< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکال بر مصنف

على انّا نقول: ان القول بالحصول العلمي و الموجبيَّة حسبما حقَّقها المصنّف في كتابه المسمّى بالحكمة الرشيديّة المعمولة في تحقيق قواعد المشَّائيَّة، لا يستدعى شيئاً مما ذكرتم كما لا يخالف البروز و الظهور فيه.

و ذلك لأنّه قال في الهيات ذلك الكتاب: لا يتحقق الإدراك بمجرد الحصول للأمر المجرد فقط، و لا بأى حصول اتفق من الأنواع المندرجة تحت المطلق، كما سبق بيانه، بل المعتبر في تحقُّقه هو حصول الشي‌ء للأمر المجرد الذي يكون مؤثراً فيه ضرباً من التأثير.

ثمَّ انّه لو كان مُوجِبا له لذاته، أي لذلك الشي‌ء المدرك، من غير افتقاره في ذلك الإيجاب إلى غيره، لم يحتج في إدراكه إلى اشتراط امر زائد على ذلك الإيجاب، و الا أي، و ان لم يكن موجباً، وجب ان يكون هناك شرط آخر، و هو اقترانه به، اقتران العرض بموضوعه، تأكيداً لتحصيل مطلق التأثير المعتبر فيه. و لا تناقض بينه و بين ما ذهبنا إليه من الإيجاب، إذ الإيجاب انّما، يجعل الأثر، بحيث يصير مع الموجب كهو مع نفسه في الارتباط بينهما و القرب منه. و بيّن ان اعتبار الأضعف لا يوجب عدم اعتبار الأقوى. إلى هنا كلامه.

 

گفته شد: با تعین اول برای ذات نسبت علمیه حاصل می گردد و اسماء اُول پیدا می شود که 4 اسم است؛

    1. ظهور یا علم: که مصنف از آن به حصول تعبیر کرد

    2. وجود و یا وجوب: مصنف از این نام به واجبیت تعبیر نمود

    3. اظهار: از این نام به موجبیت تعبیر کرد

    4. حضور یا شهود: از این نام به مُفیضیت تعبیر نمود

اشکال: این تعبیرات مصنف با مبانی عرفا در مسأله توحید و بنایی که ایشان در مسأله توحید پی ریزی کرده اند، منافات دارند نظر عرفا در توحید شخصی و تفرید وجود با این تعاببیر مصنف سازگاری ندارد زیرا؛

    1. تعبیر به حصول علمی مُشعر به وجود معلوم مغایری است که نبوده است ( مغایرٍ لم یکن ) یعنی یک معلوم غیر از ذات که قبلا نبود حالا با حصول علمی پیدا شد

    2. تعبیر به موجبیت که همان علیت است مستلزم تباین است یعنی علتی و معلولی باشد که مغایر هم هستند

جواب: شارح می فرماید: مقصود مصنف از این تعبیرات، آن مطلبی که مشاء می گویند، نمی باشد زیرا مستشکل از این تعابیر معنایی را می فهمد که مشاء می گوید و اشکال می کند که این تعابیر با مبنای عرفا هم خوانی ندارد خیر، مراد از این تعابیر همان معنایی است که عرفا می گویند یعنی مراد از حصول علمی، بروز و ظهور و تجلی است نه چیز دیگر یعنی معلومی که در تعین اول برای ذات حاصل می شود بروز و ظهور ذات و تجلی همان ذات است نه وجود مغایر و مباینی با ذات تا با مبنای عرفا در مسأله توحید منافات داشته باشد

اشکال: اما چرا آن معنای عرفانی را مصنف با این تعابیر بیاورد تا بعد چنین توهمی بوجود بیاید؟

جواب: این به خاطر التزام و تعهدی است که مصنف در این رساله دارد که با اصطلاحات اهل نظر سخن بگوید

اشکال: التزام و تعهد مصنف در این کتاب این است که؛ مطالب عرفا را با اصطلاحات اهل نظر بیان کند و به مباحث عرفا بیان فکری و نظری و استدلالی بدهد یعنی مطلب عرفا را با همان اصطلاحی که مشاء می گوید و با حرف های اهل نظر را بیان کند نه این که صرفا حرف های مشاء را بگیرد و در معنای دیگری استخدام کند این رسالت مصنف نیست خصوصیت تمهید القواعد به این است که مطالب عرفانی بیان استدلالی یافته است

جواب: بله همین طور است نه این که فقط مطلب عرفا با الفاظ مشاء در این جا مطرح شده که حصول و ایجاب باشد بلکه مطالب عرفا با الفاظ به همان معانی که مشاء می گویند، بیان شده و هیچ تهافتی در این باب نیست بین حصول و ایجاب که مشاء گوید با بروز و ظهور و تجلی که عرفا می گویند نهایت توافق است منتهی کدام مشائین؟

مراد قدمای مشاء است، نه متأخرین مشاء زیرا شارح بر این باور است که حکمای صدر اول عارف بودند و حکمت را از انبیایی مانند حضرت ادریس و شیث تلقی کرده اند مقصود ایشان از حصول علمی و ایجاب همان ظهور و بروز و تجلی است که عرفا می گویند اما بعدها مشاء معانی دیگری را از این الفاظ و اصطلاحات فهمیدند و آنها را بر معانی متناسب با میزان درک و فهم نازل خود حمل کردند یعنی بعدها متأخرین مشاء حصول علمی را مستلزم وجود معلوم مغایری دانستند یا ایجاب و علیت را مستلزم تباین علت و معلول دانستند

شاهد: شارح توضیحی را در باب ادراک از مصنف از کتاب حکمة رشیدیة نقل می کند این کتاب را مصنف در تحقیق و تقریر نظرات مشاء نگاشته شده است

توضیح: در آن کتاب آمده: ادراک حصول هر مدرکی برای مدرِک مجردی نیست بلکه ادراک به معنای حصول مدرَک برای مدرِک مجرد است که موثر آن می باشد و مدرَک اثر آن مدرِک است به تعبیر دیگر ادراک به معنای استحضار موثر است نسبت به اثری که متصل به آن است

حالا طبق این معنای ادراک گاهی مدرِک بالذات موجب مدرَک است و ذات مدرِک بدون قصد و اراده اختیار ظاهر و بدون هیچ واسطه ای ایجاد نسبت به مدرَک دارد مانند حق تعالی یعنی ذات حق بدون قصد و اختیار و زاید یر ذات و بدون واسطه ایجاد نسبت به موجودات دارد

گاهی هم ایجاد و تأثیر مدرِک نسبت به مدرَک با واسطه و قصد و اختیار زاید است مانند اجادی که یک نسبت به کتاب خود دارد این فرد نیاز به اراده و اختیار زاید دارد و وسایطی هم باید دست به دست هم بدهد مانند انگشت و قلم و کاغذ و مرکب تا نویسنده ایجاب و تأثیر نسبت به کتاب خود بیابد

حال که ایجاب مدرِک نسبت به مدرَک دو گونه است؛

     اگر ایجاد از قسم اول یعنی لذاته باشد، مانند ایجاد گری حق نسبت به ممکنات، در این صورت همان ایجاب برای ادراک کافی است همان ایجاب مدرِک نسبت به مدرَک که با همان ایجاب و تأثیر مدرِک علم و ادراک و شعور نسبت به مدرَک می یابد مانند ادراکی حق نسبت به ممکنات دارد

     و اگر ایجاب و تأثیر از قبیل قسم دوم باشد، در این جا اضافه بر ایجاد اقتران مدرَک به مدرِک نحو اقتران عرض به موضوع است و این اقتران لازم است مانند نویسنده به کتاب خود اقتران دارد و با قصد و اراده زاید است نه بالذات

و در این جا ایجاد برای ادراک کفایت نمی کند بلکه در اینجا اقترانی مانند اقتران عرَض به موضوع لازم است یعنی در اینجا باید صورت مدرَک عارض بر مدرِک شود علم نویسنده به کتابش از راه صورت ذهنیه کتاب است اما قسم اول لازم نبود صورت مدرَک عارض بر مدرِک شود و در آن جا علم حضوری بود و عروض صورت لازم نبود و مدرَک بالذات و بالعرضی نبود اما در این قسم دوم علم حصولی است و مدرَک بالذات که صورت است و یک مدرِک بالعرض که صورت است و مانند کتاب خارجی

لایقال: در قسم دوم مدرک تأثیری نسبت به مدرَک بالذات ندارد زیرا گفته شد ادارک استحضار مدرِک است نسبت به اثر خود که با آن اتصال و ارتباط دارد حال می گویی: در این قسم ادراک عرضی است که عارض بر مدرِک شده است پس چطور اثر مدرِک است؟

تأثیر مدرِک در مدرَک بالذات در قسم دوم از باب تأثیری است که موضوع در عرض دارد عرض تکیه بر موضوع دارد و لذا نحوه تأثیری برای موضوع عرض نسبت عرض آن وجود داردحال در این دو قسم، در یکی، مدرِک بالذات تأثیر داشت و در دیگری، با واسطه در مدرِک تأثیر داشت و یکی صرف تأثیر در ادراک کافی بود و در قسم دوم هم واسطه و صورت می خواهد و تأثیر آن هم از قبیل موضوع در عرض است اما این مقدار از تأثیر در قسم اول کفایت نمی کند که مدرک بالذات ایجاب و تأثیر در مدرَک دارد ایجاب بالذات در قسم اول معتبر است

در قسم اول تمام ارتباط و اتصال بین مدرَک و مدرِک است یعنی بالاتر از این اتصال دیگر متصور نیست و آن اتصال و ارتباطی است که بین خود شیئ با خودش است بلکه بالاتر « نحن اقرب الیکم من حبل الورید »

دوست نزدیک تر از من به من است    

در قسم اول کمال اتصال و ارتباط بین مدرِک و مدرَک است به تعبیر دیگر این اتصال رقیقه و حقیقه و اتصال مظهر و ظاهر است و مدرَک مظهر و ظهور و تجلی مدرِک است اما در قسم دوم اتصال و این دو ضعیف تر است و اثر و مؤثر در این حد تام نیست زیرا ارتباط با واسطه است لذا اتصال بین مدرِک و مدرَک ضعیف تر است و الاّ شرط ادراک عارض شدن صورت به مدرِک است.

اتصالی بی تکیّف بی قیاس    هست رب الناس را با جان ناس

 

پس معلوم شد که مراد از حصول علمی و موجبیت و ایجاد همان ظهورو بروز تجلی است که عرفا گویند لذا حصول و ایجاد در تعابیر مشاء کنایه از ظهور و بروز عرفا است و « الکنایة ابلغ من التصریح لدعوی الشیئ ببینة و برهان » کنایه رساتر است زیرا دلیل و توضیح مطلب هم بیان می گردد.هر کسی را این مقام نیست تا حقیقت توحید عرفانی را در یابد ابن سینا گوید: « جلّ جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحدٌ بعد واحد »و حکیم سنایی فرمود:

بار توحید هر کسی نکشد    طعم توحید هر خسی نچشد

 

در مقدمه تعلیقات رهبر راحل «ره» بر شرح فصوص قیصری و مصباح الانس از مرحوم شهید مطهری نقل شده است: کسانی که در هر عصری قادر به فهم شرح فصوص اند از انگشتان دست تجاوز نمی کند و لو در حد نظر چه رسد به عمل به این معانی عرفانی که کسی حق مطلب را درست بفهمد و هضم کند و عمل کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo