< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکال دوم بر عرفا

قال19:

«و من الضروري، ان دعوى الضرورة في محلِّ النزاع غير مسموعة، على انَّ الوجود الخاصّ الممكن الذي ذكر، لو أريد به، معروض شي‌ء من هذه التعيُّنات و الصفات و الأحوال من غير اعتبارها معه، فهو بالحقيقة محض الوجود الواجب بالذات و لو أريد به، شي‌ء من هذه العوارض الموجودة بالعرض، من غير اعتبار الوجود الموجود بالذات، فلا نسلَّم انّه فرد من افراد الوجود المطلق، و لو أريد به، مجموع الأمرين، فلا نسلّم امكان وجود- مثل- هذا المجموع في الأعيان. و حينئذ، كان امتناع الأفراد الذهنيَّة هاهنا في الأعيان بالذات، و لو أريد به معروض شي‌ء من تلك العوارض من حيث هو معروضه، أي مع اعتبار هذا العارض معه على ما هو الموجود في الأعيان، كان كل واحد من الموجودات الخاصَّة بل جميعها موجوداً واحداً واجباً بالذات كثيراً بحسب صفات ممكنة زائدة على الذات، و حينئذ لم يكن للوجود المطلق افراد ذاتيَّة مختلفة بحسب الوجوب و الإمكان و الامتناع.

و اما القول بالمنافاة التي ذهب إليها، فلا طائل تحته لما سبق تقريره من قبل».

أقول: هذا إشارة إلى الجواب الثاني من الايرادين المذكورين، لمّا كان السائل ادعى الضرورة في المتنازع فيه، يمكن دفعه، بان ادعاء الضرورة في محل النزاع غير مسموع على ما هو مقتضى صناعة النظر، إذ قولنا، كل بديهى لا يتنازع فيه، ينعكس إلى كل ما يتنازع فيه، لا يكون بديهياً، لكن بكون مجادلة، و الشبهة بمادتها باقية بحالها.

فالجواب الحاسم لمادة الشبهة ان يقال، انَّ الوجود الخاصّ الممكن الذي هو عبارة عن الوجودات المخصوصة بالتعيُّنات و الإضافات و الأحوال النسبيَّة العدميَّة، لا يمكن ان يكون من افراد الوجود المطلق، و ذلك لأنَّ المراد بالوجودات الخاصَّة التي هي افراد الوجود المطلق، لا يخلو من ان يكون معروض تلك التعيُّنات بدون اعتبار العارض معها (معه- خ) أصلًا، أو تلك العوارض بدون اعتبار المعروضات معها أصلًا، أو يكون المراد به هو المعروض مع اعتبار العارض، و حينئذ، لا يخلو من ان يكون اعتبار العارض على سبيل العروض أو الجزئيَّة.

فحصل هاهنا أربعة اقسام لا مزيد عليها عقلًا و وجوداً، و لا يمكن على شي‌ء من التقادير ان يكون للوجود المطلق افراد هي ممكنة في ذاتها، و ذلك لأنه لو أريد بها معروض شي‌ء من هذه التعيُّنات و الصفات و الأحوال، بدون اعتبارها معه الذي هو القسم الأول من الأقسام الأربعة، فهو بالحقيقة محض الوجود الواحد الواجب بالذات، و لو أريد بها شي‌ء من العوارض الموجودة بالعرض، من غير اعتبار الوجود الموجودات بالذات معها الذي هو القسم الثاني من الأقسام المذكورة، فلا نسلِّم انّها فرد من افراد الوجود المطلق، ضرورة انّها معدومة بالذَّات بهذا الاعتبار، فكيف يصحُّ ان يصدق عليه الموجود بهو هو، حتى يكون من افراده، فان افراد الوجود انّما هو الموجود لذاته، الصادق مفهوم الوجود عليه بهو هو، و لو أريد بها مجموع الأمرين، أي المركَّب من العارض و المعروض الذي هو القسم‌

الثالث من الأقسام، فلا نسلَّم امكان وجود مثل هذا المركَّب، ضرورة امتناع كون الوجود جزءاً من الماهيات في الأعيان على ما تقرَّر عندهم، و حينئذ، يلزم على هذا التقدير ان يكون امتناع الأفراد الذهنيَّة في الأعيان بالذات، فيلزم حينئذ اختلاف افراد الوجود، و قد ثبت استحالته.

فان قلت: انّما يلزم المحال لو كان ممتنعاً مطلقاً، اما إذا كان ممتنعاً في الخارج فقط، فلا نسلَّم استحالته.

قلت: ما يكون فرداً للوجود المطلق و يصدق عليه الوجود بهو هو، لا بدَّ و ان يقتضي الوجود لذاته، فيستحيل ان يكون مقتضياً للعدم في مرتبة من مراتبه،

 

اشکال دومی که احتمال دارد بر نظر عرفا وارد شود مشتمل بر 3 محور بود که در این فصل از هر سه جواب داده می شود؛

محور نخست: ادعای ضرورت بر این که وجودات خاصه امکانیه از افراد مطلق وجود اند

محور دوم: اصل ادعا که موجودات خاصه امکانیه از افراد مطلق وجود اند

محور سوم: وجود واجب یک فرد از افراد مطلق وجود است که با سایر افراد که وجودات خاصه امکانیه است منافی می باشد یعنی غیر از آن هاست

مصنف از هر سه محور جواب می دهد

جواب محور نخست: ادعای ضرورت مطلوب نیست زیرا مسأله اختلافی است و اگر چنان چه ضروری و بدیهی بود مورد اختلاف واقع نمی شد همین که این مسأله بین عرفا و حکما اختلاف است و عرفا واجب را مطلق وجود می دانند و وجودات خاصه امکانیه را از افراد مطلق وجود نمی دانند ولی حکما به این مقاله قایل اند که واجب یک فرد از افراد مطلق وجود و خود یک فرد خاص است و بقیه افراد وجود هم دیگر افراد خاص وجود اند و همین دلیل بر این است که این مسأ له ضروری و بدیهی نیست و الا مورد اختلاف نمی بود و همین ادعای ضرورت کار را به جدل می کشاند یعنی آنها می گویند این مطلب ضروری است که وجودات خاصه امکانیه از افراد خاصه مطلق وجود اند و مصنف به عنوان نماینده عرفا می گوید که چنین نیست لذا کار به جدل کشیده می شود و در این صورت مشکل حل نمی شود که آیا وجودات خاصه امکانیه از افراد مطلق وجود هستند یا خیر؟

جواب محور دوم: اما اصل این ادعا را این گونه جواب می دهیم؛ این که مستشکل می گوید" وجودات خاصه امکانیه از افراد مطلق وجود هستند خارج از یکی از این 4 احتمال نیست؛

احتمالات این ادعا:

احتمال نخست: مراد این باشد که وجودی که معروض ماهیات و تعینات و کثرات است از افراد مطلق وجود است

احتمال دوم: خود عارض یعنی تعینات و ماهیات و کثرات از افراد مطلق وجود باشند

احتمال سوم: مجموع مرکب از عارض ( وجود ) و معروض ( تعینات و ماهیات و کثرات ) از افراد مطلق وجود باشند

احتمال چهارم: معروض (وجود) با ملاحظه عارض (تعینات و ماهیات و کثرات) نه به عنوان جزئیت- که عارض جزئی از مرکبی باشد که می خواهد فردی از افراد وجود باشد - بلکه معروض به اعتبار این عارضی که پیدا می کند از افراد مطلق وجود است

بررسی احتمالات: با ابطال 4 احتمال جواب از محور دوم داده می شود

بررسی احتمال نخست: اگر مراد از این که؛ وجودات خاصه امکانیه از افراد مطلق وجود است، این باشد که همان وجودی که تعینات و ماهیات و کثرات است همان در مورد ممکنات از افراد مطلق وجود باشد زیرا بحث درباره ممکنات است در این صورت وجود واحد است و وحدت دارد وجود یعنی هستی و این وجود واحد واجب بالذات است وجود خداست و هستی خداست هستی نمی تواند نیستی باشد بلکه هستی باید باشد و این معنی وجوب و ضرورت است« ثبوت الشیئ لنفسه ضروری و سلب الشیئ عن نفسه محال»

به بیان دیگر وجود ممکن نیست پذیرای نقیض خود باشد قابل عدم باشد زیرا در غیر این صورت با بقاء وجود اتصاف احد النقیضین به نقیض آخر لازم می آید و با عدم بقای وجود انقلاب طبیعت وجود به عدم لازم می آید و مفهوم وجود به مفهوم عدم تبدیل می شود و هر دو محال است

وجودی که واحد و واجب بالذات است اگر بخواهد از افراد مطلق وجود باشد باید دو چیز داشته باشد:

     مطلق وجودی

     وجودی که معروض عارض ماهیات و تعینات و کثرات باشد یعنی وجود کثرت داشته باشد تا این وجود واجبی از افراد آن باشد اما این وجود وحدت دارد

البته بعد ها گفته می شود که وحدت وجود وحدت حقیقیه و اطلاقیه و ذاتیه است و هیچ کثرتی را بر نمی تابد در مقدمه هم این بحث گذشته است

بررسی احتمال دوم: اگر عارض در وجودات خاصه امکانیه یعنی تعینات و ماهیات و کثرات عارض بر وجود باشد بر خلاف آن که حاجی می گوید: « ان الوجود عارض الماهیة ...» این فرمایش حاجی سبزواری ذیلی دارد که "تصورا" است؛ در تصور وجود عارض بر ماهیت است اما در خارج امر بر عکس است و ماهیت عارض بر وجود است و ماهیت موضوع و وجود محمول است اما در ذهن به لحاظ اُنسی که ذهن با ماهیت دارد ماهیت موضوع و معروض قرار می گیرد و وجود عارض و محمول می شود و تصریح کرده اند که این قضیه از باب عکس الحمل است و الا در خارج بر عکس است به قول شبستری:

من و تو عارض ذات وجودیم    مشبک های مرآت شهودیم

 

در خارج وجود است که تعین می یابد و در واقع شکل صحیح قضیه این گونه است؛« الوجود انسانٌ »

در احتمال دوم همین عارض در مورد وجودات امکانی که ماهیت و تعین است و بر وجود عارض می شود از افراد مطلق وجود می شود و این دروغ است زیرا ماهیت هرگز از افراد مطلق وجود نیست زیرا ماهیت معدوم بالذات است و در حد ذات ماهیت وجودی ندارد؛

الممکن من ذاته ان یکون لیس    و من علته ان یکون ایس

 

ما وقتی صفحه ماهیت و ذات آن را کالبد شکافی و تحلیل می کنیم وجود در آن نمی بینیم و از نور وجود خالی است « لیست الماهیة من حیث هی الا هی»

و قدِّمَن سلبا علی الحیثیة    حتی یعمَّ عارض الماهیة

 

سلب مقدم باشد حساب دیگری می یابد لذا ماهیت معدوم بالذات است و اگر بخواهد از افراد مطلق وجود باشد باید مفهوم وجود به حمل مواطات یعنی حمل هو هو بر او صدق کند

بررسی احتمال سوم: یعنی مجموع مرکب است که آن از افراد مطلق وجود است مرکب از معروضی که وجود است با عارضی که تعین و ماهیت باشد در این صورت، اشکال این فرض این است که یکی از احکام وجود این است؛« و لیس جزءاً و کذا لاجزءَ له » وجود نمی تواند جزء مرکب حقیقی خارجی باشد البته می تواند جزء مرکب اعتباری باشد مرکبی که در ذهن در نظر بگیری آغاز شرح منظومه این گونه است که « اعلم ان کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیة و وجود » ممکن یک مرکب اعتباری است که دو جزء ماهیت و وجود دارد

اما وجود نمی تواند جزء مرکب حقیقی خارجی باشد زیرا در مرکب حقیقی بین اجزاء فعل و انفعال بر یکدیگر و از یکدیگر دارند و لذا یک مرکبی را ایجاد می کنند اگر وجود بخواهد جزء مرکب حقیقی باشد باید بین آن وجود و جزء دیگر فعل و انفعال باشد و انفعال وجود از غیر محال است زیرا غیری برای وجود متصور نیست وجود مقابلی ندارد؛

اما الوجود ما له من ثان    لیس قُراء وراء عبادان

 

معنای وحدت حقیقی و ذاتی و اطلاقی هم همین است مرکب حقیقی که یک جزئش وجود باشد در این صورت از غیر خود باید انفعال بیابد و غیری در کار نیست پس وجود نمی تواند جزء مرکب حقیقی باشد یعنی جزء یک مرکبی در خارج باشد که جزء دیگر آن مرکب تعین و ماهیت است چنین مرکبی در خارج محال است و لذا یک فرد دیگر که مطلق وجود دارد و به فرض واجب است حکما گویند: مطلق وجود در خارج دو فرد دارد؛

     یکی واجب بالذات و خداست

     و دیگری وجودات خاصه امکانیه است

بر طبق احتمال سوم این فرد که وجودات خاصه امکانیه است مرکب از معروضی است که وجود است و عارضی که ماهیت است با توجه به این که وجود نمی تواند جزء مرکب خارجی باشد وجود این فرد در خارج مطلق می شود این فردی که مرکب از وجود و ماهیت و یا معروض و عارض است زیرا وجود نمی تواند جزء یک مرکب حقیقی و واقعی باشد و در این صورت در فرض وجود فرد دیگری در خارج دارد که واجب بالذات است و لازم می آید اختلاف افراد وجود در وجود و امتناع یعنی یک فرد وجود واجب و دیگری مرکب باشد و این محال است که افراد وجود در وجوب و امکان و امتناع مختلف باشند این محال است یعنی نمی شود طبیعت وجود یک فردش واجب و فرد دیگرش ممتنع باشد زیرا با بساطت وجود منافات دارد اگر بنا باشد افراد وجود از نظر وجوب و امتناع اختلاف داشته باشد این منافی با بساطت وجود است یعنی لازم می آید وجود مرکب باشد نه بسیط مثلا مرکب از جنسی و فصلی باشد که آن فصل در یک جا ضمیمه وجود شود و واجب درست کند و در جای دیگر ممکن و ممتنع درست کند این فرد واجب بسیط نخواهد بود و فقط وجود نمی شود بلکه وجود باید جنسی باشد که در این فرد از وجود که واجب است ضمیمه شود و فصل مایز شود و وجود واجب شود و در دیگری با فصل دیگری مایز شود و ممتنع سازد

پس این احتمال سوم هم باطل شد و بنابر این احتمال هم وجودات خاصه امکانی نمی تواند فرد مطلق وجود باشند.

اشکال: اگر این احتمال سوم را بپذیریم و بگوییم: وجودات خاصه امکانیه از افراد مطلق وجود اند یعنی مجموع مرکب از عارض و معروض می باشد و این فرد مرکب در خارج ممتنع است اما می تواند در ذهن وجود داشته باشد

اگر فرد مرکب در خارج و ذهن هر دو ممتنع بود افراد مطلق وجود در وجود و امتناع نمی توانستند اختلاف داشته باشند امتناع اختلاف افراد وجود در وجوب و امتناع در صورتی محال است که این فرد مرکب مطلقا در خارج و در ذهن ممتنع باشد و نمی شود که این فرد ممتنع و در آن دیگری واجب باشد.

اما اگر گفتی این فرد مرکب در خارج ممتنع است و در ذهن ممتنع نیست این گونه اختلاف افراد وجود در وجوب و امتناع محال نیست زیرا اختلاف در وجوب و امتناع مطلق و کلی نیست زیرا این فردی که مرکب است این طور نیست که مطلقا درذهن و خارج ممتنع باشد زیرا وجود نمی تواند جزء مرکب حقیقی و خارجی باشد اما جزئیت وجود در ذهن ایرادی ندارد وجودات خاصه امکانیه به عنوان فرد مرکب از وجود و ماهیت درذهن موجود است این چه مشکلی است؟

جواب: شارح می گوید امکان ندارد چیزی فرد مطلق وجود باشد و در خارج ممتنع باشد زیرا وقتی فرد مطلق وجود شد یعنی وجود به حمل مواطات بر آن صادق است و ذاتا اقتضاء وجود دارد اما چطور در خارج ممتنع می شود آن چه خودش اقتضای وجود دارد چطور در خارج امتناع دارد؟ این بی معنا است

بررسی احتمال چهارم: آن وجودی که معروض تعین و ماهیت است با ملاحظه همین عارض و ماهیت است و به اعتبار همین تعین و ماهیت یکی از افراد مطلق وجود باشند و ممکنات هم به همین نحو در خارج موجود است و وجود معروض عارضی می شود که تعین و ماهیت باشد این چه اشکالی دارد؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo