< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: راه معارضه بر برهان مشاء

و اما إذا ذهب مذهب المعارضة و الاستدلال و يُدَّعى وجوب القول بالتشكيك و ثبوته بالضرورة و تمسَّك في بيان ذلك بإثبات الأولويَّة و الأقدمية و الأشديَّة و الأكمليَّة و الأتميَّة و شبهها بالنسبة إلى الطبيعة الواجبة الملزومة للكون العيني المطلق و بإثبات مقابلات تلك الامور كعدم الأولويَّة و الأقدميَّة و الأنقصيَّة و الأضعفيَّة بالنسبة إلى الملزومات الاخر الباقية التي هي الوجودات الخاصَّة الممكنة، منعنا ذلك، أي منعنا اختصاص الطبيعة الملزومة الواجبة بتلك الأحوال، فان ثبوت تلك الأحوال النسبيَّة العارضة

للطبيعة الملزومة الواجبة بالقياس إلى الوجودات الخاصَّة الممكنة، مبنىٌّ على ثبوت تلك الطبيعة على صفة الواجبيَّة، فان تلك الأحوال انّما هي صفات نسبيَّة عارضة للحقيقة الواجبة بالقياس إلى الممكن، و تحقق الصفات سيَّما النسبيَّة منها موقوف على تحقق ذلك الموصوف الذي هو احد المنتسبين، فلو بيَّن ثبوت الحقيقة الواجبة بتلك الأحوال و النسب، لزم المصادرة على المطلوب الأول، و ذلك ظاهر. هذا هو الموافق لهذا المساق.

و قد حقّق- أيضاً- إبطال ذلك في الاعتماد الكبير بما ملخَّصه، ان عروض التشكيك الذي يوجب تقرُّر عرضية معروضه لموضوعاته، لا يتحقق الا بتبدُّل اشخاص ذلك اللازم العارض المشتمل عليها على سبيل التعاقب بالقياس إلى ما ذكر من المحل، أو بتبدل انواع ذلك اللازم- و العارض- المشتمل عليها على سبيل التعاقب ايضاً بالنسبة إليه، و يعلم تفصيل ذلك ممّا (بيَّنه- خ) بيَّن الفاصل الطوسي في شرحه للاشارات حيث قال: «ذلك‌ انما يتصور في حقيقة يمكن ان تجعل نازلة في محل ثابت لحال غير قار يتبدل نوعيته إذا قيس ما توجد منها، في آن، إلى ما يوجد منها في آن آخر، بحيث تجد ما يوجد في كل آن متوسطاً في المعنى الذي يكون التشكيك بحسبه- بجنسه- بين ما يوجد في آنين يحيطان به». إلى هاهنا كلامه.

إذا تقرَّر هذا فنقول: صحة تبدُّل الوجودات المتخالفة بالنوع أو الشخص على الماهيَّة المتعينة الحقيقيَّة ظاهر البطلان، فان تلك الماهية بدون شرط الوجود لا يمكن ان يبقى بعينها و تنتقل من احدى تلك الأحوال إلى الاخرى، و لئن سلّمنا، لكن لا نسلِّم تحقق اشخاص متعاقبة بالقياس إلى‌شي‌ء من الماهيات النوعيَّة من حيث انَّها ماهية واحدة نوعية، ان أريد بها ذلك، و الا فلا نسلّم امتناع تقوُّم الماهيات به- حينئذ- فان ما يكون احد فرديه بالنسبة إلى احدى الماهيَّتين اقوى، و الآخر انقص بالنسبة إلى الاخرى، جازان يتقوَّم به الماهية، إذ الجسميَّة عند المشّاءين مقوِّمة لأنواع الأجسام، مع ان الفرد الذي يوجد منها في الأفلاك، اقوى و اشدّ من الذي يوجد منها في العناصر.

 

2- راه معارضه: ممکن است مشاء در جواب برهان مصنف راه معارضه را بر گزیند یعنی خصم برای نقض مطلوب و مدعای مستدل یک دلیل مستقلی نقیض مدعای مصنف اقامه کند که در این جا چنین است و موجب اثبات نظر مشائیان می شود زیرا برهانی که در این 4 فصل اقامه شد اثبات نظر مشاء است و نقیض آن ابطال نظر مشاء است یعنی؛ ذات واجب طبیعت مطلقه وجود باشد یعنی فردی از وجود مطلق باشد حال مشاء برای معارضه باید دلیلی اقامه کند که نتیجه آن دلیل اثبات نظر مشاء می شود یعنی ذات واجب طبیعت ملزوم مطلق وجود است و یک فرد خاصی از افراد وجود مطلق است آن دلیلی که مشائیان می تواند با آن با برهان مصنف عبارت از اثبات تشکیک است همان طور که مطرح کردن احتمال تشکیک دلیل مصنف را منع کردند همین طور هم با اثبات تشکیک می توانند با دلیل مصنف معارضه کنند

سوال: اما اثبات تشکیک چگونه ممکن است؟

جواب: اثبات تشکیک به این صورت است که؛ چون یکی از افراد وجود مطلق واجب است پس تشکیک ثابت و قطعی است معنای تشکیک این است که وجود مطلق به نحو اولویت و اولیت و اشدیت و امثال این ها بر آن فردی که واجب است و با مقابل های این ها یعنی آخریت و اضعفیت و انقصیت بر سایر افراد صدق می کند و با اثبات تشکیک نقیض مطلوب مصنف را در آن برهان را نتیجه می گیرد و اثبات نظر مشاء می کند.

جواب: این معارضه مصادره به مطلوب است یعنی دلیل عین مدعا است و بنابر این معارضه دور لازم می آید زیرا ثبوت طبیعت واجب متوقف بر ثبوت تشکیک است و شما ثبوت تشکیک را بر ثبوت طبیعت واجب متوقف کردید اگر بخواهید با آن برهان معارضه کنید نتیجه آن برهان ابطال نظر مشائیان بود نقیض آن اثبات نظر مشاء است یعنی طبیعت واجبه ای که ملزوم وجود مطلق است ثابت است و آن بر اثبات تشکیک متوقف است و شما با اثبات تشکیک معارضه را ثابت می کنید و تشکیک را از راه ثبوت فرد واجب اثبات می کنید که ملزوم وجود مطلق است و این نظریه مشاء است یعنی چون یک فردی از وجود مطلق واجب است پس تشکیک ثابت می شود یعنی وجود مطلق بر آن فرد به نحو اولویت صدق می کند و در غیر او به نحو خلاف اولویت صدق می کند و خلاصه ثبوت تشکیک متوقف بر ثبوت طبیعت واجب است و بر عکس و این دور می شود و مصادره است.

بعد شارح بیان مصنف برای ابطال تشکیک در کتاب اعتماد کبیر را می آورد و توضیح می دهد و این فصل با نقل آن بیان تمام می شود

بیان تشکیک مصنف: در تشکیک دو چیز لازم است؛

    1. محل ثابت: مانند سیب

    2. تبدل حال: حالّ مانند رنگ است و وقتی در سیب حرکت می کند ابتدا سفید است و بعد به سوی اصفرار و بعد به احمرار و بعد قتمه و خاکستری و سواد حرکت می کند

خود سفیدی سیب هم مراتبی دارد و تشکیک در این جا پیدا می شود و یا ترشی سیب به سوی شیرینی حرکت می کند وتبدل حالّ می شود و رنگ و طعم ها عوض می شود و این تبدل حال است و این حال در تشکیک به نظر مشائیان انواع اند و بنا بر نظر رواقیان اشخاص انواع اند .

مشاء: ایشان بر این باورند که هر مرتبه از سفیدی خود نوعی است

رواقیون و اشراقیون: بر این باور اند که تبدل حال در اشخاص انواع است بیاض یک نوع است و اشخاص آن متبدل می شود

حاجی سبزواری بنا بر نظر مشائیان است که یکی از ادله اصالت وجود را در شرح منظوه این قرار داده اند که؛

کون المراتب فی الاشتداد    انواعا استنار للمراد

 

در این جا تفاوتی ایجاد نمی کند که تبدل حال ّ را در انواع بگیریم یا در اشخاص بنابر نظر رواقیان علی ایّ حال در تشکیک دو امر لازم است که محل ثابت و تبدل حال است و مشاء در این مورد باید محل را ماهیت در نظر بگیرند که وجود در ذهن بر ماهیت عارض می شود و این محلی که ماهیت است ثابت و حالّی که وجود است تبدل یابد در حالی که در این جا نه محل ثابت داریم و نه متبدل حال؛

     محل ثابت نداریم زیرا ماهیت بدون وجود تحققی ندارد تا بنابر اصالت وجود محل ثابتی برای تشکیک شود بر فرض که بپذیریم ماهیت بدون وجود تحقق دارد و محل ثابت داریم اما تبدل حال نداریم

     تبدل حال نداریم زیرا اگر ماهیت واحد نوعی باشد و وحدت نوعی داشته باشد یک وجود است و اگر ماهیتی را در نظر بگیریم که مختلف بالنوع باشد در این صورت یکی از ماهیت ها وجود قوی تری داشته باشد و دیگری وجود ضعیف تری داشته باشد ماهیت نوعیه 2 تاست و یکی ماهیت نیست تا وجودش متعدد باشد پس بر فرض که بپذیریم ماهیت بدون وجود تحقق داشته باشد یعنی محل ثابت را قبول کنیم تبدل حالی نیست زیرا اگر ماهیت وحدت نوعی داشته باشد یک وجود دارد و اگر ماهیت واحد نوعی باشد بلکه متخالف نوعی باشد یعنی 2 ماهیت 2 نوع شود که هر کدام وجودی داشته باشند در این صورت ماهیت دو تاست و تبدل حالی نیست و لذا محل ثابتی نیست که حالش که وجود است متبدل گردد

مشاء می گویند: جسمیت مشترک بین دو نوع است؛

    1. جسم اثیری فلکی: در این نوع جسمیت اقوی است

    2. جسم عنصری: در این نوع جسمیت ضعیف تر است

اینها دو نوع هستند و تبدل حالی در کار نیست.

از فصل بعد تا 10 صفحه مصنف بحث با مشاء را پی می گیرند و این که طبیعت واجب نمی تواند دارای افراد باشد و این طبیعت واجبی نیست که مشاء می گویند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo