< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب نقض اجمالی مشاء

[في أن الهوية المطلقة المتصفة بالوحدة الحقيقية]

قال: «و متى تقرَّر هذا عرفت (عرّف- خ) ان الحق هو الوجود المطلق الذي لا اختلاف فيه و لا تكثُّر، بل هو محض الوجود بحيث لا يمازجه غيره، و لا يخلطه سواه، و هو بهذا الاعتبار لا تركيب فيه و لا كثرة، بل لا اسم من الأسماء الحقيقيَّة و لا رسم، بل لا نعت له و لا وصف، و فانّ الصفات و الأسماء و الأحكام لا تنسب إلى الذات المطلق من غير اعتبار التعيُّنات و وجوه التخصيصات و سلب ما عدى الإطلاق المحض عنه الذي يستلزم سلب الأحكام و الأوصاف و التعيّنات الحقيقيَّة، حكم سلبي مبدئه تعيُّن غير حقيقى، لا يصحُّ المناقضة عند التحقيق (التحقق- خ ل) فتأمّل ذلك».

أقول: متى تقرَّر ان الكون الحقيقي العيني القائم بنفسه القيُّوم لغيره، هو الكون المطلق، و لا شكَّ انّه هو الواحد الحقيقي، بمعنى ان ما عداه من الماهيات و الخصوصيات من حيث هي كذلك، عدمات ظهر لمن طهَّر قلبه عن الأدناس الطبيعيَّة و أخلص نفسه (قلبه- خ) و قواه عن العقائد التقليديَّة و الصور الخياليَّة و الوهميَّة، ان الحق سبحانه هو الوجود المطلق الذي لا اختلاف فيه و لا تكثُّر، فانّه انما يقتضي لذاته الواحدة الذاتيّة الحقيقية، إذ هي اول (اولى- خ) اسم و اول (ادل- خ) عبارة يعبَّر بها عنه، و ذلك لأن التكثُّر و الاختلاف انّما يعقل فيما يصحُّ ان يشعر (يتصوَّر- خ) فيه الاثنينيَّة و التعدُّد، و حيث يختص بعضه بحكم دون الآخر. و اما الواحد الحقيقي المطلق الشامل للكثير الذي سواه نفى محض و عدم صرف، كيف يصحُّ ان يكون (- عرصة) عرضة للكثرة (للتكثُّر- خ ل) و الاختلاف، نعم الاختلاف و التكثُّر يتوهَّم في مراتب تنزُّلاته و مجالى ظهوراته بحسب شئونه الذاتيَّة و أحواله، و ذلك حيث تصادم النسب الاسمائيَّة، و اختلف‌ (اختلفت- خ ل) الإضافات الاعتباريَّة.

و امّا حضرة الإطلاق الذاتي المعبَّر عنه عند القوم بغيب الهويَّة و اللاتعيُّن فلا مجال للاعتبارات فيه أصلًا، حتى عن هذا الاعتبار ايضاً، فلا يشوبه من اللواحق الاعتباريَّة شي‌ء أصلًا بل هو محض الوجود البحت بحيث لا يمازجه غيره و لا يخالطه (لا يشوبه- خ) سواه فهو بهذا الاعتبار، أي باعتبار إطلاقه الذاتي لا تركيب فيه و لا كثرة، بل لا اسم له من الأسماء الحقيقيَّة و لا رسم إذا لاسم على اصطلاحهم هو الذات باعتبار معنى من المعاني، عدميّة كانت أو وجوديَّة، يسمّون ذلك المعنى بالصفة و النعت، فلا اسم، حيث لا صفة، و لا صفة حيث لا اعتبار مع الذات، إذ الذات بهذا الاعتبار هو المطلق من غير اعتبار شي‌ء من التعيُّنات و وجوه التخصيصات فيكون مجرّداً عن ساير الأحكام و الأسماء، الا ان هذا الاعتبار لمّا اعتبر حصل للذات باعتباره اسم، لكنَّه ليس من الأسماء الحقيقيَّة، إذ ليس حصوله باعتبار معنى مع الذات، بل بعدم اعتبار المعاني، و كون هذا معنى من المعاني لا يدفع هذا الأصل، فانّه ليس من المعاني الحقيقيَّة، إذ طبيعته انّما هي نفى اعتبار المعنويَّة و سلبها، فيكون عروض المعنويَّة لها انّما هو بالفرض (بالعرض- خ) و الاعتبار، فلهذا قيَّد الأسماء بالحقيقيَّة، و علم من هذا انّه لا رسم لضرورة (له ضرورة- خ) انّ الرسم انّما هو بالخواصِّ، و هي صفات (صفة- خ) خاصَّة بالشي‌ء، و انتفاء العام يستلزم انتفاء خواصّه.

 

فصل 23:

در این فصل مصنف می فرماید: وجود خارجی ذات حق تعالی است . همان ذات غیب الغیوب و هویت غیبیه است که اطلاق مرتبه بر آن مسامحه است همان مرتبه ذات معروف است و نمی توان به آن، مرتبه و مقام گفت زیرا تا مرتبه و مقام بگویی تعین پیدا می شود و آنجا مرتبه ای در کار نیست این همان کنز مخفی است که « کنت کنزا مُخفیا فاحببت بان اُعرَف فخلقت الخلق لکی اُعرَف»

کنج مُخفی بود، ز پرّی جوش کرد    خاک را سلطان اطلس پوش کرد

 

این ذیل مصون و غیب مکنون و عنقا مغرب و یا مُغرب است

برو این دام بر مرغ دگر نه    که عنقا را بلند است آشیانه

عنقا شکار کس نشود، دام باز گیر     که آنجا همیشه باد به دست است دام را

 

به این ذات معروف دسترسی امکان ندارد «لا یُدرکه بُعد الههم و لا یناله غوص الفطن »

     بخش اول کلام مولی علی ع نفی ادراک حصولی در معرفت ذات خداوند است

     و بخش دوم هم نفی ادراک حضوری و کشفی و شهودی است

و این هم تعارف نیست شاید کسی تصور کند که اگر این مرتبه چنین است پس چرا درباره اش سخن می گوییم؟ همه این حرفها در صورتی است که رصد معرفتی به این مرتبه صورت بگیرد و در قالب ذات احدیت یعنی بالاترین مرتبه معرفت و اولین مرتبه معرفت درباب ذات معروف صورت می گیرد به این صورت که ما وقتی در سدد معرفت وجود خارجی بر می آییم به آن دسترسی نداریم تنها آشنایی که به آن می یابیم این است که وجود خارجی مطلق است به اطلاقی که فوق اطلاق و تقیید و وجود خارجی واحد به وحدت حقه حقیقیه و جمعیه و جامعه کثرات و واجب است یعنی خدا و ذات است و وجود خارجی مبدأ است « جهان را صاحبی باشد خدا نام »

با همین سخنانی که گفته می شود، تعین ذات احدیت پیدا می شود وجود خارجی علت و مبدأ ممکنات است و همه این رصد های معرفتی خود تعیین کنده و مشخص کننده ذات احدیت است و با همین تعین ذاتی -که وجود ذات حق است- برای ما به همین یک تعین فرق بین ذات احدیت با آن ذات معروف و مطلقه و هویت غیبیه پیدا می شود تفاوت به همین یک تعین است؛

ز احمد تا احد یک میم فرق است    همه عالم در آن یک میم غرق است

 

خداوند عالیش او را علی خواند    ز اعلی یک الف کم شد علی ماند

 

تعین اول مقام رسول الله است و یک میم تعین و امکان با ذات معروف تفاوت آمد و همه کثرات از همان ذات احدیت بوجود می آید و ناشی می شود

مقام قرب چنان تنگ شد محمد را    که خواست حک کند از صفحه میم احمد را

 

این مقام "اَو اَدنی" است که یک تعین بین این مرتبه با ذات معروض و مطلقه تفاوت است و این منتهای معرفتی است که به آن وجود خارجی می توان یافت وقتی ذات احدی پیدا شد مقامی است که اسم و رسم و تعین و صفت ندارد خدا اسم حقیقی ندارد اما اسم غیر حقیقی یعنی اسم فرضی و اعتباری دارد واقعا ذات با یک تعین صفتی است مانند عالم که ذات است با تعین صفت علم و قادر، ذات با تعین صفت قدرت است اما اسم فرضی مانند اطلاق و وحدت و وجوب و مبدأ و لاتعینی بودن است که ذات معروض دارا می باشد ذات معروض تعریف ندارد و رسم پذیر نیست ذات از این روی که ماهیت ندارد تعریف حدّی ندارد و تعریف رسمی هم که به خواص و اوصاف است در این مرتبه نیست زیرا در این مرتبه صفتی در کار نیست و تعین و صفتی هم در این مرتبه نیست و نفی می شود لذا تعین حقیقی که غیر از ذات است در این مرتبه نیست فقط ذات است و بس، یعنی تمام کثرات اسمائی و صفاتی در این مرتبه مندکّ و محو و فانی و متلاشی و مضمحل است البته تعین اعتباری و فرضی که لاتعینی است ایراد ندارد و می شود کسی لاتعینی را تعین فرض کند و بی رنگی را رنگ لحاظ کند ایرادی ندارد

بود اعیان جهان بی چند و چون    ز امتیاز عینی و علمی مصون

نی به لوح علمشان نقش ثبوت    نی ز فیض خان هستی خورده قوت

نی ز حق ممتاز و نی از یکدگر    غرقه دریای وحدت سر بسر

 

اعیان جهان در آن مرتبه نه چند و چون داشتند و نه کثرت، زیرا آن مرتبه جامع همه مراتب مادون است اما به نحو اجمال و بساطت و اعیان ثابته در مرتبه علم ربوبی و علم ازلی و تفصیلی، که خدا با آن به اشیاء خارجی علم دارد پیش از این مرتبه، وجود خارجیشان تحقق نداشته و امتیازی در آن مرتبه نبود و هنوز وجود علمی در مرتبه اعیان ثابته پیدا نشده بود و به مرتبه موجودات خارجی نیامده بودند تا از فیض خان و سفره هستی قوت بر خورند.

این اجمال بحثی است که مصنف و شارح درباره ذات افاده فرمودند.

اشکال: دلیل ما را به نظر عرفا رسانید و برهان مثبت نظر عرفا شد که وجود خارجی مطلق ذات واجب و حقیقت خداست که در این فصل 23 بیان شد حال یک نقض اجمالی به آن دلیل وارد می شود یعنی مقدمه غیر معینه ای از دلیل منع شود تا بگویی: دلیل به جمیع مقدماتش صحیح نیست و در این باب باید دلیل و سند منع ذکر شود در اینجا مراد مصنف از مناقضه نقض اجمالی است نه نقض تفصیلی.

نقض اجمالی: آن دلیلی که مارا به نظر عرفا رسانید که وجود خارجی مطلق ذات حق است این در کل درست نیست زیرا آن دلیل می گوید: وجود خارجی مطلق ذات حق است در حالی که خود اعتبار اطلاق با وجود خارجی مطلق ذات باشد منافات دارد خود اعتبار اطلاق آن وجود خارجی، مطلق را بهم می زند زیرا وجود خارجی مطلق این است که هیچ اعتبار و قیدی به آن افزوده نشود خود و اعتبار اطلاق ناقض این اطلاق است و وجود خارجی مطلق ذات باشد دیگر وجود خارجی مطلق نداریم چون خود اعتبار اطلاق قید می آورد و اگر عارف سر حرفش بایستد که وجود خارجی مطلق ذات است پس اصلا ذاتی نباید در کار باشد.

جواب: اعتبار اطلاق برای ذات و وجود خارجی یک وصف سلبی است و به معنای ملاحظه نکردن هیچ قیدی در ذات است نه این که خود قیدی به ذات بیافزاید تا این که این نقض اجمالی وارد شود این به این معنا است که هیچ ملاحظه قیدی در ذات نمی شود. سلب آن هم تحصیلی است نه عدولی یعنی هیچ قیدی در اینجا ملاحظه نمی شود

تا اینجا بیان مصنف بود و بعد شارح اشکال و جواب دیگری را مطرح می کند

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo