< فهرست دروس

درس تمهید القواعد استاد اسحاق‌نیا

85/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اشکالات موضوع عرفان

 

در این جا سه اشکال مطرح می شود اما برای این که اشکالات به طور ریشه ای طرح و حل شود لازم است 4 مطلب را بیان کنیم:

مطلب نخست: عرفا حق تعالی را فاعل بالتجلی می دانند و در این نوع از فاعل 5 فاکتور مطرح است:

    1. علم به فعل خود دارد

    2. فعلش با اراده از او صادر می شود

    3. علم او سبقت و تقدم بر فعل دارد؛ این محور در مقابل اشراقیون است که حق تعالی را فاعل بالرضا می دانند و علم او را عین فعل می دانند نه مقدم بر فاعل

    4. علم او مقرون به داعی زاید نیست؛ به این معنا که علم او منشاء فعلش می شود و لازم نیست داعی زاید و مغایر با علم مقرون گردد تا فعل صادر شود. این محور نیز در مقابل نظر متکلمین است که خدا را فاعل بالقصد می دانند یعنی تا داعی زاید بر علم و مغایر با علم در کار نباشد فعل از او صادر نمی گردد داعی زاید بر علم مانند سود رساندن به غیر است:

من نکردم خلق تا سودی کنم    بلکه تا بر بندگان جودی کنم

    5. علم او عین ذات اوست؛ و این محور در مقابل نظر مشّائین است که خدا را فاعل بالعنایة می دانند و علمش را نیز به صور مرتسمه می پندارند صوری که ارتسام بر ذات دارد و مغایر با ذات است و عین ذات نمی باشد. از این علم عین ذات در حکمت متعالیه تعبیر به علم اجمالی در عین کشف تفصیلی می کنند یعنی علم ذات به ذات علم به یک چیز است و همان هم علم به همه چیز است.

مطلب دوم: تجلی بر سه قسم است:

    1. تجلی ذات به ذات در ذات: این تجلی در مقام ذات است و نتیجه آن مقام احدیت است و به آن تعین اول می گویند و یک تعین در این مرتبه است که تعین ذات برای ذات است و تعینات کثیره در این جا راه ندارد.

    2. تجلی ذات به ذات در مقام اسماء و صفات: نتیجه این تجلی تحقق مقام واحدیت است که در این مرتبه تعینات کثیره پیدا می شود نام این تجلی فیض اقدس است و نتیجه آن پیدایش 3 چیز در مقام واحدیت است:

یک: اسمائ و صفات: که لوازم و مظاهر ذات اند.

دو: اعیان ثابته: که لوازم و مظاهر اسماء و صفات اند.

اعیان ثابته: همان ماهیات ممکنات است که در مرتبه علم ربوبی ثابت اند و مراد از علم ربوبی همان مرتبه اعیان ثابته در مقام واحدیت است. در مطلب بعدی سرّ این که مرتبه واحدیت و اعیان ثابته از واحدیت را علم می گویند بیان می شود.

مرتبه واحدیت خود دارای مراتبی است. این که گوییم: اعیان ثابته ماهیات ممکنات و موجودات اند که در مرتبه علم ربوبی ثابت اند، مراد این است که وجودات اعیان ثابته در مرتبه علم ثابت و متحفظ اند نه خود این ماهیات تا در برخی از کتب فلسفی اشکال شود که این قول منافی با اصالت وجود است! خیر این اشکال وارد نیست و عرفا نمی خواهند بگویند خود علم و ماهیت در مرتبه علم ثابت است بلکه وجودات این ماهیات ممکنات را می گویند در مرتبه علم ربوبی ثابت و متحقق اند.

همان طور که ذات در آینه اسماء و صفات تجلی و ظهور پیدا می کند اعیان ثابته هم در آینه اسماء و صفات تجلی و ظهور می یابد این که اعیان ثابته مظاهر اسماء و صفات اند مانند عالم که اسم است و علم که صفت است لازمه عالم و علم، معلوم است و معلوم انسان است یعنی عالم و علم در آینه معلوم ظهور و تجلی پیدا می کند لازمه قادر و قدرت، مقدور است و لازمه مرید و اراده، مراد است و این معلوم و مقدور و مراد اعیان ثابته می شود پس همان طور که اسماء و صفات مظاهر و لوازم ذات اند اعیان و ثابته هم مظاهر و لوازم اسماء و صفات اند.

این که واحدیت خود دارای مراتبی است از این روی است که رتبه اسماء و صفات بالاتر است و این ها ظاهر و ملزوم و علت به اصطلاح فلسفی می باشند ولی اعیان ثابته مظاهر و لوازم و معالیل اند به اصطلاح فلسفی.

سه: استعدادات و قابلیات اعیان ثابته: که به عنوان لوازم اعیان ثابته مطرح می شود زیرا هر عین ثابتی یک قابلیت و استعداد مخصوص خود دارد.

سوال: چرا به تجلی دوم فیض اقدس می گویند؟

جواب: چون تمام موجودات متحقق در مرتبه واحدیت با هم اتحاد مصداقی دارند یعنی همه آن ها مصداقا عین هم و عین ذات اند و مفهوما و تعینا و اعتبارا (چون تعینات ذهنی واعتباری مفاهیم اند) غیر هم اند

وجود اندر کمال ساری است    تعین ها امور اعتباری است

 

تمایز این ها از همدیگر و از ذات بر حسب مفهوم و تعین و اعتبار است.

پس تجلی دوم را که فیض اقدس می گویند به خاطر قداستی است که از شائبه کثرت مصداقی دارد چون تمام موجودات مرتبه واحدیت، مصداقا عین هم و عین ذات اند به خاطر تنزه این تجلی از شوب کثرت مصداقی به این تجلی دوم فیض اقدس می گویند.

    3. تجلی ذات به اسماء و صفات در مقام خارج: که مراد از این خارج در مقابل ذهن نیست بلکه درمقابل ذات است و مراد خارج ذات است این تجلی را فیض مقدس می گویند و نتیجه آن پیدایش موجودات و مظاهر خارجیه است

خارج مقابل ذات خود مراتبی دارد:

    1. جبروت: که همان عالم عقل است

    2. ملکوت اعلی: همان عالم نفوس است

    3. ملکوت اسفل: که همان عالم مثال است

    4. ناسوت: هم عالم طبع و ماده و احتجاب است.

اگر حساب مراتب را از بالا به پایین بکنیم که هر مرتبه بالا ظاهر در مرتبه پایین تر است و هر مرتبه پایین مظهر مرتبه بالاتر است موجودات خارجیه با واسطه اعیان ثابته مظاهر اسماء و صفات اند و همان اعیان ثابته بر طبق لوازم و استعدادات و قابلیات در ازل( یعنی در مرتبه واحدیت و پیش از وجود خارجی که دارند) برطبق همان، به منصه ظهور و بروز خارجی می رسند پس موجودات خارجیه به واسطه اعیان ثابته مظاهر اسماء و صفات اند.

ملای رومی به همین دو تجلی فیض اقدس و فیض مقدس در این بیت اشاره کرده است:

وان یکی جودش گدا آرد پدید    وان دگر بخشد گدایان را مزید

با تجلی فیض اقدس گدایانی که اعیان ثابته باشند در مرتبه واحدیت تحقق پیدا می کنند و با تجلی فیض مقدس همان گداها زیادتر می شوند چون همین ها ظهور و بروز خارجی پیدا می کنند و به مرتبه خارج در مقابل ذات می رسند.

مطلب سوم: حق تعالی چندین بار به اشیاء علم دارد نه یکبار به قول حاجی سبزواری:

اذ یُکشف الاشیاءُ مراتٍ له

مراتب علم خدا به اشیاء و ماهیات:

     یک مرتبه از علم حق به اشیاء که بالاترین مرتبه است علمی است که حق تعالی در مرتبه احدیت با علم اجمالی در عین کشف تفصیلی دارد.

علم اجمالی در عین کشف تفصیلی: این اصطلاح در اصل از آن عرفا است اما توضیح و تنقیه مطلب از آن حکمت متعالیه است و به این معنا که: علم ذات به ذات، علم به یک چیز است و علم به همه چیز است و این با توجه به قاعده بسیط الحقیقه که نظر ملا صدرا است و یا با توجه به اطلاق وجودی ذاتی نه اطلاق مفهومی که نظر علامه در تعلیقه در جلد 6 اسفار در بحث علم حق تعالی بیان شده است.

این جا علم اجمالی در عین کشف تفصیلی در مرتبه احدیت مطرح است و علم ذات به ذات علم به یک چیز است و علم به همه چیز است چون ذات دارای کمالات و وجودات همه چیز است و نقص و تعینات و محدودیت و ماهیات آن ها در این جا راه ندارد و این علم اجمالی در عین کشف تفصیلی در مرتبه احدیت به عنوان شهود مفصل در مجمل است. اجمال در فلسفه به معنی بساطت است یعنی خداوند همه چیز را در ذات بسیط خود مشاهده و شهود می کند بدون این که وحدت ذات لطمه ای ببیند و یکپارچگی ذات آسیب ببیند.

از همین جاست که گاهی اوقات در عرفان گفته می شود تعین اول تعینی علمی است. تعین اول تعین مرتبه احدیت است و علمی هم که می گویند همین علم اجمالی در عین کشف تفصیلی مطرح است. و این یک مرتبه از علم خدا به اشیاء است

     گاهی هم خدا علم به اشیاء در مرتبه واحدیت و در مرتبه اعیان ثابته دارد.

و این که معروف است عرفا مناط علم ازلی تفصیلی حق تعالی را اعیان ثابته می دانند اشاره به علم در این مرتبه است بله در مرتبه واحدیت عرفا علم حق به اشیاء را به واسطه و از راه اعیان ثابته ممکنات می دانند یعنی خدا به اشیاء و ممکنات در ازل یعنی پیش از وجود خارجی آن ها علم داشته است یکی از نام های مرتبه واحدیت "صبح ازل" است و در آن زمان و پیش از وجود خارجی آن ها خدا از راه اعیان ثابته به اشیاء علم داشته است و این علم به واسطه اعیان به عنوان شهود مفصل در مفصل مطرح است نه شهود مفصل در مجمل که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است.

     یک بار دیگر خدا علم به موجودات دارد در مرتبه خارج که در مقابل ذات است و این علم به وسیله وجود موجودات خارجیه است و همان علم فعلی است که شیخ اشراق می گوید: « صفحات الاعیان عند الله کصفحات الاذهان عندنا »

یا این که برخی بزرگان فرموده اند: «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید» اشاره به همین مرتبه علم خدا دارد

مطلب چهارم: تجلی فیض اقدس به واسطه دو چیز صورت می گیرد (این تجلی ذات به ذات در مقام اسماء و صفات است و نتیجه آن تحقق مرتبه واحدیت یا پیدایش سه چیز در مرتبه واحدیت بود که گذشت)

    1. به واسطه حب ذاتی: که همان محبت ذات به ذات است؛

     از سوی نخست، خدا در مرتبه احدیت علم به ذات دارد و این علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است

     و از سوی دوم، ذات سراسر کمال و بهاء و روشنی و زیبایی است به تعبیر میر داماد: « کل الکمال و کله الکمال کل الوجود و کله الوجود کل البهاء و کله البهاء» او منبع و سرچشمه هر کمالی است و مراد کمالات وجوی است چون همه کمالات وجودی اند و همه در ذات مندمج و جمع اند البته به نحو اجمال و بساطت و نه به نحو کثرت و تمایز و ترکیب.

     و از سوی سوم، محبت دائر مدار علم به کمال است و هر جا معرفت به کمال و علم به کمال باشد محبت پدید می آید

     و از سوی چهارم، اسماء و صفات و به طور کلی موجودات مرتبه واحدیت وجود و کمال خود را طلب می کنند و لذا تجلی فیض اقدس یا تجلی ذات به ذات در مقام اسماء و صفات صورت می گیرد و نتیجه آن مرتبه واحدیت یا سه چیز در مرتبه واحدیت می شود.

    2. به واسطه ظهور اسماء و صفات: این که موجودات مرتبه واحدیت که گل سرسبد آن ها اسماء است و اسماء ظهور و کمال خود را طلب می کنند سبب تجلی فیض اقدس می شود.

و این دو موجب تجلی فیض اقدس می شود.

حال با توجه به این 4 مقدمه مذکور، سه اشکال در این جا پیش می آید: ریشه اشکالات از این جا شروع می شود که موضوع در عرفان ذات است البته قبلا توضیح این بحث گذشت و درباره موضوع عرفان از باب تفنن در تعبیر، چند عنوان ذکر شد؛

    1. ذات احدیت: به قول قیصری؛ وی در مقدمه خود، فص نخست را این گونه شروع می کند: « الفص الاول فی الوجود و انه الحق »

    2. مطلق وجود

    3. وجود حق: از حیث ارتباطی که با خلق دارد به قول مصباح الانس ابن فناری.

به هر حال موضوع در عرفان ذات است و محمولات مسائل عرفانی که بر این موضوع حمل می شود اسماء و اعیان ثابته است. در مسائل عرفانی می گویند: ذات این اسم و مظهر را دارد، این عین ثابت هم مظهر این اسم است.

اشکال نخست: بر اساس آن چه معروف است که « موضوع کل علم ما یُبحثُ فیه عن عوارضه الذاتیه » که باید محمولات مسائل از عوارض ذاتیه موضوعات و مسائل باشد، حال اشکال این جاست که اسماء و اعیان ثابته عرض ذات نمی باشند بلکه مصداقا عین هم و عین ذات اند عَرَض باید غیر از معروض باشد و نمی تواند عین آن باشد.

اشکال دوم: سلمنا که اسماء و اعیان ثابته عرَض باشند پس بر طبق آن چه معروف است باید عرض ذاتی موضوع باشد « و العرض الذاتی ما یعرض الشیئ اما اولا و بالذات او بواسطة امر مساوٍ لذلک الشیئ » عرض ذاتی سه قسم است:

    1. بدون واسطه: بر معروض عارض می شود مانند تعقل که عارض انسان می شود

    2. با واسطه ای مساوی: با موضوع و معروض است و خود دو قسم است:

انواع واسطه :

    1. واسطه داخلی و جزء معروض است؛ مانند تکلم و ادراک کلیات که به واسطه نطق بر انسان عارض می گردد

    2. واسطه خارج از موضوع است؛ مانند ضحک که به واسطه تعجب عارض بر انسان می شود

حال عرض ذاتی هر کدام که از این سه قسم باشد مساوی با معروض است و اشکال این است که سلمنا؛ اسماء و اعیان ثابته عرض برای ذات اند اما باید عرض ذاتی باشند و هر کدام از سه قسم عرض ذاتی هم باید مساوی با ذات باشد و در نتیجه اسماء و اعیان ثابته با ذات که موضوع عرفان است مساوی می شوند و در این صورت ذات اعم از اسماء و اعیان نمی شود و در این حال موضوع قرار دادن ذات و موضوع قرار ندادن اسماء و اعیان ترجیح بلا مرجح است.

اشکال سوم: از جهت دیگری هم مساوات اعیان و اسماء با ذات لازم می آید و موضوع قرار دادن ذات باز ترجیح بلا مرجح می شود آن جهت این است که : اسماء و اعیان مقتضای ذات اند چون با تجلی ذات به ذات پیدا می شوند و همان فیض اقدس می شود یعنی خود ذات آن ها را اقتضاء می کند و مقتضای ذات تخلف از آن پیدا نمی کند و از ذات جدا نمی شود و در این صورت مساوی باذات خواهد شد و قرار دادن ذات دون اعیان و اسماء ترجیح بلامرجح است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo