< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: صراط و حد توسط عدالت

فالاستقامة عليه و التثبت في المشي فيه هو الذي كلف[1] الله به عباده و أوجب عليهم و أرسل رسله لأجل ذلك[2] إليهم و أنزل الكتب بسببه عليهم و باقي الصراط الذي يمشي عليها الموجودات ليس شي‌ء منها هذا الصراط المختص بأهل الله لأن كلا منها ينتهي إلى غاية أخرى غير لقاء الله و إلى منزل آخر غير جوار الله و غير دار الجنان و منزل الرضوان كطبقات الجحيم و دركات النيران.

فالقوس الصعودية لا تنقطع إليه تعالى إلا بسلوك الإنسان الكامل عليها «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ‌»[3] ؛

     و الاستقامة عليها هي المراد بقوله تعالى:‌ «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا»

     و الانحراف عنه يوجب السقوط عن‌ الفطرة و الهوى إلى دار الجحيم و الهبوط في جهنم التي؛ «قيل لها هل امتلأت و تقول هل من مزيد»

 

دو صراط وجود دارد؛

    1. صراط عمومی قهری

    2. صراط اختصاصی اهل ایمان که به الله تعالی منتهی می گردد

دیگر پیامبران مردم را به بهشت موعود دعوت کرده اند اما رسول مکرم ص مردم را به مقصد نهایی خوانده است زیرا دین اسلام اکمل است و پیامبر آن مظهر اسم الله است و همه را به اسم جامع الله و به لقاء الله دعوت می کند « قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَلا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (110)»[4] پیامبر به بهشت لقاء الله دعوت کرده است زیرا معارف در دوران احمدی ص به اوج شکوه خود رسیده است ملای رومی می گوید:

مصلحت در دین عیسی غار و کوه    مصلحت در دین ما جنگ و شکوه

احمدا خود چیست اسپاه زمین    ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین

تا بداند سعد و نحس بی هنر    دور دور توست نی دور قمر

چون که موسی شوکت دور تو دید    اندر آن نور تجلی می دمید

گفت: یارب کاین چه دور رحمت است    در گذشت از رحمت اینجا رؤیت است

 

پیامبر همگان را به اقتضای فطرت اصلیه نوعیه دعوت نموده است یک دعوت عمومی از طرف خداوند به همه مردم ابلاغ کرده است.

مطلب پنجم: صراط مستقیم که طبق آیه قرآن؛ ««إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ[5] صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ‌»[6] که نبی مکرم ص به مقصد نهایی دعوت نموده است نه به بهشت جسمانی حال خداوند دستور به اتباع مردم و امر به دعوت به این صراط را داده است که می فرماید: « وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153)»[7] همه باید تبعیت و پیروی از صراط مستقیم کنند و سراغ راه های دیگر نروند تا پراکنده نشوند و مهمتر و بالاتر از پیروی امر به استقامت و ثبات در صراط نموده است زیرا تداوم بر صراط مهم است «قلیل یدوم خیر من کثیر لا یدوم» باید حرکت وجودی انسان تداوم در پیروی از تکالیف شرعی و دینی است « فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا»[8] پیامبر ص و کسانی که توبه و رجوع به حق کرده اند و از نبی مکرم ص تبعیت می کنند باید استقامت در صراط مستقیم داشتند و اهمیتش از این جهت است که؛

     در سوره شوری به خود پیامبر ص دستور استقامت داده است «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»

     و در سوره هود باز دستور به استقامت نبی و تابعان داده است«فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ» [9] که به خاطر ذیل آیه پیامبر ص نگران شدند و فرمود: «شیبتنی سورة هود» از جهت استقامت مسلمانان در صراط و نگرانی از این جهت، پیامبر ص را پیر نمود و ایشان از استقامت امت نگران بودند والا خود ایشان مشکلی ندارد و واصل است

مطلب ششم: کسی در این صراط مستقیم قرار می گیرد و با اصل ذات و جوهر خود در این صراط به مقصد نهایی لقاء الله پیش می رود که به کمال رسیده باشد هم در شاخه نظر و هم در قوه عملی باید به کمال رسیده و انسان کامل شده باشد طوری که؛

     در شاخه عقل نظری به عقل بالفعل و عقل مستفاد برسد

     در شاخه عقل عملی هم به فناء و شهود برسد

استشهاد به این آیه شریفه است که؛ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ‌»[10] در قرآن به موجودات و به حضرت مسیح اطلاق کلمه شده است اما کلمه طیب و پاکیزه و منزه می تواند تا لقای الهی پیش برود و در این صعود و سیر صعودی عمل صالح به سوی خدا بالا می رود عمل صالح اعم از جوانحی و جوارحی می باشد با حرکات عرضی در کیفیات نفسانیه با نیت قرب الهی با اعتقادات و اخلاق انسان را بالا می برود و کلمه وجودی پاک تا لقاء الهی بالا ی رود

مطلب هفتم: انحراف از صراط مستقیم «ولا تتبع السُبل فتفرق عن سبیله» اگر به راه های دیگر جز صراط مستقیم برود در نتیجه سقوط از فطرت اصلی از نوع انسان می کند زیرا فطرت نوع انسان اقتضای نیل به لقای الهی دارد و در همه انسان ها این اقتضاء هست و در صورت انحراف از صراط مستقیم شخص سقوط از فطرت اصلی کرده و در جهنم هبوط و سقوط می یابد

مطلب هشتم: علت دو وصفی که در احادیث برای صراط آمده است را بیان می دارد؛ صراط پلی است که بر روی جهنم کشیده شده است و همه باید از آن عبور کنند «إن منکم الا واردها» اگر کسی وقوف در جسر جهنم کند نابود می شود و با عبور از آن به بهشت می رسند در احادیث نبوی ص صراط این گونه توصیف شده که از شمشیر برنده تر و از مو باریکتر و از شب تاریکتر است حال در این مطلب دو بحث را تبیین می کند که؛

    1. ادق مِن الشعر: عبور از صراط مستلزم کمال انسان در دو قوه نظری و عملی است که کمال در قوه نظری به یقین به معارف و حقایق است مثل یقین به مبدأ و معاد است و این معارف در مقام تمثیل و تشبیه بسیار باریکتر از مو هستند به قول حافظ؛

هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست    نه هر که سر نتراشد قلندری داند

 

توحید حقیقی که در مقام وجود حقیقی است و در عرفان از آن به وحدت شخصیه تعبیر می شود مانند سخنان بلند توحیدی در خطبه 1 نهج البلاغه و عبارات صریح و روشن قرآنی در توحید «هو معکم اینما کنتم» و «هو اقرب الیکم من حبل الورید» و... گاه مسأله آنقدر دقیق است که با اندک لغزشی انسان به ورطه کفر در می افتد و سر از الحاد و زندقه در می آورد به قول شبستری؛

سخن ها چون به وفق منزل افتاد    در افهام خلایق مشکل افتاد

 

ادراک این مطالب مثل معیت قیومیه حق تعالی با موجودات و یا معاد جسمانی و یا حرکت جوهری صدرایی که سابقا هوش افراد را با درک و فهم حرکت جوهری می سنجیدند و مثل تجرد خیال و تجدد امثال و... لذا حرکت در این صراط از مو بایکتر است زیرا تحصیل یقین به معارف دقیق و عمیق و ژرف در دین ما است که درک آنها بسیار دشوار است و بی تأمل نمی توان به عمق آنها رسید بدون این که انحرافی رخ دهد و گرفتار نقض غرض شود تا مثل توحید جهله صوفیه که کفر در لباس توحید است

    2. احدُّ مِن السیف: اگر انسان بخواهد به بهشت موعود و لقای الهی برسد باید در قوه و شاخه عملی به کمال برسد که کمال آن به تعدیل قوای سه گانه عملی است؛

     قوه شهویه: برای جلب ملایم

     قوه غضبیه: برای دفع منافر

     قوه فکریه: که فکر در امور معاش است

تا این 3 قوه تعدیل نشود انسان به کمال نمی رسد و بدون تعدیل و توسط آن به افراط و تفریط در هر یک از این قوا منجر می شود؛

    1. حدود شهویه؛

     حد افراط: شَرَه است و زن بارگی پیشه کردن

     حد تفریط: خمود است که ازدواج نکند و عزب بماند

    2. حدود قوه غضبیه:

     حد افراط: تهور است

     حد تفریط: جبن و بزدلی است

    3. حدود قوه فکریه:

     حد افراط: جَربذه که در جزئیات زندگی گرفتار دغدغه های بی پایان باشد

     حد تفریط: بلاهت و غباوت که فریب بخورد و تدبیر معیشت نتواند بکند

اگر این 3 قوه را تعدیل کرد ملکه عدالت می یابد که قوه چهارم است و این عدالت در اخلاق است نه در فقه که خود دو حد دارد؛

    4. حدود قوه عدالت:

     حد افراط: ظلم که در حق هیچ کدام از قوا زیاده روی نکند

     حد تفریط: انظلام در حق قوه ای کوتاهی نکند و حق قوا رعایت شود.

شبستری می گوید:

اصول خُلق نیک آمد عدالت    پس از وی حکمت و عفت شجاعت

     حکمت حد وسط بین جربذه و غباوت است حکمت در اینجا خُلق و منش است نه دانش و معرفت.

     عفت حد وسط بین شره و خمود است

     شجاعت حد وسط بین تهور و جبن است

     سخاوت نیز گاهی گفته می شود که حد وسط بین اسراف و تقطیر است که این نیز مربوط به قوه شهویه است

     عدالت هم حد وسط بین ظلم و انظلام است و عدالت مجموع حد وسط های 4 قوه فوق است.

گاهی در کتب اخلاقی می افزایند: عدالت که توسط در این امور و 8 طرف افراط و تفریط است اگر نباشد سبب سقوط در جهنم می شود حکیم سبزورای در شرح اسماء حسنی ذیل اسم "یا مطهر" می گوید: همان طور که نجاسات ظاهر و فقهی 10 تا است نجاسات معنوی هم 10 تا است؛

     8 نجاست طرف افراط و تفریط قوای عملی است

     2 تا هم در قوه نظریه است که؛

    1. طرف افراط: جهل مرکب

    2. طرف تفریط: جهل بسیط

حال در مورد عدالت ملا صدرا می افزاید: عدالت به منزله خلو از 8 طرف افراط و تفریط می باشد پیشتر هم این مطلب را گوشزد کرده اند.

بنابرین انسان باید قوای عملی 3 گانه را تعدیل کند اما این که صراط از شمشیر تیز تر است از این روی است که صراط جاده ای است که خود دو طرف و 2 راه دارد؛

     یک جاده اصلاح قوه نظری است که انسان به یقین در قوه نظری برسد که ادق من الشعر است با اعوجاج و انحراف از این صراط مصداق این آیه می شود که؛ «وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ»‌[11] أی لمنحرفون

     یک جاده اصلاح قوه عملی است که عدالت است و احد من السیف است که اگر کسی روی شمشیر بایستد دو شق می شود درباره صراط گفته شده «و مَن وقف علیه فقد شقّ» واقف بر صراط نابود می شود زیرا اگر کسی در صورت عمل در دنیا بماند به تعبیر عمری در مد والضالین بماند و هم و غمش در ظاهر دین باشد نه این که به غایت دین که رسیدن به یقین، عبادت کند که «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» عبادت برای رسیدن به شهود و یقین است والا در روایات هست که عابد بدون معرفت مانند حمار طاحونه است توقف در عمل باعث سقوط و نابودی است

ملا صدرا برای تبیین این مطلب، دو وجه بیان می کند؛

    1. قوه عدلیه و عدالت که توسط بین افراط و تفریط قوای عملیه است به معنای خلو از اطراف است یعنی به منزله امری عدمی است و توقف در عمل به منزله توقف بر هیچ و پوچ می شود و او را شق می کند و نابود می شود

    2. عمل و لو اعتدالش از سنخ دنیا است در روایت است که؛ «الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل» عمل از دنیا است و کسی که در عمل متوقف شود در دنیا گیر کرده است و دنیا هم به آخرت منتقل نمی شود در آخرت خبری از دنیا نیست و لذا سبب نابودی می شود و از این گذشته؛ «حب الدنیا رأس کل خطیئه» کسی که محبت به دنیا دارد و توقف در عمل دنیوی دارد در این آیه بدان اشاره شده است که؛ «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ[12] و بقوله‌ يُسْحَبُونَ فِي الْحَمِيمِ»‌ و این آیه که؛ «إِذِ الأَغْلالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ[13] (71) فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ (72)»[14] دنیا بر گردن شخص غل و زنجیر می شود و او را می بندد و سنگین می کند و بعد با همین غل و زنجیر که تعلق به دنیا و محبت به آن است در آخرت در آب جوشان کشانیده و در دوزخ می سوزد.


[1] . «أن هذا صراط مستقیم فاتبعوه».
[2] . دعوت به صراط مستقیم و دعوت به دین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo