< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشتراک معنوی وجود و اصالت وجود

[في اشتراك الوجود بحسب المعنى و المفهوم‌]

قال: «اعلم ان الوجود مشترك بين الوجودات الخاصَّة كلّها لا بحسب اللفظ، بل بحسب المعنى، كما بيَّناه في ساير كتبنا».

أقول: لمّا كان حقيقة الوجود بيِّنة الهليّة و المائيّة الحقيقيَّة، كما سبق التنبيه عليه، شرع في أحكامه، و قدّم الاشتراك، لأنه أقرب الأحكام بالنسبة إلى الحقيقة، و مناط ساير الأحكام و الأبحاث المقصودة في هذه الرسالة كالوجوب و الوحدة.

ثم، ان بداهة الحقيقة و ان استلزمت بداهة اشتراكها، لكنّ المصنّف قد أفاد، هاهنا بوجوه منبِّهة مزيداً للتبصرة، من جملتها، ان مفهوم الوجود المعلوم بالبديهة لو لم يكن مشتركاً بين جميع الموجودات، لم يلزم من فرض انتفائه من (عن- خ) الكلّ، انتفاء الكلّ بالكليَّة، لكنّ التالي باطل، لأنا نعلم بالضرورة، ان كل ما ليس له مفهوم الكون المعلوم بالبديهة، فهو منفىٌّ بالكليَّة.

لا يقال: المبيَّن في سائر كتبه انّما هو اشتراك معنى الوجود على ما اصطلح عليه المشّاءون، لأن كلامه فيها معهم و على نهجهم، فلا يلزم «حينئذ» من ذلك البيان اشتراك الوجود بالمعنى الذي نحن بصدده، لما تبيَّن بالفرق بين المعنيين حسب الاصطلاحين.

لانّا نقول: ان ما ذهب إليه المصنِّف من معنى (معنيى- خ) الوجود، انّما هو حقيقى (الحقيقي- خ) الذي ذهب إليه المحقِّقون لا الاعتباري، كما هو رأى بعض المتأخرين، فانّه بعد تبيين ما اشتملت عليه مبانى ذلك الرأى من الوهن و الاختلال و التنبيه على ما ترتّب عليه من انخرام القواعد و عدم الانضباط، قد حُقّق في غير موضع من كتبه، ان معنى الوجود لدينا (المعنى بالوجود، لدينا- خ) هو المعنى الحقيقي، و بيَّن ذلك بما لا يتوقَّف المتأمِّل فيه ان كان واقفا على اصول صناعتهم عارفاً بها، معرفة ايقان و تحقيق في الجزم بما هو الحق، عند الخوض في ذلك البحث العميق، كما قال في كتاب الاعتماد، بعد فراغه عن أجوبة ما استدل به صاحب الاشراق و غيره على اعتباريَّة الوجود.

إذا عرفت هذا فنقول: ان هذا الفاضل لو أراد بما ذكره، ان التحقُّق في الأعيان لا يكون له تحقق في الأعيان زايداً على نفسه، فهو حق لكن لا يلزم من ذلك ان يكون نفسه من الأمور الاعتباريَّة، و ان أراد به، ان حقيقته انّما يلزمها شي‌ء من المفهومات الاعتباريَّة، و يحصل من اجتماع الأمرين مجموع- امر- اعتبارى، فلا منازعة لنا في ذلك، لكن لا يلزم من ذلك كون الوجود نفسه امراً اعتبارياً، و ان أراد به ان نفس ذلك التحقُّق من الاعتبارات العقليَّة، فمن البيّن- انّه- ليس كذلك، لأن لكلّ واحدة من الماهيّات الموجودة في الأعيان، تحققاً و هوية- عينيَّة- فذلك التحقق و الهويّة، لو كانتا زائدتين عليه، كان نفس التحقق العيني من الأمور الحقيقية، لأن ما به يتقوَّم الأمر الحقيقي و يتحقّق به، لا بُدَّ و ان يكون حقيقيًّا، و لو كانتا نفس الماهية، كان ذلك التحقُّق، امّا نفس تلك الماهيات، أو جزء منها، لكونه مشتركاً بين الجميع، فلا يكون مجرد امر اعتبارى.

 

فصل اول: اشتراک معنوی وجود، اصالت وجود

پس از اتمام مقدمه به اصل مباحث و مسائل عرفان می رسیم که در 52 مسأله در قالب "قال" بیان می شود 4 مسأله تا کنون بحث شده که در مجموع 56 "قال" در این کتاب درباره عرفان نظری وجود دارد.

مسأله نخست: درباره اشتراک معنوی وجود است مفهوم وجود مشترک معنوی است نه لفظی

در ضمن شرح همین فصل ادله اصالت وجود هم بیان می شود و 4 دلیل بر اصالت وجود اقامه می گردد زیرا اصالت وجود زیر بنای تمام مسائل و مباحث عرفانی است

با توجه به شرح عبارت، بحث از این جا آغاز می شود که؛ وجود بیّنة الحقیقة و المائیة الحقیقیة است یعنی وجود چه به لحاظ حقیقت و مصداق و چه به لحاظ تعریف و مفهوم بدیهی و روشن است و لذا نیازی به بحث از هل بسیطه وجود و مای حقیقیه وجود نیست. البته بحث هلیه وجود با مای حقیقیه وجود یکی است بحث طبیعی بودن وجود در صفحه 26 کتاب گذشت و بدان اشاره شد لذا آنچه راجع به وجود باید بحث شود هل مرکبه وجود است یعنی باید از احکام و لواحق و لوازم وجود بحث شود لذا مسأله اول در این کتاب با بحث حکمی از احکام وجود شروع می شود که اشتراک معنوی وجود است

سوال: چرا با این حکم بحث شروع شد و چرا اولین حکمی که دروجود مطرح شده اشتراک وجود است؟

جواب: به دو جهت؛

جهت اول: نزدیکترین حکم به حقیقت وجود در مقابل مفهوم وجود یعنی مصداق وجود و وجود خارجی همین حکم اشتراک معنوی مفهوم وجود است زیرا این بحث نمایان گر سریان و اطلاق حقیقت وجود است و شمول و عموم حقیقت وجود را نشان می دهد

نکته مهم و کاربردی: ما وقتی مفهوم وجود را مورد بحث قرار می دهیم به دو صورت است؛

صورت اول: مفهوم وجودی بحث می شود که با تحلیل و تأمل عقلی عارض بر ماهیت در ذهن می شود چنانچه مشّائین در بحث اشتراک معنوی وجود این وجود را مورد بحث قرار داده اند؛ آن مفهوم وجودی که بعد از تحلیل و تأمل عقلی، عارض در ذهن بر ماهیت می شود و ذهن با اقتدار خدادادی، ماهیت را از وجود تعریه و تجرید می کند و وجود را بر آن حمل می نماید و « ان الوجود عارض الماهیة تصورا» می شود

صورت دوم: گاهی هم بحث از مفهوم وجود آن مفهومی است که اشاره به حقیقت وجود دارد نه آن مفهوم وجود عارض بر ماهیت، بلکه مفهوم وجود عنوان مُشیر است آن هم اشاره به حقیقت وجود دارد.

این که ما می گوییم: اقرب احکام حقیقت وجود بحث اشتراک معنوی مفهوم وجود است مراد این مفهوم وجود است و بایستی مراقب بود این دو بحث باهم اشتباه نشود.

جهت دوم: این حکم مناط و زیر ساخت و ملاک تمام احکام وجود است از قبیل وجوب و وحدت.

این بحث اشتراک وجود دست مایه وجوب وجود و یا تأکد و شدت و سعه وجود است و همین طور مبنای بحث وحدت حقه حقیقیه و وحدت اطلاقیه و وحدت جمعیه وجود است پس بحث اشتراک وجود دستمایه بحث وجوب و وحدت وجود است و لذا در نخستین بحث از این کتاب مطرح می گردد و ابتدا از حکم اشتراک معنوی مفهوم وجود بحث می کند.

گرچه بداهت مفهوم وجود مستلزم اشتراک معنوی مفهوموجود است زیرا وجودی که بدیهی است به یک معنا بدیهی است لذا این حکم و مسأله نیاز به اقامه برهان ندارد اما از این جهت که گاهی بر مطلب بدیهی مُنبّه ای و دلیلی تنبیهی برای آن بیان می شود، لذا شارح هم دلیلی تنبیهی بر اشتراک معنوی مفهوم وجود ذکر می کنند.

دلیل بر اشتراک معنوی: با انتفای وجود از موجود، لازم می آید انتفای همه موجودات و این بدیهی است اگر فرض کنیم وجود منتفی باشد در این صورت همه موجودات منتفی خواهد شد یعنی اگر وجود نباشد هیچ موجودی نخواهد بود و همین دلیل اشتراک وجود است که وجود فقط یک معنا دارد و مشترک لفظی نیست و الا از انتفای وجود انتفای همه موجودات لازم نمی آمد و با انتفای وجود فقط یک معنای آن لازم می آمد.

بعد شارح یک اشکال و جوابی را شروع می کنند که طلیعه ورود به بحث اصالت الوجود است که مبنای تمام مباحث و قواعد فلسفی و عرفانی است و مسأله ای در فلسفه و عرفان مهم تر از بحث اصالت وجود نیست.

اشکال: در این کتاب طرف سخن مصنف مشائین است و در این صورت باید اشتراک معنوی وجود را به روش مشائین مورد بحث قرار دهد نه به روش عرفانی خود

روش مشاء: روش ایشان در اشتراک معنوی وجود این است که بحث را در مفهوم وجودی در نظر می گیرند که با تحلیل و تأمل عقلی در ذهن بر ماهیت عارض می گردد و به آن مفهوم وجود مشترک معنوی می گویند زیرا

و عند مشّائیة حقایق      تباینت و هو لدی زاهق

 

ایشان بر این باورند که؛ وجودات، حقایق بسیطه متباین به تمام ذوات بسیطه اند و تنظیر می آورند که مَثَل وجودات مثل مقولات عشر و اجناس عالیه ممکنات است؛ یک جوهر و 9 مقوله عرضی که هیچ جهت اشتراکی با هم ندارند و بسیط هم هستند و الا اگر جنس داشتند جنس عالی و جنس الاجناس نمی شدند و چون مقوله ای جنس نداشت فصل هم ندارد و بسیط است، « ما لا جنس له لا فصل له»

همان طوری که اجناس عالیه به تمام ذواته البسیطه با هم مباین اند وجودات هم که جزء ندارند و جزء نیستند « و لیس جزءاً و کذا لا جزء له » لذا وجود هم به تمام ذوات بسیطه با هم متخالف و متغایر اند.

سوال: اگر از مشاء سؤال شود؛ چطور مفهوم واحد وجود بر این وجودات متابینه به تمام ذواته البسیطه حمل می شود؟( یک مفهوم یعنی همان مفهوم مشترک معنوی وجود)

جواب: حمل مفهوم وجود بر وجودات متباینه بالعرض است نه بالذات و مانند حمل مفهوم عرض بر مقولات تسع عرضیه است که آن ها هم تباین ذاتی دارند مفهوم عرضٌ که بر مقولات تسع عرضیه حمل می شود عرض است نه ذاتی برای آن ها بلکه خارج ذات آن هاست چون اگر ذاتی آن ها باشد لازم می آید فقط دو مقوله بیشتر نداشته باشیم؛

     یکی جوهر با 5 نوع

     و عرض با 9 نوع در تحت آن

و جنس عالی فقط دو مقوله خواهد شد نه 10 مقوله. لذا مفهوم عرض، عرضی برای مقولات عرضیه است یعنی مربوط به نحو وجود آن هاست که این نحوه وجود به گونه ای است که در آغوش موضوع است و ماهیت هر کدام از مقولات عرضیه که بخواهد وجود خارجی پیدا کند در موضوع خواهد بود« اذا وجدت وجدت فی الموضوع» ب

نابراین مفهوم عرض مربوط به وجودات مقولات تسع عرضیه می شود نه مربوط به خود ماهیت آنها و از محدوده ذات و ماهیت آنها بیرون است.

مشاء گوید: مفهوم واحد وجود هم برای حقایق متباینه وجودات که در خارج است عرض است و بر همه آن ها بالعرض حمل می شود حال کدام مفهوم وجود عرَض برای وجودات است؟ کدام مفهوم وجود برای انسان و فرس و بقر و آسمان و زمین عرَض است؟

این همان مفهوم وجودی است که با تحلیل و تأمل عقل در ذهن عارض بر ماهیات.

این اشتراک معنوی مفهوم وجود است که مشاء می گوید و در مفهوم عرض وجود قائل است که با تأمل عقلی بر ماهیات عارض می گردد و در این مفهوم وجود، اشتراک را در نظر می گیرد.

حال اشکال این است که مصنف در همه ی کتابهایش طرف سخنش مشاء است و اشتراک معنوی وجود را باید به روش ایشان مطرح کنند در حالی که ایشان اشتراک معنوی وجود را در آن مفهوم وجودی مطرح می کنند که عنوان مُشیر برای حقیقت وجود است و نماینگر اطلاق و سریان و عموم و شمول حقیقت وجود می باشد.

توضیح بیشتر: وجود در اصطلاح حکمای مشاء و در اصطلاح عرفا با هم تفاوت دارد و نمی شود با مشائیان که اصطلاح خود را دارند با اصطلاح دیگری سخن گفت که اصطلاح عرفا باشد و شما باید با وجودی که ایشان می گویند سخن بگویید نه بااصطلاحی که خودتان به آن قائل هستید.

تفاوت وجود در اصطلاح عرفا و مشاء:

مشائیان وجود را؛

     زاید بر ماهیات می دانند

     یعنی مغایر و عارض بر ماهیت است

     آن هم عارض هم در ذهن و هم در خارج

     یعنی در ذهن و خارج هر دو یک کون و تحققی غیر از تحقق ماهیت قائل بودند و لو بنا بر اصالت وجود کون و تحقق ماهیت تبعی باشد اما به هر حال وجود غیر از ماهیت و عارض بر ماهیت است اما همان مفهوم وجودی که عرَض است و بر ماهیت عارض می شود.

اما عرفا وجود را؛

     زاید بر موجود نمی دانند

     موجود چه در ذهن و چه در خارج موجود باشد وجود است

     و آن که پهنه خارج و واقع را -به معنای اعم خارج که ذهن را هم در بر بگیرد- پُر کرده، آن وجود است و زاید بر موجود نیست وجود در خارج و در ذهن پهنه واقع را تشکیل داده است الان هم در اشتراک معنوی وجود آن را عنوان مُشیر به همین حقیقت می گیرند که صحنه واقعیت را به طور کلی چه در خارج و چه در ذهن تشکیل داده است.

جواب: شارح می فرماید: نظر مصنف در تمام کتابهایش به وجود حقیقی است نه به وجود اعتباری یعنی نظر مصنف به حقیقت وجود است که اصالت دارد و به همین مناسبت بحث به اصالت وجود کشیده می شود و 4 برهان برای آن اقامه می کنند و مصنف کاری به وجود ذهنی و اعتباری ندارد که ساخته و پرداخته ذهن است و با تأمل عقلی بر ماهیت عارض می شود که همان مفهوم وجودی است که منظور نظر مشائیان است و با تحلیل و تأمل عقل بر ماهیت عارض در ذهن می شود وغیر از ماهیتی است که موجود باشد و بر آن عارض می شود عارف در ذهن و خارج وجود را عارض بر موجود نمی داند واقعیت از آن حقیقت وجود است نه به وجود عرَضی اعتباری که بر ماهیت با تأمل عقلی بر ماهیت عارض می شود که منظور نظر مشائیان در بحث اشتراک معنوی وجود است.

منتهی، چون ما دسترسی به حقیقت وجود نداریم یعنی اهل کشف و شهود نیستیم و چاره ای نداریم که اگر بخواهیم درباره آن حقیقت وجود بحث کنیم باید از کانال عنوان مشیری از آن بحث کنیم اما این مفهوم وجود نه آن که با تحلیل و تأمل عقلی در ذهن بر ماهیت عارض می گردد.

بعد شارح به بیان ادله 4 گانه اصالت وجود می پردازنند؛

برهان نخست: همه ی این دلیل ها از خود مصنف در کتاب اعتماد ایشان آمده است و این دلیل اول، در مقابل شیخ الاشراق- که قائل به اعتباریت وجود است- اقامه شده است؛

بیان: این که سهروردی می فرماید:« ماهیت اصیل است و وجود اعتباری است » مصنف در این گفته 4 احتمال را مطرح و بررسی می کند؛

     2 احتمال درباره اصالت ماهیت

     و 2 اعتبار هم درباره اعتباریت وجود

چون سخن سهروردی مرکب است از؛

    1. اصالت ماهیت

    2. اعتباریت وجود؛

ادعای سهروردی: ادعای سهرودی مرکب است یعنی:

« الماهیة اصیلة» یعنی« الماهیة موجودة»

و این که؛ «الوجود اعتباری» یعنی« الوجود لیس بموجود»

پس معنای اصالت، موجودیت و معنای اعتباریت عدم موجودیت است لذا ادعای سهرودی مرکب می شود

احتمالات اعتباریت وجود: این که شما می فرمایید: وجود اعتباری است یعنی چه؟

احتمال نخست: یعنی وجود موجود به وجود زاید نیست یعنی« الوجود لیس بموجود بوجود زاید»

این حرف درستی است و موجود به وجود دیگری غیر از خود موجود نیست بلکه بنفس ذاته متحقق است ولی ماهیت به وجود متحقق است مانند نور که «ظاهر لذاته و مظهر لغیره» می باشد که اجسام است و بواسطه نور ظاهر می شوند.

این احتمال اول است و منافاتی با اصالت وجود ندارد که وجود به خودش موجود است نه به وجود دیگری.

احتمال دوم: در الوجود لیس بموجود و اعتباری بودن وجود یعنی این که؛ حقیقت وجود یک لازم و یک عارضی در ذهن پیدا می کند به تعبیر دیگر و روشن تر یعنی؛ می خواهی بگویی: مفهوم وجود همان مفهومی است که با تحلیل و تأمل عقلی بر ماهیت عارض می شود و این را اعتباری می گویی یعنی؛ حقیقت و مصداق وجود مانند انسان و درخت یک لازم اعتباری دارد که همان مفهوم وجود عارضی است و با تأمل عقلی بر وجود عارض می شود و یک لازم اعتباری دارد و مجموع مرکب از حقیقت وجود و آن لازم اعتباری هم اعتباری است پس احتمال دوم خود دو بخش است؛

    1. حقیقت و مصداق وجود یک لازم اعتباری دارد که همان مفهوم وجود عرضی و عارض باشد

    2. مجموع مرکب از حقیقت وجود و آن لازم اعتباری که همان مفهوم وجود عارض است و این هم اعتباری است

این احتمال هم منافاتی با اصالت وجود ندارد زیرا کسی نمی خواهد بگوید: مفهوم وجود اصالت دارد مفهوم در ذهن است حقیقت و مصداق وجود است که دارای اصالت است و مجموع مرکب از حقیقت وجود و مفهوم اعتباری وجود هم اعتباری است زیرا اگر یک جزء مرکبی اعتباری شد تمام آن مرکب اعتباری می شود مانند جمله آغازین حاجی سبزواری در شرح منظومه:« اعلم: انَّ کل ممکن زوج ترکیبی؛ له ماهیة و وجود » این ترکیب اعتباری است که از ماهیت و وجود ترکیبی ساخته می شود و چون یک جزء آن که ماهیت است و اعتباری است کل مرکب اعتباری می شود.

احتمالات اصالت ماهیت: یعنی الماهیة موجودة و سهروردی به ماهیت اصیل موجود می گوید و این خود 2 احتمال دارد؛

احتمال نخست: آیا وجود عین ماهیت یا جزء ماهیت است؟ ماهیت انسان که موجود و متحقق است در این صورت که سخن از وجود به میان می آورید، آیا وجود جزء و یا عین ماهیت است؟

در این احتمال، وجود اصیل می شود چون می گویی: ماهیت هست و متحقق است و وجود هم عین و جزء این ماهیت است پس وجود اصیل است

احتمال دوم: یا این که؛ وجود غیر از ماهیت و اعتباری است

در این احتمال، وجود عین و جزء ماهیت نیست و اعتباری می باشد

جواب: چطور امری اعتباری، مقوم امری حقیقی شده است؟ چطور می شود که اصالت ماهیت در گرو وجود باشد؟ چون الماهیة اصیلة یعنی موجودة و خود وجود اعتباری باشد؟! یعنی امری اعتباری به ماهیت اصالت ببخشد؟

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo