< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه عرفا درباره ذات واجب

لا يقال: لفظ الأولويَّة هاهنا لا يناسب المقصود، فان مفهومها انما هو رجحان احد الطرفين على الآخر و المقصود غير هذا.

لانّا نقول: اختيار لفظ الأولويَّة بعد إبطال ما ذهب إليه المخالف من جعل التعيُّنات (المتعيِّنات- خ) و الماهيات، حقايق عينيَّة دون ما تكوَّن (تكوَّنت- خ) به لما فيها من التهكُّم و التغيير الذي هو كالباعث للمخالف على الرجوع عما اعتقده بل كالقاطع عن باطنه تلك العقائد الراسخة على ما هو.

مقتضى صناعة الخطابة اولى من غيره من العبارات، فيجب حينئذ، ان يجعل المتعيَّنات من حيث هي متعيّنات، معان عقليَّة و طبايع مأخوذة مع اضافات و نسب اعتباريَّة على عكس الذاهبين إلى الكون المطلق من الاعتبارات الواقعة في الدرجة الثانية من التعقل، و ان الأمور الحقيقيّة الكائنة في نفسها انّما هي الماهيات المتعيَّنة، و هذا في النظائر المحسوسة، كمن زعم في المثال المذكور لقصور قوَّته الباصرة في الإدراك، انّ الظاهر بنفسه عند الحس في الأعيان الخارجية انما هي الألوان المتخالفة، و ان النور المطلق البيِّن بنفسه المبيِّن لغيره لا ظهور له في الخارج أصلًا الا في ضمن الألوان، و هذا الحكم سببه انما هو تراكم عروق سبل لجهل المركَّب الناشيَّة من التقليدات الراسخة المانعة لها عن ادراك النور مجرداً عن المظاهر الكثيفة الظلمانيَّة و فالعاقل العارف لا ينكرهم فيما ادعوا من ذلك بل ينبغي ان يصدِّقهم فيما هم فيه إذ أخبارهم انّما هو عن محتد إدراكهم و محطّ شعاع أبصارهم، و ذلك لضعفه لا يتجاوز عن الألوان.

 

إذا لم تكن للمرء عين صحيحة    فلا غرو ان يرتاب، و الصبح مسفر

 

و لمّا كان ذلك ايضاً مرتبة من مراتب ظهور الحق بحسب مشاعرهم و مجلى من مجالى كماله و منصَّات جماله لا ينكر، فلذلك ترى المصنِّف و غيره من المحققين لا يحكمون ببطلان مذهبهم و غيره من المذاهب، و يمكن ان يستشعر من قوله: اولى، هذا المعنى.

 

كلُّ من في حماك، يهواك لكن    انا وحدي، لكلّ من في حماكا

 

( همه آن کسانی که در قرقگاه تو اند تورا عاشق اند و من عاشق و شیفته کسانی هستم که در اردوگاه و سنگر تو یند)

 

تعبیر به "اولی" در فن خطابه مفید تحکم و تعییر و سرزنش مشاء و نسبت به سخن ایشان است و این ظلم و شرک مشاء ناشی از میزان و سطح پایین ظرفیت آنها از درک حقایق است لذا نباید با ایشان سرشاخ شد حدیثی در مرآة العقول ص 279 از امام صادق ع نقل شده: ایمان 10 درجه دارد مانند نردبان که پله پله باید از آن بالا رفت و آنکه بر پله بالاتر است نباید به آن که در درجه پایین تر است بگوید: تو نمی فهمی.

سلمان در درجه 10 و ابوذر در درجه 9 ایمان است و او تحمل ایمان سلملن را نداشت و لذا کسی که بر درجه بالاتر ایمان است نباید مومن درجات پایین تر را از ایمان ساقط کند و از نظر معرفت و ایمان به چیزی نشمارد و گرنه درجه بالاتر او را به پشیزی نمی شمارد لذا اگر بر کسی برخورد کردی که پایین تر است باید با رفق و مدارا و به تدریج او را بالا کشید و نباید باری اضافی بر او تحمیل کند بلکه با رفق و نرمش باید او را نیز ارتقا دهد و الا آن فرد درجه پست در هم می شکند و « فانَّ من کسر مومنا فعلیه جبره » که امام صادق ع به عبد العزیز قراطیسی فرمودند.

سطح فهم مشاء پایین است. بلآخره عارف هر عقیده ای را تجلی حق می بیند زیرا اعتقاد از سنخ وجود است و وجود هم از تجلی حق است و با این منظر عارف با هیچ عقیده ای مخالفت ندارد اما از این حیث و زاویه و نگاه که « لو لا الحیثیات لبطلت الحکمة »

فصل 23:

این فصل بیت الغزل و شاهکار فصول 27 گانه گذشته ( با احتساب 4 فصل در مقدمه) می باشد در اینجا مصنف خلاصه نظر عرفا را درباره ذات واجب بیان می کند و این که چرا رسول خدا ص فرمود: « ما عرفناک حق معرفتک »

آن وجود خارجی واحد مطلق، حق تعالی است کما این که قیصری عنوان شروع مقدمه خود را این گونه آورده «الفصل الاول: فی الوجود و انه الحق »

وجود خارجی اصیل واحد مطلق حق است ؛

 

فما له تکثر قد حصلا    ففیه ما سواه قد تخللا

اما الوجود ما له من ثانی    لیست قراء وراء عبادان

 

چیزی کثرات می یابد که ماسوای آن شیئ در آن تخلل کند و غیر آن در آن شیئ وارد شود هیچ چیز با خودش تکثر نمی یابد «کلُّ ما فرضتَه ثانیا للوجود » به خود وجود بر می گردد و غیر وجود نخواهد بود وجود خارجی، بنا بر اصالت وجود وجود واحد است آن هم به وحدت حقه حقیقیه جمعیه جامعه کثرات که تمام کثرات را در خود هضم می کند و وحدت وجود ذاتی است نه عرضی و مربوط به خود و ذات وجود است بر خلاف وحدت عددی که واحد، ذاتی غیر از وحدت برای خود دارد و بعد، یک در برابر 2 برایش عارض می گردد وحدت شخصیه غیر از وحدت عددی است و عرفا به وحدت عددی درباره خدا قایل نمی باشند وجود واحد مطلق که همه وجودات تعینات و تشؤّنات و تجلیات اویند و این وجود ذات حق تعالی است. این خلاصه نظر عارف است

منتهی این وجود خارجی واحد مطلق که در متن خارج و در حاقّ اعیان است، این که همان ذات مطلقه و هویت غیبیه است در دسترس احدی نیست حِمی و قرقگاه و منطقه ممنوعه است و هیچ عقل و کشفی یارای آن را ندارد تا به این وجود دست بیابد بالاترین درجه معرفت یا به عبارت دیگر اولین مرتبه معرفت به این ذات مطلق و هویت غیبیه در قالب ذات احدیت است یعنی همان وقتی که گفته می وشد وجود خارجی واحد مطلق که اطلاق و وحدت دارد در همین جا تعین می یابد و این تعین ذات احدیت است و ورای آن را نمی توان دست یافت

 

در آن خلوت که هستی بی نشان بود    به کنج نیستی عالم نهان بود

وجودی بود از قید دوئی دور    و ز گفتگوی مائی و توئی دور

وجودی مطلق از قید مظاهر    به نور خویشتن بر خویش ظاهر

 

این ذات غیب الغیوبی است که هیچ تعین و نشانی ندارد و کثرات در آن جا پیدا نشده است و این واحد و ذات احدیت و اولین مرتبه شناخت ذات حق تعالی است که در همین مرتبه ذات احدیت و تعین اول علم اجمالی در عین کشف تفصیلی می یابد که به عنوان شهود مفصل در مجمل است یعنی ذات خود برای خود ظهور دارد و علم همان ظهور است و علم ذات به ذات علم به همه چیز است و وجود ظاهر بذاته است و علم هم چیزی جز ظهور نیست این مرتبه تعین اول است که تعین علمی است و نخستین تعین است و علم اجمالی در عین کشف تفصیلی می باشد تا به عنوان شهود مفصل در مجمل که همه چیز را ذات در آینه خود بنگرد

سپس یک علم ازلی تفصیلی به عنوان شهود مفصل در مفصل و در مراتب واحدیت و به واسطه اعیان ثابته است « اذ یُکشف الاشیاء مراة ٍله » زیرا خدا به اشیاء یک بار علم ندارد بلکه در هر مرتبه ای علمی متناسب با آن مرتبه دارد این اولین تعین است و بالاترین مرتبه معرفت است که «لا اسم له و لا رسم له » ذات واحد و مطلق است و لا تعین له و لا صفة له در این مرتبه اسم و رسم و صفت و تعین در مرتبه نخست و احدیت وجود ندارد اسم ذات با یک تعین صفتی است مانند ذات با علم، اسم عالم می شود

«التعریف للماهیة و بالماهیة » و خدا ماهیت ندارد لذا رسم و تعریفی هم ندارد و تعینات کثیره در این مرتبه مضمحل و مندک و فانی و محواند و جز تعین ذات بودن که ذات واحد مطلق بگویی چیز دیگری نیست جز تعین اطلاق که فوق اطلاق و تقیید است تعین دیگری در کار نیست.

اسم حقیقی برای خدا در مرتبه احدیت نیست اما اسم غیری دارد مثلا این که خدا تعینی ندارد اما اسم حقیقی ندارد. فقط تعین ذات در خداست و تعین مازاد ندارد پس اسم او غیر حقیقی خواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo