< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کیفیت تفرع تفاصیل اسماء بر ذات

قال24:

«و اعلم انّ تلك الهويَّة المطلقة الواحدة بالوحدة الحقيقيَّة تلزمها النسبة العلميَّة اولًا بحصول نفسها في نفسها لنفسها و تلزمها بتوسط هذا اللازم الواجبيَّة بالذات و الموجبيَّة و المفيضيَّة و غيرها من الصفات المترتّبة- و غير المترتّبة- اللازمة لذاتها».

أقول: هذا شروع (هو الشروع- خ) في بيان تفريع التفصيل الاسمائى على الإجمال الذاتي و كيفية انتشاء تلك الأسماء باجناسها و أنواعها و أصنافها و تعيين متعلّقات كل منها و مواطن اعتبارها فان لكل اسم مبدأ لا يظهر ذلك الا في موطن خاص من مواطن تنوعات الذات و مرتبة مخصوصة من مراتب تنزلاتها لا يطلق ذلك الاسم عليها الا بذلك الاعتبار و هذا معنى من معانى ما عليه ائمّة الشريعة رضى الله عنهم انّ- أسماء الحق توقيفيّة و ذلك من امهات- أبواب- مسائل هذا الفنّ كما سبق- بيانه في المقدمة، ثمَّ- انَّ الكلام في هذه الرسالة كما سبق غير مرّة و لمّا كان الكلام (ثمَّ انّ الكلام في هذه الرسالة كما سبق غير مرَّة لمّا كان- خ ل) مع اهل النظر و الاستدلال و على نهجهم المسلوك في تقرير الحجج و البراهين، وجب ان الا نعدل عن مصطلحاتهم المتعارفة بينهم و مخاطباتهم المتداولة لديهم تنزيلًا إلى مدارك افهامهم عسى الله ان يخلّصهم من مضايق اوهامهم و لانَّ التنبيه (الا ان التنبيه- خ) على الكلمات المتداولة بين القوم و تنزيل كلام المصنف على مصطلحاتهم واجب في نظر التعليم تسهيلًا على الطالبين المسترشدين، إذ بين المعاني الذوقيَّة الكشفيَّة و الألفاظ المعبَّر بها عنها في عرفهم مناسبة خفيَّة كثير دخل في إدراكها لا يطلع على تلك المناسبة الا بنور الولاية و مشكاة النبوة، فحرى بنا ان نتعرّض في خلال هذه السطور لنزرٍ- لشطر- منها.

إذا عرفت هذا،

فاعلم: ان الذات باعتبار اللاتعيُّن المسمّاة بغيب الغيب، تارة و الهويَّة المطلقة اخرى، يمتنع ان يعتبر فيها امر يستلزم التعين و التقيد و يستدعى التكثُّر و التعدُّد، فأول ما اعتبر فيها من المعاني الوصفيَّة هي الوحدة الحقيقيَّة التي لا يتصور اعتبار الكثرة- و المغايرة فيها بوجه من الوجوه حتى ان الكثرة- لا يغاير الوحدة بالنسبة إليها و كذلك الوحدة لا يغاير الذات.

 

این که اسماء تفصیلیه چطور از ذات نشأت می گیرند و از آن متفرع می گردند موضوع این فصل است بنای مصنف در این رساله این است که به روش اهل نظر مشی کند و اصطلاحات ایشان را به کار ببرد در این جا هم از اصطلاحات ایشان استفاده می کند ولی شارح بر این است که این اصطلاحات را با اصطلاحات عرفا تطبیق دهند لذا باید پاره ای از این اصطلاحات عرفانی را بیان و تعریف کرد؛

دیگر اینکه؛ تناسب بین معانی مقصود از اصطلاحات عرفانی با خود آن اصطلاحات تناسبی خفی و نا آشکار است که جز اهل کشف و عرفان از آن اطلاع نمی یابد لذا شارح در این فصل به توضیح برخی اصطلاحات عرفانی می پردازند؛

    1. غیب الغیب یا هویت مطلقه:

    2. تعین اول و حقیقیت محمدیة:

    3. مرتبه احدیت:

    4. مرتبه واحدیت:

    5. کمال ذاتی:

    6. کمال اسمائی:

    7. مفاتیح غیب ذات:

قبل از بیان اصطلاحان باید 3 مطلب را تذکر دهیم و یادآوری کنیم؛

مطلب نخست: درباره توقیفیت اسماء الهی از منظر عرفا( و نه از نظر اهل کلام ) است؛

مطلب دوم: تقسیم وحدت به ذاتی حقیقیه و اضافیه نسبیه

مطلب سوم: اختلاف بین وحدت و کثرت که آیا عرضی است و یا ذاتی است؟

هر 3 مطلب قبلا گذشته و الان فقط یادآوری می شود

    1. توقیفیت اسماء: دو اعتبار و دیدگاه در این باره وجود دارد؛

     متکلمین: اطلاق هر اسمی بر حق تعالی منوط بر اذن شارح است و نمی توان هر اسمی را بر خدا اطلاق کرد مگر این که در شرع اطلاق شده باشد

     عرفا: هر اسمی موطن و متعلق و مظهر خاصی دارد که از آن موطن تخلف نمی یابد هر اسم مرتبه ای دارد و از آن انتزاع می شود

    2. اقسام وحدت:

     وحدت حقیقیه: آن وحدتی که در مفهوم آن چیزی که مشعر به تعدد وجود وکثرت و اثنینیت باشد معتبر نیست حتی عدم اعتبار تعدد هم در مفهوم آن معتبر نمی شود زیرا خود همین مشعر به مقابله وحدت با کثرت است که مستلزم اثنینیت است و لازم می آید واحد به وحدت حقیقی ثانی پیدا کند

     وحدت اضافیه: عبارت است از« ما لاینقسم من حیث هو لا ینقسم » یعنی چیزی تقسیم نشود از آن نظر که تقسیم نشود مانند یک کتاب که از نظر کتاب بودن تقسیم نمی شود اما از جهت های دیگر تقسم پذیر است مانند تعداد ورق ها

    3. تقابل وحدت با کثرت: این بحث در وحدت اضافیه نسبیه مطرح می شود که در مقابل کثرت قرار می گیرد اما در وحدت حقیقیه که ذاتی وجود است و عین حقیقت وجود است در مقابل آن وحدت، کثرتی قرار نمی گیرد.

اما الوجود ما له من ثان    لیست قراء وراء عبادان

 

مطلب سوم: این است که تقابل وحدت و کثرت ذاتی است یا عرضی؟ یعنی مربوط به خود وحدت و کثرت می شود و یا مربوط به چیز دیگری که عارض بر وحدت و کثرت می شود؟

     تقابل ذاتی: یعنی بین خود وحدت و کثرت تقابل است

     تقابل عرَضی: تقابل مربوط به چیزی است که عارض بر وحدت و کثرت می شود قایلان به این رویکرد مانند ابن سینا در الهیات شفا و محقق قوشچی در تجرید الاعتقاد و علامه حلی در شرح تجرید می باشند زیرا اگر تقابل بین وحدت و کثرت ذاتی باشد باید یکی از اقسام 4 گانه تقابل باشد؛

اقسام تقابل:

    1. تقابل سلب و ایجاد: این تقابل بین وحدت و کثرت نیست زیرا در این نوع تقابل، یکی از دو طرف وجودی و یکی عدمی است اما وحدت و کثرت هر دو وجودی اند پس این تقابل بین وحدت و کثرت راه ندارد

    2. تقابل عدم و ملکه: این تقابل بین وحدت و کثرت نیست زیرا در این نوع تقابل هم یکی از دو طرف وجودی و یکی عدمی است اما وحدت و کثرت هر دو وجودی است

    3. تقابل تضاد: این هم بین وحدت و کثرت نیست زیرا بین ضدان غایة الخلاف و البُعد است و بیشترین فاصله، بین آنهاست در حالی که « ما من کثیرٍ الاّ یتصور اکثر منه » هرگز نمی توان به کثرتی رسید که در نهایت بُعد با وحدت باشد.

    4. تقابل تضایف: این نیز در وحدت و کثرت راه ندارد زیرا تصور هر یک از متضایفان متوقف بر دیگری است در حالی که می توان وحدت را بدون کثرت و یا برعکس تصور کرد

پس هیچ کدام از اقسام تقابل ذاتی بین وحدت و کثرت وجود ندارد لذا این تقابل عرضی است یعنی یک تقابل تضایف بین وحدت و کثرت بر قرار است؛

     به خاطر علیت و مقومیتی است که وحدت به نسبت کثرت دارد

     و به خاطر مکیالیتی است که وحدت نسبت به کثرت دارد

زیرا؛

     وحدت علت کثرت است: کثرت از وحدت و از تکرر واحد حاصل می شود لذا وحدت علت و مقوم، کثرت است

     وحدت مکیال کثرت است: یعنی ابزار سنجش و کیل کثرات، واحد است مثلا 5= پنج تا واحد.

و بین علیت و معلولیت تضایف است و بین مکیالیت و مکیلیت تضایف است و به عرض آنها، بین وحدت و کثرت هم تضایف خواهد بود.

نظریه دوم: تقابل بین وحدت و کثرت ذاتی است و با قطع نظر از علیت و کیل، بین خود وحدت و کثرت تقابل است زیرا اجتماعشان جایز نیست اما این چه نوع تقابلی است؟

     برخی: تقابل را تضاد می دانند زیرا اقسام دیگر تقابل در وحدت و کثرت راه ندارد

     ملا صدرا: در جلد 2 اسفار بر این باور است که تقابل بین وحدت و کثرت ذاتی است اما قسم پنجمی از تقابل است که به آن "تقابل احاطی" می گوید یعنی وحدت احاطه بر کثرت دارد

در متن بیان می شود که ذات غیب الغیب یا هویت مطلق و ذات معروف هیچ گونه تعینی ندارد حتی لا تعینی هم تعین آن نیست یعنی حتی همین که می گویی: هیچ اعتباری روی آن اعتبار نمی شود خود این اعتبار هم روی آن اعتبار نمی شود هویت مطلقه و ذات غیب الغیوب که خارج از دسترسی است اولین معرفت و بالاترین درجه معرفت به هویت مطلقه همان وحدت حقیقیه است که آن چه مُشعر تعدد و کثرت باشد در ذات آن لحاظ نمی شود زیرا هویت مطلق هیچ تعین و اعتیاری ندارد حتی لاتعینی و بی اعتباری هم در آن راه ندارد لذا وحدت حقیقیه اولین قالبی است که ذات مطلقه در آن آشکار می شود

بعد از وحدت حقیقیه نوبت به نسبت علمیه می رسد وحدت حقیقیه یعنی احاطه به همه چیز دارد و هیچ چیز از تحت احاطه آن خارج نیست یعنی خودش برای خودش و همه چیز برای آن حاضر است

دو فاکتور در وحدت حقیقیه وجود دارد:

    1. ثانی ندارد

    2. چیزی از تحت احاطه آن خارج نیست « لا یمکن الفرار من حکومتک » از احاطه تکوینی و وجودی آن چیزی خارج نیست

پس بنابر فاکتور اول و دوم، خودش برای خودش و همه چیز برای او حاصل است و لذا؛

     نسبت علمیه برایش پیدا می شود

     بعد از نسبت علمیه واجبیت درست می شود و چنین موجودی واجب است

     و بعد از آن موجبیّت و مُفیضیّت درست می شود واجب نمی تواند فیضان نکند واجب فاعلیت دارد و « دریا چون فیضان نکند چه کند؟ »

     و بعد هم اسماء مترتبه و غیر مترتبه درست می شود زیرا بین برخی اسماء ترتب است و بین برخی ترتب نیست.

پس معرفت های آغازین که از ذات برای ما حاصل می شود وحدت و علم و وجوب و مبدأئیت است و بعد اسماء شروع می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo