< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجه تأمل در کلام مصنف

و اما قوله: «و سلب ما عدا الإطلاق عنه» فهو جواب دخل مقدَّر، و تقرير ذلك ان القاعدة القائلة بان اعتبار المعاني و الأحكام للذات موقوف على اعتبار مبدئها من صنوف النسب و وجوه التعيُّنات منقوضة بنفس هذا الحكم، فان سلب ما عدا الإطلاق حكم من الأحكام مع انّه لا يقتضي شيئاً من ذلك و الا يلزم خلاف الفرض.

فأجاب عنه: بان هذا و ان كان حكماً الا انّه حكم سلبي فمبدؤه يكون تعيُّناً غير حقيقى و الكلام في التعين الحقيقي و الأسماء الحقيقيَّة فلا يصحُّ المناقضة به، أي النقض الإجمالي و ان كان بحسب الأغلب الأكثر انّما يطلق على النقض التفصيلي الا ان الأظهر هاهنا هذا.

فان قلت: التعيُّنات مطلقا على ما ذهبتم إليه لا يكون اموراً حقيقيَّة بل اعتباريَّة عدميَّة سواء كان مبدأ للاحكام الوجوديَّة أو السلبيَّة فلا وجه حينئذ للتخصيص.

قلت: ان التعيُّنات كلّها و ان كانت اموراً اعتباريَّة الا انّه فرق بين ما يكون مبدأ للأسماء الحقيقيَّة منها و بين ما لا يصلح لذلك، و ذلك لأن العقل إذا اعتبر مع الذات معنى آخر سواء كان وجوديّا أو عدميّا حصل للذات باعتبار ذلك المعنى اسم من الأسماء الحقيقيَّة بخلاف ما إذا اعتبرها مجردة عن سائر المعاني و الأحكام حتى عن نفس هذا الاعتبار ايضاً فانّه بهذا الاعتبار لا يكون لها تعيُّن و لا صورة مخصوصة يصلح ان يكون مبدأ دون الأول الا انّه لمّا تصوره النفس باعتبار (فباعتبار- خ) كونه متصوراً فيها حصل باعتبار خصوصيات المحل تعيُّن بالعرض مكتسب منه و لو (ان- خ ل) لم يلاحظه العقل لا يستدعيه نفسه، فهذا هو التعين الغير الحقيقي الذي هو المبدء للاحكام السلبيَّة الذي نحن بصدده و المصحح لإطلاق لفظ اللاتعيُّن و الوجود المطلق و غيب الهويَّة هو هذا الاعتبار.

لا يقال: فلا يبقى مع هذا الاعتبار حينئذ على إطلاقه الصرف، فانَّ للعقل ان يجرّد عنه مع عروضه له، إذ في وسع العقل ان يجرد الأمور عن‌

الأوصاف المتصورة هي بها كما في مسألة المجهول المطلق و المعدوم المطلق و ساير المطلقات على ما سبق فتنبّه، ثم تدبّر قولهم في مجمع الاضداد و حضرة تضايق (تعانق الأطراف- خ) الاضداد و كذا في المسألة الغامضة التي لا مجال للعقل الصرف فيها أصلًا مع تلطيف من اليقين (من السرّ- خ) و تلخيص للتوجه، عسى ان يلوح لك (له- خ) الحق على مدرجته (قدر درجته- خ) و قوله فتأمّل إشارة إلى مثل هذه الدقايق.

 

تعریف حدی و رسمی نمی توان برای وجود خارجی مطلق یا ذات حق تعالی آورد زیرا ذات تعینی ندارد تا صفات و خواص آن شود و با آن تعریفش کنی.

اعتبار خود تعین آور است و این نقض اجمالی مشاء است.

اگر بگویی اعتبار تعین آور نیست پس این همه دعوا با مشاء بر سر چیست؟ ایشان هم ذات را متعین به تعین خاص می دانند.

جواب دادیم: این اعتبار تعین، یک حکم سلببی است یعنی در ذات هیچ اعتبار و ملاحظه ای صورت نمی گیرد و هیچ تعین حقیقی ای، اعتبار نمی شود زیرا اعتبار تعین حقیقی از اضافه و انتساب ذات به یک تعین خاص پیدا می شود و این در ذات نیست

اما تعین غیر حقیقی، تصوری و فرضی و اضافی است و این را برای ذات می توان قایل شد که تعین اطلاق و وحدت و بی تعینی است و ایرادی ندارد و این تعین را ذات دارد و تعین بالعرض است

مصنف در پایان جواب "فتأمل" دارد که شارح در ضمن یک اشکال وجواب، آن را مطرح می کند اما جایش اینجاست.

فتأمل: ذهن ما این اقتدار را دارد که؛

     این تعین را نادیده بگیرد همین تعینی که با اعتبار اطلاق و وحدت و بی تعینی است همان طور که در تخلیه و تعریه و تجرید ماهیت از وجود ذهن می تواند وجودی که بر اثر تصور ذهنی، ماهیت می یابد را نادیده بگیرد و ماهیت را از وجود تجرید کند.

     و ذهن می تواند در مسأله مجهول مطلق ( المجهول المطلق لایُخبر عنه ) با این که به مجرد تصور مجهول مطلق دیگر مجهول مطلق معلوم می شود اما باز هم ذهن می تواتد از وصف مجهولیت فاکتور بگیرد.

     یا این که ذهن می تواند معدوم مطلق را تصور کند بدون توجه به وصف موجودیتی که معدوم مطلق بر اثر تصور می یابد

     یا همان طور که ذهن می تواند مفهوم کلی را تصور کند با این که مفهوم کلی با تصور، تشخص می یابد

     در این جا هم ذهن می تواند از این تعینی که به اعتبار اطلاق و وحدت و بی تعینی برای وجود پیدا می شود صرف نظر بکند

اشکال: تعینی که اعتبار اطلاق و وحدت و بی تعینی می آورد را تعینی غیر حقیقی می دانید اما تعینی که از اعتبار ذات از یک تعین صفتی حاصل می شود حقیقی است در حالی که تعین ها امور اعتباری اند و فرقی ندارد چه حقیقی باشد( مانند تعین ذات با یک صفت) و یا فرضی باشد (مانند تعین اعتبار اطلاق و وحدت و بی تعینی) همه این تعینات اعتباری اند.

تعین دو گونه است؛انواع تعین:

    1. حقیقی: از اعتبار اضافه و انتساب ذات به یک صفت حاصل می شود در این تعین پای غیر ذات در میان است که سخن از اضافه و انتساب ذات به تعین و ماهیتی غیر ذات است و احدیت رصد معرفتی همان هویت غیبیه است که در ذهن همان ذات خارجی و هویت غیبیه تعین می یابد

    2. غیر حقیقی: فقط اعتبار ذات در آن می شود

تعینی که در اینجا پیدا می شود به تبع تعین ذهن است و چون ذهن محدود است وقتی ذات و وجود خارجی تصور شد تعین می یابد و محدود می شود تعین غیر حقیقی تعین بالعرض است یعنی تعین ذهن است که بر ذات عارض می شود والا خود ذات و وجود تعین ندارد و وقتی در افق معرفت قرار می گیرد تعین می یابد و الاّ ورای افق معرفت تعینی ندارد اما در ذهن و افق معرفت- بجهت محدودیت ذهن - تعین ذات هم محدودیت می یابد.

شارح در پایان شرح می فرمایند: برای درک ذات و اطلاق و وحدت ذات توجه به 2 مسأله لازم است به اضافه تلطیف سرّ

مسأله نخست: یکی مسأله توحید به نظر عرفا که بحث شد

مسأله دوم: این که ذات مجمع اضداد است ذات مقام و مرتبه و مرحله ای است که تمام اضداد و متقابلات در هم فشرده اند و هیچ کثرتی در آن مرحله نیست نه کثرت اسمائی و صفاتی و نه کثرت اشیاء.

فصل 24:

این فصل طولانی ترین فصل است و در آن درباره کیفیت تفرع تفاصیل اسماء بر ذات بحث می شود که از جمله مباحث مهم عرفانی در اینجا بررسی و بحث می شود

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo