< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تمثل صراط

وقد اصاب فیما ذکره...

ملاصدرا بر این سخن ابوطالب مکی صحه می گذارد که یگانه راه نجات از آتش و قرب به حق تعالی و نیل به لقاء او علم توحید و عرفان یعنی معرفت به حق تعالی است اساس عرفان همان توحید است قبل از ادامه بحث روایاتی از توحید صدوق از باب تیمن و تبرک خاطر نشان می شود؛

    1. «إن الله تبارک و تعالی اقسم بعزته و جلاله أن لا یعذب اهل توحیده بالنار ابدا»

    2. «إن الله تبارک و تعالی حرّم اجساد الموحدین علی النار» این تحریم تکوینی است نه فقهی یعنی آتش دوزخ اصلا بدن موحد را قبول نمی کند و جسد او را نمی سوزاند

    3. عن ابی جعفر ع قال: «جاء جبرئیل الی رسول الله ص فقال: یا محمد طوبی لمن قال من امتک لا اله الا الله وحده وحده وحده» تکرار 3 بار "وحده" به ترتیب اشاره به توحید ذاتی و صفاتی و افعالی دارد

بعد ملاصدرا می افزاید: هر علمی اعم از جدید یا سنتی و کلاسیک و هر عملی، اگر کمک به علم توحید کرد عند الله و در واقع و حقیقت، ارزش و اعتبار دارد فیزیکدان هم اگر در پی معرفت خدا باشد و یا عالم هیأت و تشریح و آناتومی هم به دنبال معرفت خدا باشد این علوم در خدمت علم توحید است اما اگر کسی فقه بخواند و به توحید نزدیک نشود ارزشی ندارد و کسی که شبانروز به سجده و رکوع بپردازد و درکی از علم توحید نداشته باشد عملش ارزشی ندارد ابوطالب مکی می گفت: «فلیس النور بکثرة الهباء»

روزی که پیشگاه حقیت شود پدید    شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

 

در روز آخرت سود و زیان واقعی انسان ها در «یوم تبلی السرایر» روشن می شود در عبادت، مهم رسیدن به حجت خدا و ولی حق است «و أذن فی الناس بالحج یأتوک...» یعنی مردم در حج باید به آستان رسول خدا راه یابند نه صرف دویدن از سویی به سوی دیگر و یا می فرماید: «ترکوک قایما» نه این که نماز بلکه حجت خدا را تنها رها می کنند و در پی دنیا می روند. کسی روزه می گیرد تا فقط به «أتموا الصیام» عمل کرده باشد دیگری برای صفای قلب روزه می گیرد و آن دیگر برای این که در گرسنگی باران رحمت بر دلش می بارد

اندرون از طعام خالی دار    تا در او نور معرفت بینی

 

کسی هم برای درک حال و روز نیازمندان روزه داری می کند اما مهم تر از همه کسی است که روزه گرفتنش برای این که خُلق و خوی الهی بیابد که او "صمد لا یُطعَم" است

یا انفاق کردن می تواند به غرض امتثال امر به انفاق و یا یافتن صفت جود یا برای ترحم و رقت بر حال فقیر باشد اما برخی هم انفاقشان برای تخلق به صفت "رازق البریة" و خدا گونه شدن است مراتب معرفت فرق دارد هر عملی و علمی برای ازدیاد حقیقت و واقعیت و معرفت بدان باشد ارزشمند است و الا خیر.

این هم صرف شعار نیست واقعیتی است که کسی مانند رسول خاتم ص با علوم فراوانی که از خود خدا فراگرفته است و با عباداتی سخت کوشانه تا این حد که پاهای مبارک ورم می کرد ولی باز خداوند به او می فرماید: «و قل رب زدنی علما» با همه عبادات و معارفی که پیامبر ص بدان دست یافته است این علمی که می خواهد خدا افزونش کند علم توحید است همه عبادت و علم انسان باید در اعانه علم توحید باشد

ملاصدرا می گوید: این ادعا ابوطالب مکی که یگانه راه قرب و سعادت و فوز، علم توحید است و همه علومی در که در اعانه آن است ارزش و اعتبار دارد والا خیر، بر این ادعا را در مواضع زیادی از اسفار می توان برهان اقامه کرد از آن جمله در آخر فصل 9 این باب در "تذکرة توضیحیة" آورده بودند که خلاصه اش این است:

عوالم 3 تا است؛

    1. طبیعت و دنیا

    2. برزخ و مثال

    3. عالم عقل و آخرت

انسان تنها موجودی است که این 3 عالم را در خود دارد و جامع این سه عالم است که؛

     وجودش مرتبه ای از حس، طبیعت و ادراکات حسی است

     و مرتبه متوسط وجود خیالی و مثالی است

     و مرتبه وجود عقلی که در آن ادارکات عقلی دارد

و بر حسب تثلیث عوالم ادراکات انسان 3 تا است و هر حسی جامع مرتبه ای از عالم است

حال ؛

     اگر کسی ادراکات حسی بر وی غلبه داشته باشد و جنبه مادی و طبیعی وجودش غالب باشد بعد از مرگ و انتقال از عالم دنیا، گرفتار غصه می شود وی با ادراکات حسی أنس داشته «و حیل بینهم و بین ما یشتهون» و وقتی محبوبش را از او بگیرند گرفتار غصه و رنج و گرفتار دوزخ می شود

     اگر کسی ادراکات خیالی أخروی بر وجودش حاکم باشد یعنی نماز را برای حور و قصور و بهشت و ... می خواند او بعد از مرگ سر و کارش به بهشت و نعمات آن است

     و کسی که جنبه عقلی آنها بر ایشان غلبه دارد و ادارکات عقلی بریشان حاکم است ایشان اهل یقین و معرفت به مبدأ و معاد و واقعیات می باشند

و اگر کسی مشبوب و آمیخته با زهد حقیقی باشد نه این که؛ «کلُّ ما شغلک عن الحق فهو صنمک» هر آنچه انسان را از خدا باز بدارد حتی اگر بهشت باشد بت است و این شخص خدا پرست حقیقی و خالص نیست و نوعی بت پرستی در سطح خودش است

اگر معرفت و یقین شخص همراه با زهد حقیقی باشد و شخص وارسته از هر آنچه غیر حق است رهیده باشد بعد از مرگ به لقاء حق تعالی می رسد و در جوار و قرب فرشتگان بار می یابد و در عالم فرشتگان و در سلک ایشان قرار می گیرد.

البته، کسی که یقین حصولی به معارف دارد بعد از مرگ یقینش تبدیل به مشاهده و کشف می شود «المعرفة بذر المشاهدة» اما بهتر است که در عالم طبیعت و دنیا این معرفت حصولی به یقین شهودی و کشف توحیدی تبدیل شود که عرفا از آن به فنای در توحید تعبیر می کنند لذا غایت القصوای سلوک بر صراط مستقیم در دنیا فنای در توحید است.

بر حسب هر مرتبه از ادراک، انسان جامع عالمی است و این عوالم در وجود او ابتدا بالقوه است و به تدریج به فعلیت می رسد حس و خیال در جنین بالقوه است و بعد فعلیت می یابد یا در نوزاد جنبه عقلی او بالقوه است و در ادامه فعلیت می یابد

لذا از راه تثلیث عوالم و تثلیث ادراکات انسان می توان برهانی اقامه نمود که یگانه راه قرب به حق تعالی و بار یافتن به قرب او علم توحید است.

بصیرة کشفیة[1] :

صراط مستقیم همان طور که گفته شده صراطی است که به بهشت منتهی می شود همان طور هم صورت هدایتی است که انسان با عقاید صحیح و اعمال صالحه برای نفس و روح و باطن خود ایجاد می کند یعنی هر کس لوح نفس و وجود خود را -که سفید وروشن است و با هر گناهی لکه ای در آن پدیدمی آید- با عقاید و اعمالی که در دنیا کسب می کند در آن لوح سفید خود نقاشی کند همان صراط مستقیم است زیرا فرض این است که لوح نفس با عقاید درست و اعمال صالحه برای نفس خود ایجاد کرده است بنابرین صراط مستقیم خود نفس انسان است البته نفوس کامله نه هر نفسی که با علم و عمل به کمال و به لقای الهی رسیده اند صراط آرام و به تدریج در دنیا به مقصد لقای الهی حرکت می کند به قول مولوی؛

از مقامات تبتُّل تا فناء    پایه پایه تا ملاقات خدا

 

«فمن یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا ولا یشرک بعبادة ربه احدا» از مقامات تبتُّل که إعراض از دنیا است تا ملاقات خدا، به تدریج و به صورت صراط مستقیم است و این حرکت جوهری است البته حرکت جوهری مازاد و اضافه که منشأ آن حرکات کیفی است که علم یا عمل می باشد اما تا انسان در دنیا است آن را نمی فهمد تا بعد از مرگ که؛ ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[2] یعنی پرده ماده که کنار زده شود حقایق برایش فاش و روشن می شود

و بعد از مرگ صراط مستقیم به صورت پلی کشیده شده روی جهنم برای انسان ظاهر می شود که؛

     یک طرف آن موقف قیامت است که همه در آن ایستگاه به هم می رسند «لمجموعون الی یوم معلوم»

     و یک طرف دیگر صراط یکی از درهای بهشت است و شخص از این پل متمثل شده عبور می کند پلی متمثل شده بر روی آتش

وقتی این پل برای شخص متمثل شود 3 مطلب وجود دارد؛

    1. هر کسی که آن را مشاهده کند آن را می شناسد قیامت عالم هوشیاری و با خبری است

    2. انسان که با این پل ربروی می شود می بیند که سازنده اش خود اوست یعنی ساخته خود انسان از عقاید و اعمالش می باشد.

    3. و می فهمد که این پل همان دستورات دینی است که در متن عالم طبیعت بود و دستورات شریعت این گونه تمثل نموده است و می فهمد که آتش جهنم باطن و ظهور همان عالم طبیعت است و شعله های آتش دوزخ همان شهواتش و امیال نفسانی است که در عالم طبیعت بود

از تنور خود پسندی شد بلند    شعله کردار های ناپسند

 

الان هم این شهوات دنیا آتش زیر خاکستر است راه خاموش کردن آب علم و تقوا و یا علم و عمل است ﴿انطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلاثِ شُعَبٍ﴾[3] ﴿لا ظَلِيلٍ وَلا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ﴾ [4] طبیعت هم 3 بُعد دارد که طول و عرض و عمق است و این سایه، 3 شاخه از دود و آتش است «ظل من یحموم» است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo