< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقیب مسافت در دلیل مشاء

قال16:

[في أن الطبيعة الواجبية لا يقبل التعدد]

«فلئن قيل، لو صحَّ ما ذكرتموه في بيان ان الواجب لذاته لا يجوز ان يكون تلك الطبيعة الملزومة للوجود المطلق، لصح ان يقال، انّه لا يجوز ان يكون نفس الوجود المطلق بمثل ما ذكرتموه، فان حقيقته لو كانت ذات افراد عقليَّة فلا بُدَّ و ان يوجد منه فرد، فامتنعت الأفراد الباقية، لاستحالة ان يوجد كلُّها، و ان لا يوجد شي‌ء منها، و حينئذ كان وجوب بعضها و امتناع ما عداه بالغير لا بالذات، و ان لم تكن ذات افراد عقليَّة لشي‌ء ممّا ذكر من الوجوه، فان كانت حقيقته مغايرة لحقيقة الوجودات العينيَّة الخاصَّة الممكنة، كان اطلاق لفظ الوجود عليه و على الوجودات الممكنة بالاشتراك اللفظي دون المعنوي، و ان لم يكن مغايرة لها، لزم اتّصاف الوجودات الممكنة بالوجوب الذاتي.

قلنا: ان تلك الطبيعة لا بُدَّ و ان يكون مغايرة للوجود العيني و ملزومه، لما ذكرنا، دون الوجود الواجب لذاته القائم بنفسه الممتاز عمّا عداه، بعين (لعين- خ ل) حقيقة».

أقول: هذه صورة نقض اجمالى على الدليل المذكور، و تقريره، ان ما ذكرتموه في بيان ان الواجب لذاته لا يجوز ان تكون تلك الطبيعة الملزومة للوجود المطلق، لو كان صحيحاً بجميع مقدماته، لزم ان يكون الوجود المطلق ايضاً ليس واجباً، لصدق الدليل المذكور عليه.

 

فصل 16:

در این فصل که آخرین فصل بحث با مشاء در باره طبیعت واجب است بحثی مطرح می شود که ممکن است کسی به دفاع از نظریه مشاء نقض اجمالی به دلیلی که در 4 فصل گذشته از فصل 7 تا 10 بر رد نظر مشاء اقامه کردند وارد کند

در سابق اصطلاحات فن مناظره را بیان کردیم یکی از آن ها نقض اجمالی است که در آن مقدمه غیر معینی از دلیل منع بشود و بگویی دلیل با تمام مقدماتش صحیح نیست در این نقض باید سند منع و دلیل منع را ذکر کرد

نقض: آن دلیلی که مصنف در ضمن 4 فصل بر رد مشاء اقامه کرد درست نمی باشد زیرا اگر آن دلیل درست باشد با آن دلیل نظر عرفا هم درباره حقیقت واجب رد می شود کما این که نظر مشاء را رد می کرد عرفا بر این باور بودند واجب وجود مطلق است اطلاقی که فوق مطلق و تقیید است و مطلق الوجود است و این نظر عرفا نیز می باشد در این صورت نظر عرفا هم با این دلیل رد می شود لذا نتیجه صحیح بودن آن دلیل این است که واجب نه وجود خاص و مقید باشد و نه وجود مطلق، یعنی واجب وجود نخواهد داشت بنابرین آن دلیل نمی تواند درست باشد.

نکته: شقوق آن دلیل را باید مورد توجه و یادآوری قرار داد یک تقریب مسافتی هم در آن دلیل صورت باید بگیرد لذا آن دلیل را مرور می کنیم

دلیل: طبیعت ملزومه که به نظر مشاء حقیقت واجب است، آیا می تواند دارای افراد باشد یاخیر؟

اگر ممکن باشد که دارای افراد باشد و یک فرد موجود باشد که واجب است و بقیه افراد ممتنع است طبیعت واجب این قابلیت را دارد که دارای افراد باشد ولی یک فرد بیشتر موجود نیست بنابرین شق لازم می آید که تمام افراد از دم ممکن باشند و آن فردی که موجود و واجب است واجب بالغیر باشد و آن افرادی هم که ممتنع اند ممتنع بالغیر باشد و الا همه افراد از دم ممکن می شوند

و اگر چنان چه طبیعت واجب امکان نداشته باشد که دارای افراد باشد در این صورت به یکی از 4 صورت گذشته متصور است؛

     یا این طبیعت واجب مغایر با وجود خارجی است

     و یا مغایر با آن نیست

یعنی؛ طبیعت واجب با وجود خارجی مغایر است و یک طبیعت واجب داریم و یک وجود خارجی و این دو با هم مساوی نمی باشند این معنای مغایرت است اگر مغایر باشد لازم می آید وجود بین وجود واجب و وجود خارجی مشترک لفظی باشد زیرا غیر هم اند و مساوی با هم نمی باشند

و اگر مغایر نباشند در این صورت که مساوی است 2 فرض بوجود می آید و سؤال به وجودات ممکنه منتقل می شود که آیا مغایر با وجود خارجی اند و یا خیر؟

اگر مغایر اند پس وجودات خارجی نباید بر وجودات ممکنه صدق کند

و اگر مغایر نیست باید با وجودات ممکنه در وجود با واجب شریک باشند

زیرا گفتیم: واجب با وجود خارجی یکی است و مغایر نیست و اگر وجودات خارجی هم با وجودات ممکنه یکی است پس واجب می شوند و اگر با وجود خارجی یکی نیست پس نباید وجود خارجی بر آن صدق کند در حالی که وجود خارجی بر وجودات ممکنات صدق می کند

این دلیلی بود که قبلا ذکر شد و اکنون تقریب مسافتی بیان می شود؛

تقریب مسافت: ما این دلیل را در واجبی می آوریم که وجود مطلق باشد و نظر عرفا بود در این جا به جای طبیعت ملزومه، وجود مطلق یا مطلق وجود می گوییم

آیا امکان دارد مطلق وجود دارای افرادی باشد یا خیر؟

     اگر امکان دارد که دارای افرادی باشد و یک فرد آن واجب باشد بقیه افراد ممتنع اند و لازم می آید همه افراد از دم ممکن باشند و آن فردی که واجب است واجب بالغیر می شود و سایر افرادی هم که ممتنع اند ممتنع بالغیر می باشند

     و اگر امکان ندارد که دارای افرادی باشد(تقریب مسافت از این جاست) آیا وجود واجب مغایر با وجودات ممکنه است یا خیر؟ و نمی گوییم آیا وجود واجب با وجودات خارجی مغایر است یا خیر و اگر مغایر است اشتراک لفظی پیش می آید و در غیر این صورت وجودات ممکنه با وجود خارجی مغایراند یا خیر؟

این جا به مجرد این که گفتیم مطلق وجود امکان ندارد دارای افرادی باشد می پرسیم؛ مطلق وجود که واجب است، آیا مغایر با وجودات امکانی است یا خیر؟ اگر مغایر است لازم می آید اشتراک لفظی وجود بین واجب و ممکنات پیش آید و در هر جایی وجود به معنای جداگانه ای می شود و اگر مغایر نیست لازم می آید وجودات ممکنه واجب باشند.

پس ملاحظه شد به همان بیانی که دلیل بر رد نظر مشاء بر حقیق تواجب اقامه شد به همان بیان بر رد نظر عرفا دلیل اقامه می شود و اگر آن دلیل صحیح است به اینجا می رسد که واجب نه وجود خاص و مقید مشائی می شود و نه وجود مطلق که عرفا می گویند و واجب اصلا وجودی ندارد.

جواب: این اشکال و دلیلی که در 4 فصل برای رد نظر مشاء اقامه شد نظر عرفا را ابطال نمی کند زیرا؛

     دلیل نظر مشاء را رد می کند از این روی که به نظر ایشان وجود واجب مقابل دارد و مقابل آن؛

    1. یکی وجودات ممکنه است زیرا می گویند واجب وجود خاص است

    2. یکی هم وجود خارجی است که اعم از وجود واجب و وجود ممکنات است

همان وجود خارجی که مفهوم وجود از آن حکایت می کند مفهوم مطلق وجود یا مفهوم وجود مطلق است زیرا مفهوم وجود، کلی و عام است لذا وجود مطلق می گوییم تا با وجود مطلق عرفا خلط نشود مفهوم مطلق و عام و کلی وجود نمایانگر آن است و آن را نشان می دهد که به نظر مشاء آن مفهوم عام وجود عرَضی لازم واحدی است که به نحو تشکیک بر وجودات خاصه اعم از واجب و ممکن حمل می شود مفهوم عام کلی بدیهی وجود مفهوم عرضی و لازم است زیرا هیچ گاه مفهوم نمی تواند حقیقت وجود خارجی را تشکیل بدهد مفهوم در ذهن است و مفهوم ذهنی وجود، حقیقت خارجی وجود را تشکیل نمی دهد لذا ذاتی آن نمی شود بلکه عرضی و لازم می شود بلکه عرَضی لازم می شود نه مفارق و مفهوم وجود برای وجودات خاصه لزوما از آن ها انتزاع می شود منتهی این عرَضی لازم محمول من صمیمه است نه بالضمیمه و مانند ابیض نیست که تا بیاض در خارج به جسم ضمیمه نشود نمی توان گفت ابیض را از جسم انتزاع کرده اند این خارج محمول من صمیمه است مانند انسان و شیئیت یعنی از خود وجودات انتزاع می شود بدون ضم ضمیمیه ای به آن ها در خارج زیرا وجود در خارج وجود دیگری ندارد تا وجود دیگری به آن ضمیمه شود و بعد مفهوم وجود را از آن انتزاع کنی.

پس عرضی لازم محمول من صمیمه و عرضی لازم واحد است یعنی یک معنا دارد و وجود مشترک معنوی است و وجود عرضی لازم به یک معنا برای وجودات خاصه است و همین هم برای وجودات خاصه به نحو تشکیک می شود یعنی هم بر وجود واجبی که ماهیت ندارد حمل می شود و هم بر وجودات ممکنه.

حال که در نظر مشاء وجود واجب مقابل پیدا کرد می توان دلیل را اقامه کنیم و بگوییم: آیا وجود واجب مغایر با وجود خارجی است یاخیر؟

اگر مغایر است وجود مشترک لفظی بین وجود خارجی و وجود واجب است

و اگر مغایر نیست، سؤال را به وجودات ممکنه منتقل می کنیم که آیا مغایر با وجود خارجی است یا خیر؟

اگر مغایر است پس وجود خارجی نباید شامل آن شود و مفهوم وجود که حاکی از آن وجودات خارجی است نباید بر آن حمل گردد در حالی که بر آن حمل می شود.

و اگر هم مغایر با آن نیستند با وجود واجب شریک می باشند زیرا واجب هم با وجود خارجی مغایر نبود

     اما در نظر عرفا این حرف ها را نمی توان مطرح کرد زیرا به نظر ایشان وجود واجب مطلق وجود است و هیچ مقابلی ندارد

لا نهنگی است کائنات آشام    عرش تا فرش در کشیده به کام

 

واجب اصلا مقابل ندارد؛

اما الوجود ما له من ثانِ    لیس قراء وراء عبادانِ

 

نه وجود خارجی و مفهوم وجود و نه وجودات ممکنه مقابل وجود حق تعالی نیست « و الکل رشحةٌ من رشحات جوده و ذرةٌ من ذرات وجوده » هیچ وجودی نمی تواند در مقابل حق تعالی کوس استقلال بزند چه در تقریب مسافت وچه در قبل از آن که دلیل اقامه شد.

سؤال: شارح در پایان پرسشی مطرح می کند: به نظر عرفا، بلآخره تکلیف ممکنات چه می شود؟ و ممکنات چه کاره اند؟ طبق نظر ایشان یا باید قید ممکنات را زد و گفت: ممکنی نداریم و یا باید آن ها را زیر چتر واجب قبول کرد یعنی بگویی: ممکنات خدایند!!! که برخی این تهمت را به عرفا می زنند.

جواب:

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo