان و ماهیات هم همان اشراقات و نِسَب اشراقیه ای است که وجود به این ماهیات در ذهن پیدا می کنند اضافات و اشراقاتی که وجود به ماهیات می یابند مانند تمثیل به خورشید و پنجره و اتاق با این عنایت که؛

ای بلند از وهم و قال و قیل من    خاک بر فرق من و تمثیل من

 

مثال از جهتی نزدیک گر به ذهن است و از چند جهت دور می کند« المثال یُقرّب من جهة و یُبعد من جهاتٍ » خورشید نسبتی به این اتاق و نسبتی به اتاق دیگری دارد و آن را روشن کرده است و این نسبت ها در خارج است و خورشید این نسبت ها را در خارج با اتاق ها و پنجره ها دارد و با این اضافات وجودی و اشراقات خارجی وجود ممکنات در خارج پیدا می شود

دفع دخل مقدر: باز در همین جا کسی خیال نکند که کثرت در ذات وجود پیدا می شود خورشید با اتاق ها اضافات و نسبت هایی با اتاق ها دارد اما در خارج یک خورشید و یک آفتاب است و کثرتی در ذات و حقیقت وجود پیدا نمی شود.

فارق بین نظریه عرفا و فهلویین در همین است که فهلویین کثرت مراتب را در ذات وجود و در حقیقت وجود قایل اند اما عرفا کثرت مراتب (تشکیک) را در مظاهر و تعینات و ماهیات و ظهورات آن قایل اند و مظاهر کوچک و بزرگ اند

مطلب دوم: تمایز بین اعیان و تعینات و ماهیات اضافی و نسبی و اعتباری است مانند اصل تحقق ماهیات تمایزشان هم اعتباری است در این مطلب وقتی مظاهر باهم سنجیده و مقایسه می شوند در آن ها تشکیک و نسبت مظاهر پیدا می شود یعنی می بینیم در برخی از مظاهر آثار و کمالات وجود در آن ها کمتر و برخی دیگر آثار و کمالات وجود در آن بیشتر است مانند سنجش جسم و نفس که یکی مادی و یکی مجرد است اثر وجودی جسم تنها قبول ابعاد ثلاثه است اما اثر وجودی نفس، نمو و حرکت ارادی و احساس و تعقل و نطق است لذا از اینجا تشکیک در مظاهر و مراتب پیدا می شود و تعینات و اعیان و ماهیت نمایان می شود

خلاصه این که اعیان و ماهیات تعیناتشان اضافی و نسبی و اعتباری است و معنای اعتباریت ماهیت این نیست که ممکنات در خارج وجود نداشته باشند ذات ممکنات در خارج نیست اما وجودشان در خارج است و در وجود هم کثرتی پیدا نمی شود زیرا اضافه و نسبت امری اعتباری است

گاهی عرفا به دریا و امواج مثال می زند که ممکنات و ذوات و اعیان و ماهیات اعتباری است موج چیزی جز همان آب دریا نیست که بالا آمده است

عکس یکی آینه ها بی شمار    بحر یکی، موج هزاران هزار

 

وجود همان دریاست و ممکنات ماهیات در تمثیل همان موج است ماهیات مانند کُره است که تا حرکت نکند مرکز و قطر و محوری ندارد و وقتی حرکت کرد مرکزی می یابد که بر آن می چرخد و محوری که پیرامونش می چرخد و دو نقطه ثابت می یابد که دو سر قطر است

نه در اختر، حرکت بود و نه در قطر، سکون    گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند

 

وقتی هم که کره حرکت می کند و مرکز و قطر و محور برایش پیدا می شود چیزی در خارج به کره افزوده نمی شود بلکه صرف اعتبار و ذهنیت است وجود یعنی حق تعالی با حرکت حُبی اقدام به ایجاد عالم و آدم کرد زیرا عرفا ایجاد را بر پایه محبت تبیین می کنند و مانند کره در حال حرکت که محور و مرکز و قطر می یابد چیزی بر وجود اضافه نمی شود مانند مشاء نیست که باید وجودات کثیره ای در خارج و مباین با وجود حق تعالی بوجود بیاید

دین خداست وحدت و این مردم    بت کرده اند کثرت اشیاء را

 

یعنی وجودی در مقابل حق به رسمیت بشناسی این هم شرک و بت پرستی است غزلی مرحوم الهی قمشه ای دارد با این مطلع؛

من عاشقم بر دلبری دیر آشنایی     زیبا رخی زنجیر زلفی دلربایی

او دلبری حوری نگاری شهریاری    من مفلسی غوری فگاری بینوایی

او قادری شاهی امیری تاج بخشی    من عاجزی زاری زیان کاری گدایی

 

« یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» بر هر ممکن کشکولی گدایی آویزان است و در مقابل حق تعالی هیچ و پوچ عدم و فانی و مضمحل است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo