< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

98/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حشر اجسام فلکی

     و أما البرازخ[1] العلوية: فالتي في نهاية العلو في هذا العالم الذي يقال لها: سدرة المنتهى فهي كأنها عين الصورة بلا مادة[2] فحكمها يشبه أن يكون كحكم الأجسام الخيالية و تصرف النفوس فيها كتصرف النفوس في تلك الأجسام

     و أما التي[3] دونها: فهي كالأرواح الدماغية لنا لأنها (سِدرة المنتهی) بمنزلة خيال العالم الكبير

و قد صرح بعض أئمة الكشف أن الأجسام النورية الفلكية لا خيال لها بل هي عين الخيال و كما لا يخلو خيال الإنسان عن صورة كذلك لا يخلو ذات (نفس) الملك[4] عن صورة (صورة خیالیة) و صورة الفلك لذات‌ الملك كقوة الخيال لذات الإنسان

و هذه الزرقة[5] المحسوسة ليست صورة السماء و لا هذه‌ الأنوار المدركة بالحس هي أنوارها الموجودة يوم القيامة بل هذه السماء مدروسة مهدومة و كواكبها منكسفة مطموسة في ذلك اليوم‌.

فصل (18): في حال أهل البصيرة هاهنا

اعلم: أن من الناس من يرى بعين البصيرة أمور الآخرة و أحوالها و يحضر عنده شهود الجنة و أهلها قبل قيام الساعة فلا يحتاج في معاينة ذلك العالم و بروز الحقائق له إلى حصول الموت الطبيعي لزوال الحجب عن وجه قلبه و عين بصيرته فحالهم قبل الموت كحال غيرهم بعد الموت كما[6] قال تعالى:‌ « فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» و ذلك لتبدل نشئاتهم الدنيوية إلى نشئاتهم الأخروية و إذا تبدلت نشئاتهم و تبدلت أسماعهم‌ و أبصارهم و حواسهم إلى أسماع و أبصار و حواس تبدلت في حقهم جميع الموجودات التي في السماوات و الأرض لأن لها أيضا نشأتين نشأة الدنيا و نشأة الأخرى و كل حس مع محسوسه من نوع واحد فحواس هذه النشأة تدرك محسوسات‌ هذه النشأة و حواس نشأة الآخرة تدرك بها محسوسات نشأة الآخرة و إلى هذا التبديل أشار تعالى بقوله:‌ «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» و قال تعالى:‌ «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ عَلى‌ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ»‌

و بهذا التبديل في الوجود سواء؛

     وقع قبل الموت

     أو بالموت

     أو بعده‌

يستحق الإنسان لدخول الجنة و دار السلام و به يتحقق الفرق بين أهل الجنة و أهل النار؛ فأهل الجنة لهم قلوب منورة و صدور منشرحة و أبدان مطهرة و صور مجردة عن رجس المادة الطبيعية بخلاف أهل النار لعدم تبدل ذواتهم عن هذا الوجود الطبيعي فكيف يمكن لهم دخول دار السلام؟! كما قال تعالى‌: «أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ كَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ‌» أي من نطفة قذرة و المكون من نحو هذه المادة كيف يناسب دار القدس و الطهارة

و لما كان هاهنا مظنة سؤال مشكل و هو أن جميع الناس‌ مشترك في أنهم مخلوقون من نطفة يعني أنهم أجسام طبيعية فكيف يقع لهم استحقاق دخول دار السلام و استيهال[7] جوار رب العالمين و ما للتراب و رب الأرباب فعقب الآية بقوله تعالى:‌ ﴿ فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ‌ (40)﴾[8] ﴿عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (41)﴾[9] أي تتبدل نشأتهم الطبيعية تبدلا وجوديا و حركة جوهرية بحصول العلم و الإيمان و العمل بالأركان فيحصل لهم أهلية الدخول في دار القدس و عالم الملكوت‌.

 

حشر اجسام دو گونه دارد؛

     حشر اجسام ارضیه و زمینی که قبلا بیان شد

     حشر اجسام فلکی و سماوی

ملاصدرا می گوید: فلک اقصی که فلک الافلاک و فلک اطلس و مُحدِّد الجهات است جسمش مانند قوه خیال برای انسان است یعنی حکم خیال برای انسان را دارد که همان صورت مثالی و جسم مثالی او است جسم فلک اقصی در و مانند حکم خیال انسان است و خیال عالم کبیر می باشد همان طور عالم صغیر که انسان است قوه خیال دارد عالم کبیر مجموع عالم جسم است و خیالش همان جسم فلک الافلاک است فلک اقصی سِدرة المنتهای عالم طبیعت است حقیقت سِدرة المنتهی نهایت مراتب عالم مثال است که مظهرش در عالم طبیعت فلک اقصی یا محدد الجهات می باشد

اما اجسام سایر افلاک مثل افلاک سبعه سیاره جسمشان مانند روح بخاری است که روح بخاری یک جسم طبیعی لطیف است

این که جسم فلک خیال است این تصریح بعضی از ایمه کشف و شهود حقایق و واقعیات هم می باشد

بعد ملاصدرا می افزاید: جسم کبود فلک صورت سماء و فلک نیست بلکه مثل بدنه و چارچوب فلک است و صورت سماء که محشور در آخرت می شود نمی باشد و این آن صورت سمایی که در آخرت محشور نیست بلکه صورت مثالی فلک است این آسمان کبود مثل بدنه و چار چوب فلک است و این انوار طبیعی مثل نور خورشید و ماه در آخرت خاموش می شود بساط این نورها در آخرت جمع می شود آن نوری که در آخرت به کار می آید و روشنایی در آنجا دارد نور معرفت و ایمان و عمل صالح است که انسان را به سعادت رهنمون می شود در فصل 18 در باره حال و روز اهل بصیرت و دل بحث می شود.

 

فصل 18:

قیامت دیدنی است و باید قیامت را دید چه بخواهیم یا نخواهیم باید آن را بینیم و قیامت حادثه ای به صرف حرف و سخن نیست

پی مصلحت مجلس آراستند    نشستند و گفتند و برخاستند

 

«إن الساعة لآتیة لاریب فیه» همه قیامت را می بینیم ولی اهل کشف و بصیرت در هیمن جا قیامت را دیده اند حکیم سبزورای می گوید:

وعده وصل تو را غیر به فردا انداخت    دارم امید کاز امروز به فردا نرسد

 

و همین جا چشم باز شود و قبل از آن حادثه هولناک، در همین دنیا چشم باز شود و قیامت را به عیان ببینیم

هر که امروز معاینه رخ دوست ندید    طفل راهی است که او منتظر فردا شد

 

مانند کودکی که در انتظار است تا راه بیفتد در عبارت قبلی گذشت که؛ «و من لم یذق هذا الشهد...» این فرد باید به قرآن و انبیاء ایمان آورد و اخبار غیب ایشان را باور کند و در این باب این افراد را به 3 قسم تقسیم کرد؛

    1. کسانی که اهل درس و مباحثه و مفهوم اند

    2. کسانی که عقل سطحی ظاهری دارند و فقط در محدوده ظواهر ورود یافته اند

    3. کسانی که اهل عبادت ظاهری بوده و معتکف باب اصنام و ظواهر می باشند عُبادی که از سر حضور قلب به نماز نمی ایستند و در ثانی خدا را عبادت نمی کنند بلکه خود پرست اند تا به لذت و بهشت برسند و از آن قسم عبادتی که حکیم سبزواری در اخلاقیات منظومه حکمت می گوید:

یکذب مستعین حق اذ قری    ثم اذا المهم جا غیرا یری

 

ما در هر روز 10 بار به حصر می گوییم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» اما دروغ می گوییم و وقتی گرفتار بشویم تنها خدا است که در خانه او نمی رویم و او را صدا نمی زنیم به گفته سعدی؛

پارسایان روی در مخلوق    پشت بر قبله می کنند نماز

 

ما پشت به خدا نماز می گزاریم و گوید:

عاصیان از گناه توبه کنند    عارفان از عبادت استغفار

 

ما خود پرستیم نه خدا پرست به گفته ملای رومی؛

مادر بتها بُت نفس شما است    زان که آن بُت مار و این بُت اژدهاست

 

قیامت شنیدنی نیست قیامت شاعر نیست که شنیدنی باشد قیامت حقیقتی ناگزیر است که باید دید و دیدنی است لامحاله و روزی عظیم که در پیش داریم که؛

روزی که پیشگاه حقیقت شود پدید    شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

 

رو به حادثه ای بزرگ و تامة الکبری و عظیمی داریم در این روز نور های عرضی خاموش می شود و نور ذاتی و نور وجودی به کار می آید قرآن می فرماید: ﴿ يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 12﴾[10] ﴿يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ (13)﴾[11]

"أنظرنا" در آیه به تفسیر علامه طباطبایی به معنای انتظار و امهال است زیرا متعدی است و "بأیمانهم" مراد جهت سعادت ایشان است که بهشت است.

در این رابطه انسان ها 3 گروه اند؛

    1. اهل بصیرت یا ابدال: که قبل از مرگ وجود مادی ایشان به وجود نورانی تبدیل می شود و مشاعر و مدارک و حواس آن ها هم بدل به حواس أخروی برزخی می شود و چشم و گوش أخروی آنها باز می شود و وجودات مثالی و أخروی دیگران را در همین دنیا می بینند زیرا همه موجودات، وجود مثالی دارند «یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات»

    2. اهل معرفت و علم و ایمان و عمل صالح: عده ای هستند که با مرگ وجودشان مبدل می شود اما در دنیا شهود نداشته اند

    3. اهل غفلت: که بعد از مرگ وجود نورانی می یابند حکیم سبزواری می گوید: ایشان در برزخ معطل می شوند -که اعاذنا الله منه- و طول می کشد که ایشان بهشتی شوند و آن هم باید با زمینه هایی در این دنیا باشد که با عمل متأخر مثل ولد صالح و علم سودمند و صدقه جاریه از برزخ و گرفتاری های آن نجات بیابند و بهشتی شوند.

اهل دنیا که گرفتار نفس شده اند و کاری با عمل صالح و خیر و سعادت ندارند ایشان اهل کفر و نفاق و انکار و شرک هستند و علایق مادی و طبیعی در وجودشان ریشه دار است با مرگ این ها هم وجودشان مجرد می شود اما با این وجود، نورانی نمی شود و وجودشان ظلمانی و تاریک است و نور ایمان و عمل صالح ندارند در ص 17 همین مجلد گذشت که؛ تجرد با شقاوت منافات ندارد زیرا وجود ظلمانی ومادی و علایق مادی از ایشان قطع نشده است و وجودشان تاریک مانده است ﴿وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً (72)[12] تجرد هست اما نورانیت نیست خدا در سوره معارج می فرماید: ﴿ أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ (38)[13] ﴾﴿كَلاَّ إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ (39) [14] ایشان را از نطفه نجس و تاریک آفریده ایم از ماده ای پلید و ظلمانی که تناسبی با بهشت ندارد و با این وجود قذر و پلید نمی توان به بهشت رفت زیرا بهشت دارالسلام است لذا قرآن می فرماید: ﴿ يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ (88)﴾[15] ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89)﴾[16] » و در ادامه آیات سوره معارج می فرماید: ﴿فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ (40)[17] ﴾ ﴿عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (41)[18] ما می توانیم وجودات ایشان را به وجودات بهتری که نورانی است تبدیل کنیم و کسی نمی تواند بر ما پیشی بگیرد و می فرماید: ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ (60)[19] ﴾﴿عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لا تَعْلَمُونَ (61)﴾[20]

نکته ای در ابتدای بحث بعدی که درباره صراط است وجود دارد که در این بحث هم مفید است؛ برای تبدیل وجود ظلمانی به وجود نورانی بهشتی صرف حرکت ذاتی جوهری عام کافی نیست همه موجودات یک حرکت جوهری عمومی دارند که رو به نشأه تجرد است اما این حرکت به تنهایی برای سعادت کافی نیست بلکه یک حرکت ذاتی دیگر می خواهد که منشأه آن حرکات عرضی است که همان حرکات جوانحی و جوارحی است که در دنیا انجام می دهیم و به علم معرفت یا با عبادت قربی و قصد قربت آن را انجام می دهیم این حرکات عرضی باعث یک حرکت ذاتی وجودی می شود که آن وجود ظلمانی مادی را به وجود نورانی و بهشتی تبدیل می کند

خلاصه برای اهل بصیرت قبل از مرگ این تبدل وجود رخ داده است نظیر قصه معروف حارثة ابن مالک ابن نعمان انصاری است که به زید حارثه شهرت یافته است پیامبر از او پرسید:

     کیف اصبحت؟

     اصبحت موقنا

     و ما علامة یقینک؟

گفت چون خلقان ببینند آسمان    من ببینم عرش را با عرشیان...

دست یکدیگر زیارت می کنند    و ز لبان هم بوسه غارت می کنند...

این بگویم یا فرو بندم نفس    لب گزیدش مصطفی یعنی که بس...


[1] . برزاخ از اصطلاحات حکمة الاشراق است و به معنای اجسام می باشد.
[2] . یعنی صورت مثالی است.
[3] . اجسام پایین تر از فلک اقصی.
[4] . مَلک یعنی نفس کلیه و ذات مَلک یعنی جسم فلک که دارای آن نفس است.
[5] . آسمان نیلگون روی سر ما.
[6] . "ما" بیان حال غیر است.
[7] اهلیت داشتن برای همجواری حق تعالی شأنه؛ «چه نسبت خاک را با عالم پاک».
[13] سوره معراج، آیه38.
[14] سوره معراج، آیه39.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo