< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: دروازه های بهشت و دوزخ

و قد علمت؛ أن للنفس في ذاتها؛

     سمعا

     و بصرا

     و شمّا

     و ذوقا

     و لمسا

     و تذكرا (خيال)

     و تصرفا

     و يدا روحانية

     و رِجلا

كذلك فلها؛

     عين باصرة ناظره إلى ربها

     و أذن سامعة تسمع آيات الله و كلمات الملائكة و أصوات طيور الجنة و نغماتها و تسبيحات الأشياء

     و شم تشم به روائح الإنس و نسائم القدس

     و ذوق تذوق به طعوم الجنة و فواكه مما يشتهون

     و لمس تلمس به حور العين

و هي المشاعر الروحانية و الحواس الباطنة و هي مع محسوساتها من أهل الجنة إن لم يسدّها ساد[1] و لم يحجبها حجاب

و أما هذه الحواس و هي و مدركاتها أمور مستحيلة زائلة داثرة كائنة فاسدة منشأ العذاب الأليم و الحجاب العظيم و تؤدي بالإنسان إلى الهاوية و يحترق بنار الجحيم فكل نفس تتبع الهوى و يسخرها الشهوة و يستخدمها الشيطان و يستعبدها كما قال تعالى﴿‌ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‌ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‌ بَصَرِهِ غِشاوَةً﴾[2] ، فتصير من أهل النار، إذ قد صار كل من مشاعره السبعة سببا من أسباب بعده من الله و ملكوته و بابا من أبواب طاعته للهوى و انقياده للشهوة و عدوله عن طريق الهدى و سَنَن الحق و وقوعه في المهوى‌ ﴿فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ‌﴾[3] و يكون حاله و ماله كما أفصح الله عنه بقوله تعالى:‌ ﴿فَأَمَّا مَنْ طَغى‌ وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‌﴾[4]

فظهر أن كل مشعر[5] من هذه المشاعر باب من أبواب الجحيم لها سبعة أبواب لكل باب منهم جزء مقسوم.[6]

 

ملاصدرا در ادامه ی این تبصره یک یادآوری و یک تنویر و توضیح و تبیین بیان می کند

یاد آوری: درباره ی نظر مختار دروازه های مشترک جهنم و بهشت است که نیاز به توضیحی دارد و برای وضوح بیشتر تبصره را به صورتی که ملا صدرا تبیین کرده بیان می کنیم

شکی نیست که نشأه ی آخرت موطن حکومت باطن و ظهور باطن است در آخرت چه انسان بهشتی یا جهنمی باشد آنچه در آنجا ظهور می یابد و مطرح است باطن انسان است نه بدن بلکه نفس و روح است زیرا نشأه ی آخرت عالم تجرد است و بدن، فانی و از بین رونده است در دنیا می توان با این بدن جولان داد جای حکومت بدن و ظهور آن عالم طبیعت و دنیا است آخرت و دنیا هم مقابل هم هستند با شروع نشأه ی آخرت دنیا ختم می شود در این تردیدی نیست که حکومت در نشأه ی آخرت باطن انسان بهشتی یا جهنمی است مقصود از باطن حواس برزخی و أخروی و مثالی است زیرا باطن اگر چه نفس است اما نفس در آخرت و بهشت و جهنم به صورت بدن مثالی ظهور می یابد زیرا سخن از ثواب های بهشتی مثل حور و قصور و سخن از عذاب های جهنم مثل آتش و نیش عقرب و مار است

خلاصه آنچه در آخرت ظهور می کند حواس برزخی و با تعمیم قوای باطنی است برخلاف دنیا که محل حکومت و ظهور حواس و قوای طبیعی و ظاهری است اعم از قوای ادراکی و تحریکی؛

اما در آخرت جولان و حکومت با چشم و گوش برزخی است با قوه ی خیال و قوه ی متصرفه است و انسان با دست و پای روحانی و مجرد جولان می دهد حواس و قوا و اعضای مثالی است که در آخرت حکومت دارد و در آخرت ظاهر می شوند

حواس و قوای برزخی و مثالی از آنِ خود نفس اند برخلاف حواس و قوا و اعضای طبیعی که مربوط به بدن و در آن است و تعلق به بدن دارند اما حواس و قوا و اعضای برزخی در خود نفس است زیرا آنجا که بدن مثالی که دارای این قوا و اعضاء است با نفس یکی می شود و بدن مثالی همان نفس مصور و ممثل می باشد ولی در دنیا روح و نفس برای خود دستگاهی دارد و بدن هم دستگاه جداگانه ای برای خود دارد

فرقی بین بهشت و جهنم است که؛ باطنی که در شخص بهشتی حاکم است باطنی رو به بالا و رو به بهشت و نور و روشنایی است و فرد بهشتی با چشم باطنی ناظر الی الرب است و با گوش برزخی گفتگوی ملایکه را می شوند و به نغمه های بهشتی و آیات الهی و تسبیح اشیاء گوش می سپارد و با شامّه مثالی رایحه ی أنس و نسیم قدسی را استشمام می کند و نسیمی پاک را بو می کشد و با ذایقه ی برزخی طعم میوه های بهشتی را می چشد و با لامسه ی برزخی حور العین را لمس می کند زیرا با حواس مادی و طبیعی و باطنی نمی توان همسران بهشتی را لمس کرد باطنی که در شخص وجود بهشتی حاکم است باطنی رو به بهشت و بالا و نعمت های بهشتی است و در شخص جهنمی باطنی رو به ظلمت و تاریکی و رو به پایین و قعر جهنم حاکم است

سؤال: چطور باطنی رو به نور و دیگری رو به ظلمت می شود؟ و چه باید کرد تا باطن رو به روشنی باشد و بهشتی شد نه دوزخی؟

جواب: قوای ظاهری که در نشأه ی دنیا حاکم اند و ظهور دارند الان نباید مقید به ظاهر باشند و دست و پایشان نباید به دنیا بسته شود و گرفتار بظاهر و دنیا بوده و دنبال تمتعات مادی و لذاید حیوانی و ظاهری باشد و اصول اعتقادی ایشان آب و نان و مسکن شود مانند کفار که اعتقادی به باطن و مبدأ و معاد و خویشتن خود ندارند ﴿نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾[7] به خود فراموشی دچار شده اند که نتیجه آن خدا فراموشی است اگر به ظاهر و دنیا مقید شوند یا به تعبیر دیگر اگر این حواس اکنون در خدمت هواهای نفسانی و در بند هوا باشند و باب و طریق و دروازه ی اطاعت از خواهش های نفسانی شوند همین حواس ظاهری دروازه ی جهنم می شوند باید همراه با علم و دانش تهذیب و رهایی حواس و قوا از قید و بند هواهای نفسانی باشد قرآن می فرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ ﴾

همین قوای ظاهری و بدنی باب جهنم شده و درهای جهنم را به روی انسان باز می کنند و وقتی دنیا تمام شد این حواس ظاهری که در قید و بند ظاهر بودند همه از بین می روند از این روی که بدن فاسد و نابود می شود حواس بدنی هم از بین می روند شخص هم که باطن دارد اما کسی که در دنیا حواسش پی دنیا بوده برای خودش باطنی کسب نکرده است و بعد از مرگ با باطنی ظلمانی و تاریک می ماند زیرا باطن او رو به دنیا و پایین است و دنیا از او گرفته شده است و در سیاهی ها و تاریکی ها سقوط می کند و او در هاویه و در سیاهچال جهنم ساقط و جهنمی می شود

اگر انسان بخواهد باطنی روشن و رو به نور و خدا و مبدأ و پاکی بیابد باید این حواس ظاهری دنیا را مقید به ظاهر نکند بلکه یا آزاد باشند یا به باطن مقید شوند یعنی ظاهری که دنیا است سد راه باطن نباشد یعنی ظاهر را در مسیر اطاعت حق و در راه معرفت قرار بدهد ﴿«أَفَلا يَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (17) وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ (18) وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ (19) وَإِلَى الأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (20) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ (21)﴾[8] بنابرین حواس ظاهره باب بهشت می شوند گرچه گذشت که اطلاق باب بهشت به حواس ظاهره از باب توسع و مجاز است زیرا حواس ظاهره در بهشت و آخرت حکومتی ندارند در بهشت حکومت برای باطن است برای کسی که باطن دار است

حواسه ظاهره از جنس نشأه ی آخرت و بهشت نیست که تجرد دارد اگر حواس ظاهره مقید به ظاهر باشند این ها باب جهنم می شوند و اگر مقید به ظاهر نباشند باب بهشت اند اما از جهت مجاز و توسع زیرا باب جنت حواس برزخی و مثالی اند که کانال ارتباطی شخص با بهشت و نعمت های بهشتی است

اگر حواس باطنه لابشرط یا به شرط شیئ باشند که باطن است در حقیقت باب بهشت می شوند زیرا این ها وسیله کسب باطن می شوند که رو به تجرد و نور می باشند و از جنس تجرد و بهشت اند.

اگر حواس ظاهره مقید به ظاهر باشند یا به شرط لای از باطن باشند دروازه ی جهنم خواهند بود عطار نیشابوری می گوید:

اهل دنیا از جهان بی جان روند    نه از این دار جهان ایمان برند

اهل دنیا غافل اند از آخرت    این شود معلوم در آخرت

اهل دنیا دین به زر بفروخته    جامه ی زر بفت اینجا دوخته

اهل دنیا مست دنیا گشته اند    در چنین مستی به خود آلوده اند

اهل دنیا در شریعت نیستند    لاجرم اندر حقیقت نیستند

اهل دنیا خویش را آلوده اند    و ز جراحت ها بسی پالوده اند

اهل دنیا را به وقت مرگ بین    عوریان چون مفلس دنیا و دین

اهل دنیا را شرف باشد جفا    هیچ نندیشند از روز جزا

اهل دنیا را نباشد سیرتی    وقت رفتن گفته اند وا حسرتی

اهل دنیا آخرت بفروخته    آتشی از بهر خود افروخته

اهل دنیا نیستند اهل بهشت    همچو میت اوفتاده زیر خشت

اهل دنیا با نبی آن کرده اند    مر لب و دندان او بشکسته اند

اهل دنیا تیغ بر حیدر زدند    مر فدک از دخت احمد بستدند

اهل دنیا با حسین کربلاء    کرده اند آنچه شنیدی در بلاء

اهل دنیا را بوَد دنیا خدا    گر تو مردی شو از این دنیا جدا

اهل دنیا غرق این دریا شدند    مستمند و بی کس و رسوا شدند

 


[1] . مانع تقید به ظاهر و تعلق به دنیا است.
[5] . حواس 5 گانه و قوای دوگانه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo