< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه جواب تشکیک مشاء در واجب

قال11:

«و ان لم يمكن ان تكون ذات افراد ذهنيَّة أو عقليَّة، اما لأن تعيُّنها نفس حقيقتها في الخارج، أو لأنّها اقتضت تعيُّنها لذاتها- فامتنعت الأفراد الباقية الموجودة لذاتها ايضاً، أو لأن تلك الطبيعة المتعيِّنة بالذات لما استحال ان تكون معقولة لشي‌ء من العقول، فاستحال ان تكون ذات افراد كثيرة، أو لأنَّ تلك الطبيعة لمّا امتنع اقترانها بالغير- و اقتران الغير بها، فاستحال ان تكون ذات افراد عقليَّة أو ذهنيَّة».

أقول: هذا بيان للشِّق الثاني من الترديد المذكور، و هو ان تكون الطبيعة الواجبة مما لم يمكن ان تكون ذات افراد ذهنيَّة أو عقليَّة، و لمّا كان الحق هو هذا، و قد استبعده العقل غاية الاستبعاد، بناء على ان الطبايع المعقولة يمتنع ان لا تكون ذات افراد، كما ان الحقائق بدون ان تكون محفوفة بالعوارض الخارجيَّة المشخَّصة و الغواشي الغريبة المحدودة، يستحيل ان يصير جزئيَّة حقيقيَّة، أراد ان يحقِّق ذلك و ينبَّه- يبيِّنه- بوجوه عديدة، يظهر بها ان منشأ ذلك الاستبعاد رسوخ العقايد العادية.

و تقرير ذلك: انَّ امتناع افراد تلك الطبيعة يتصور من وجوه، فإنه امّا ان يكون تعيُّنها نفس حقيقتها في الخارج، فلو وجد منها فرد ان، لزم قلب الحقيقة، و ذلك بَيِّن الاستحالة.

و اما ان يكون التعين‌ مقتضى نفس الحقيقة، فان هذه الحقيقة حينئذ بالنظر إلى ذاتها و ان كانت ذات افراد موجودة، لأنّها طبيعة واجبة، لكن لمّا اقتضت التعيُّن لذاتها امتنعت الأفراد الباقية الموجودة لذاتها ايضاً، و ذلك لأن تلك الأفراد الباقية يقتضي العدم لذاتها باعتبار اقتضاء الطبيعة التعيُّن لذاتها، و يقتضي الوجود ايضاً لذاتها، و هذا من جملة اقسام الممتنع.

لا يقال: الممتنع من اقسام الممكن العام، و سلب احدى الضرورتين معتبر مى مفهومه، فكيف يكون هذا داخلًا في الممتنع- مع اشتماله على الضرورتين.

لأنّا نقول: و ان كان بحسب مفهومه مشتملًا على الضرورتين، لكن ضرورة الوجود مسلوبة عنه بحسب الذات‌، بل ضرورة العدم صادقة عليه، فيكون ممتنعاً بحسب ذاته. ثم ان هذين الوجهين بحسب الظاهر انما يدلان على امتناع الأفراد العقليَّة دون الذهنيَّة لاستلزامهما امتناع تعدُّد افراد تلك‌ لأن المفروض لهما تعيُّنان، و التعيُّنان متقابلان. فإذا كان التعين نفس ذات الطبيعة و حقيقتها، فوجدان الفردين لها موجب لقلب تعيُّنه بتعيّن آخر، و قلب التعيّن عين قلب الذات و الحقيقة و لو وجد منها فردان، لزم قلب الحقيقة- قمى م-.

لحقيقة المتعيَّنة في الخارج بحسب ذاتها. و اما بحسب ما حصل منها في العقل أي باعتبار مفهومه الذهني، فلا دلالة لهما عليه قطعاً. فلهذا تعرَّض لوجهين آخرين: أحدهما، لبيان امتناع الأفراد الذهنيَّة، الثاني لبيان امتناع مطلق الأفراد.

 

شق دوم احتمال: امکان ندارد که طبیعت واجب دارای افراد باشد یعنی طبیعت واجب نمی تواند کلی و دارای افراد باشد این احتمال حق است و به یکی از 4 صورت تبیین می شود که طبیعت واجب تحمل بیش از یک فرد را ندارد تا این که ببینیم چه جوابی مصنف به مشاء می دهد اما برای بیان صور 4 گانه باید 2 مطلب را خاطر نشان سازیم؛

مطلب نخست: معمولا طبیعت و مفهوم وقتی در ذهن پیدا می شود - چون ذهن محیط ارسال و اطلاق است – کلیت بر آن عارض می گردد چنان که شیئ در خارج بدون تشخص و جزئیت تحقق پیدا نمی کند طبیعت و مفهوم و حقیقت تا وارد ذهن شد و معقول و متصور گشته و در ظرف ذهن وارد شد فورا کلیت پیدا می کند حال این روند بنا بر عادت و معمول چنین است و این طور نیست که اصلا مفهومی پیدا نشود که از این عادت مستثناء باشد بلکه مفهوم واجب از این عادت مستثناء است و امکان ندارد که واجب دارای افرادی باشد مطلقا چه ذهنی و چه خارجی و چه حقیقی و یا اعتباری

مطلب دوم: از این 4 صورت که مصنف برای تبیین این شق دوم از تردید مطرح می کند صورت 1 و 2 نتیجه اش نفی امکان افراد داشتن واجب در خارج است یعنی؛

     امکان ندارد طبیعت واجب افرادی در خارج داشته باشد

     و صورت سوم امکان افراد ذهنی را از طبیعت واجب نفی می کند

     و صورت چهارم مطلق افراد داشتن را نفی می کند چه ذهنی و چه خارجی

اما صورت 1 و 2: از این روی امکان افراد خارجی را نفی می کند که مصنف عبارت و لفظ "فی الخارج" را آورده اند لذا این دو شق از احتمال به حسب ظاهر عبارت نفی امکان افراد خارجی را از واجب می کند.

صورت های چهار گانه احتمال:

صورت 1: این که امکان ندارد واجب افرادی داشته باشد یا از این روی است که تعین واجب عین ذات واجب است فی الخارج

صورت 2: یا به این خاطر است که تعین واجب لازمه ذات واجب است فی الخارج

تعین شیئ آن چیزی است که شیئ بوسیله آن از تمام ماعدای خود ممتاز و جدا می شود حال یا تعین واجب عین ذات واجب است و یا لازمه ذات آن است و در هر 2 صورت نمی تواند واجب افرادی داشته باشد زیرا؛

     اگر طبیعت واجب دارای افرادی بیش از یک فرد داشته باشد لازم می آید قلب و انقلاب حقیقت داشته باشد زیرا تعین او عین ذات اوست و انقلاب شیئ محال است زیرا «قلب الشیئ عن نفسه محال» و نمی شود شیئ ذات و حقیقت خود را از دست بدهد زیرا اگر واجب دو فرد داشته باشد به این معنا است که واجب 2 تعین داشته باشد یعنی هر ذات یک تعین داشته باشد و 2 تعین هم مقابل هم اند و هر بار تعین واجب عین یک از دو ذات است و لذا ذات واجب عوض می شود و چون تعین واجب عین ذات اوست لذا هر تعینی عین ذات همان فرد از واجب است و هر بار ذات واجب با تعینی باید وجود بیاید و این، باعث انقلاب حقیقت ذات واجب می شود زیرا «ثبوت الشیئ لنفسه ضروری و سلب الشئ عن نفسه محال»

     بنا بر این فرض که؛ طبیعت واجب لازم ذات واجب باشد بنا بر این صورت هم واجب فقط یک فرد می تواند داشته باشد و سایر افراد برای طبیعت واجب محال است زیرا آن سایر افراد با نظر به ذات و ومفهوم واجب اقتضای وجود می کند زیرا مفهوم واجب ابایی از کلیت ندارد و وقتی مفهوم وارد ذهن می شود در آنجا که محیط ارسال و اطلاق است و آزادی می یابد و با نظر به تعین واجب که لازم ذات واجب است اقتضای عدم می یابد زیرا این تعینی که مخصوص واجب است و از ذات واجب منفک نمی شود و در جای دیگری پیدا نمی شود بانظر به این فرض اقتضای عدم دارد

و این محال است که یک چیزی هم اقتضای وجود داشته باشد و هم اقتضای عدم و در نتیجه وجود و عدم برایش ضروری باشد لذا بنابر صورت دوم هم امکان ندارد واجب دارای افراد باشد

اشکال: ممتنع از اقسام ممکن عام است همان طرف سلبی که سلب ضرورت وجود بکند. در امکان عام سلب یک ضرورت می شود که سلب ضرورت از جانب مخالف می شود

     اگر امکان عام ثبوتی باشد سلب ضرورت عدم می شود؛

     اگر امکان عام سلبی باشد- مانند همین جا- سلب ضرورت وجود می شود

پس این بقیه افراد واجب بنا بر صورت دوم با نظر به ذات واجب هم ضرورت وجود و اقتضای وجود دارد و هم ضرورت عدم دارد پس چطور این ها ممتنع می شود؟

جواب: شارح می فرماید: بنابر صورت دوم، از بقیه افراد واجب، ضرورت وجود سلب می شود با نظر به همان تعینی که لازم ذات واجب است بلکه بر آن ها ضرورت عدم صدق می کند زیرا مستشکل در این ایراد در قید تعابیر و الفاظ و در پی جفت و جور کردن الفاظ و تعابیر است و بجای اقتضای عدم می گوییم: فرض می شود که ضرورت باشد بلکه ضرورت عدم بر آن صدق می کند و این سلب ضرورت وجود، امکان عام سلبی است که شامل ممتنع می شود و ممتنع از اقسام ممکن عام سلبی است پس می توان گفت بقیه افراد ممتنع می شود.

پس دو صورت بررسی شد صورت 3 نفی افراد ذهنی است و صورت 4 هم نفی مطلق افراد است و در بحث بعدی می آید.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo