< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصل نخست در حشر معادن و عناصر

فهي (حقیقة واحدة)؛

     في الذات الأحدية الإلهية مقدسة عن شوب العدم‌ و القصور من كلِّ الوجوه[1]

     و كذلك في الثواني العقلية و المقامات القدسية و السرادقات الكبريائية لانجبار نقائصها المعلولية بوصولها إلى تمامه العلى و كمالها الوجوبي فلم تبق فيها شائبة قصور إمكاني أو فقرٍ نقصاني في نفس الأمر لأنها قد انجبرت بالكمال القيومي و التسلط الإشراقي و لهذا يقال لها: الكلمات التامات

     و بعد مراتبهم مراتب الموجودات الناقصة التي يشوبها أعدام خارجية و هي الحَريَّة بأن يسمى؛ بما سوى الله و لا يخلو شي‌ء منها ما دام كونها التجددي من نقص وجودي و عدم زماني

     و آخر الدرجات الوجودية نقصانا و قصورا هي الأجسام الطبيعية

و هي مع أنها من حيث حصتها من الوجود عين العلم و القدرة و الحياة إلا أنها لما انتشرت و تفرقت في الأقطار المكانية و الجهات المادية و تباعدت أجزاؤها في الامتدادات الزمانية و تعانقت مع الأعدام و امتزجت بالظلمات فغابت عن أنفسها بلا حضور و نسيت ذواتها بلا شعور و غرقت في بحر الهيولى و لن تقدر على التذكر بفقدان الجمعية الحضورية عنها في تفرقة هذا الكون المادي لغيبتها عن ذاتها و مفارقتها من حيزها الأصلي و مقامها الجمعي و موطنها النوري لكنها مع ذلك، لكونها بوجودها الضعيف و نورها القليل من حقيقة الوجود و سنخ النور قابلةٌ لأن تقبل عن عناية الله و إمداد فيضه ضربا من الحياة و قسطا من النور ليتخلص من تسلط العدم و قهر الظلمات و لا يلتحق بالعدم الصرف و الهلاك البحت و ينطلق من قيد الظلمات الفاشية و الحجب الغاشية و القبور الداثرة فأول كسوة صورة ألبستها الرحمة الأزلية هي الصورة الممسكة لها عن التفرق و السيلان ثم الحافظة لتركيبها عن المسفد المضاد ثم المواتية لها ما يقويها و يعديها من الخارج بدلا عما ينقص منها بالتحليل و مكملها بما يزيدها في الإعظام و الأحجام- التي يتمّ بها كمالها الشخصي ثم المديمة لبقائها بتوليد أمثالها ثم العناية الإلهية عاطفة على المواد بعد هذا الإمداد بالهداية لصورها إلى سبيل القرب و الاتحاد بتلاحق الاستعداد شيئا فشيئا إلى أن ترجع إلى عالم المعاد و رتبة العقل المستفاد فهذا أصل.

 

ملا صدرا برای بیان ادعای پنجم و حشر معادن و عناصر 3 اصل را بیان می دارند؛

اصل نخست: تمام اوصاف کمال در همه موجودات سریان دارد یعنی هر جا وجود باشد کمالات هم همراهش هستند مانند علم و اراده و قدرت و حیات و... این سریان از این باب است که اوصاف کمال همه از سنخ وجودات است و وجود هم حقیقت واحده بسیطه است اما اوصاف کمال در همه وجودات به یک میزان نمی باشد بلکه وجود مشکک است و دارای مراتب مختلف می باشد؛

     بالاترین مرتبه ذات احدیت است که حقیقت وجود و همین طور تمام اوصاف کمال که عین وجود اند در ذات احدیت بدون هیچ شائبه عدم و نقصی هستند

     بعد از مرتبه ذات، نوبت به خارج ذات و نوبت به موجودات مجرده می رسد که در اصطلاح حکماء به آن ها عقول گفته می شود و ثوانی وجودات هستند یعنی در مرتبه ثانیه وجود و اوصاف کمال می باشند که عین وجود اند حقیقت وجود و اوصاف کمالی که عین آن است در ثوانی وجودات و مرتبه دوم وجود است گرچه با شائبه عدم و نقص امکان نه نقص ماده هست زیرا ممکن وجودش ماهیت دارد و محدود است از همین جا معلوم می شود

اگر ملاصدرا به تبع شیخ اشراق بر این باور است که عقول وجودات محضه می باشند به این معنا نیست که ماهیت ندارند بلکه به این معنا است که چون وجود در آن ها قوی تر از موجودات مادی است لذا احکام ماهیت در عقول مغلوب است و احکام و آثار وجود در آنها غالب است بلحاظ وصولی که عقول به حق تعالی دارند و واصل به حق تعالی و در مرتبه لقاء الهی اند زیرا قرب به درگاه دارند و در مرتبه دوم وجود بعد از ذات هستند و بعد از ذات نوبت به عقول می رسد از این روی نقص وجود این ها منجبر و جبران به کمال واجب می شود زیرا عقول تحت سیطره و احاطه و سلطه اشراق و تجلی وجود حق تعالی می باشند لذا این ها از جمله ماسوی و از زمره عالم به حساب نمی آید بلکه به گفته ملا صدرا از صقع ربوبی محسوب می شوند از این روی به این ها کلمات تامات وجودیه اطلاق می شود

     بعد از مرتبه وجود عقول که خود مراتبی دارند نوبت به وجودات ناقصه مادیه می رسد که این ها وجوداتشان مشوب به عدم است و همراه با نقص امکان و نقص مادیت است و جزء ماسوی و اغیار به حساب می آیند.

عقول که از ماسوی الله محسوب نمی شوند باقی به بقاء الله اند و عدم زمانی ندارند برخلاف موجودات مادی که عدم زمانی دارند و حادث زمانی اند و در همه زمان ها نبوده اند و باقی به ابقاء الله اند نه بقاء الله، یعنی تا موقعی که حق تعالی این ها را ایجاد و ابقاء دارد باقی هستند

این وجودات ناقص مادی یا همان اجسام وجوداتشان در مکان های مختلف و جهات گوناگون و زمان های متعدد پخش و منتشر است هر جزء جسم در مکانی و در جهتی از جهات ماده وجود می یابد و همین طور هر بخشی و هر جزئی از وجودش در یک زمانی تحقق می یابد مثل یک جسمی که وجود می یابد بخشی از وجودش در زمان گذشته است و برخی در زمان حال و برخی در زمان آینده است همه وجودش مجتمع در یک زمان نیست چنان چه وجودش مجتمع در یک مکان و در یک جهت هم نیست و این ضعف وجودی به شمار می رود یعنی یک وجود مستقر ثابت ندارد بلکه وجودش پراکنده و پخش است در مکان ها و زمان های متعدد لذا وجود مادی و جسم حضور یک جا و یکپارچه برای خودش ندارد زیرا هر جزء وجودش در مکان و زمان و در جهتی است لذا گفته می شود وجود مادی و جسم علم ندارد زیرا وجود ضعیف است و اوصاف کمال هم که عین وجود اند آن قدر ضعف می یابند که به جایی می رسد که وجود مادی یکجا برای خودش حضور ندارد و هنگامی که چیزی برای خودش حضور نداشته باشد چیز دیگری هم برای آن وجود نخواهد داشت و در نتیجه نه علم به خود دارد و نه علم به غیر از خودش

لکن این وجود ضعیفی که وجود مادی و جسم، دارا می باشد و آخرین مرتبه وجودات است همین وجود ضعیف باعث می شود که عنایت الهی و توجه حق تعالی این را از نابودی و عدم برهاند و حشر داشته باشد در عین ضعف وجودات مادی این قابلیت را به اجسام می بخشد که عنایت الهی و امداد حق تعالی آن را از این که ملحق به عدم بشود نجات می دهد و بنابرین حشر خواهد داشت وجود مادی و عناصر حشر دارند لذا ملحق به عدم و نیستی نمی شوند همین که اجسام به مملکت هستی راه یافتند دیگر نیست و نابود نمی شوند لذا؛

     اولین صورتی که به عناصر با عنایت الهی پوشانیده می شود صورت خود عناصر است که این ها را از تفرقه و سیلان می رهاند مثل عنصر خاک و آب اجزایشان متفرق نمی شود تا این عنصر از بین برود صورت نوعیه عنصریه مائیه و ترابیه اولین صورتی است که به عنصر داده می شود

     بعد صورت نوعیه ای است که بعد از ترکیب با هم پیدا می کنند مثلا عناصر با هم مرکب شده و صورت نوعیه معدنیه درست می شود که مزاج و ترکیب این عناصر را حفظ می کند

     و بعد صورت نوعیه نباتیه که به آن در اصطلاح نفس نباتی می گویند آن هم؛

     اول قوه غاذیه برای حفظ شخص

     و بعد قوه نامیه برای کمال شخصی

     و بعد قوه مولده برای کمال نوعی و تولید مثل حاصل می شود

و... همین طور عنایت الهی به مدد اجسام می آید تا آن جایی که به مرتبه عقل مستفاد و به عالم معاد نفوس انسانی و نفوس ناطقه برسد.

اصل دوم: تمام اجسام قابلیت رشد عقلی را دارا می باشند و می توانند به مرتبه کمال عقل برسند زیرا آن صلابت و سختی که در عناصر هست به واسطه کیفیاتی است که عناصر دارند و از آن سخت تر وجود ندارد عناصر ضد یکدیگر و مفسد یکدیگر هستند مثلا آتش با حرارتی که دارد ضد هوا است و هوا با برودتش، ضد آتش و خاک با یبوستش ضد آب و آب با رطوبتش ضد خاک است این عناصر با این کیفیات در حرب و تضاد با هم می باشند لکن اگر این شدت و صلابت و قوتش تبدیل به ضعف بشود و کیفیات اربع در وجود انسان تضعیف می شود تا بتوانند در کنار هم قرار بگیرند و به خاطر ضعف انسان است که می گویند: «بر مراتب سر به سر کرده عبور» انسان از همه مراتب کمال عبور کرده است و آن ها را طی نموده است عناصر با صلابتی که دارند مفسد هم اند اما اگر این قوت تبدیل به ضعف شود و صلابت به ضعف و سستی گرایش یابد و رو به کاستی برود و یا رطوبت آب و یبوست خاک و... متعادل شوند این روند، موجب کمال و ارتقاء انسان می شود یعنی این عناصر گرد هم جمع شده و ترکیب می شود و مزاج را می سازند که مزاج یک کیفیت متوسطه معتدله بین کیفیات اربع است بعد این ها می توانند در کنار هم جمع شوند به مرتبه بالاتر از عنصریت جسم بیاید و همین طور بالاتر بیاید تا به مرتبه انسانیت برسد و انسان متحد با عقل شود مزاج به خاطر توسط و اعتدالی که نسبت به کیفیات اربع دارد مثل این است که حرارت و برودت و ... ندارد و آن جنگ و نزاع و تضاد بین عناصر از بین می رود و این ها با کنار هم آمدن یک مرتبه جسم را ارتقاء و کمال می دهند و همین طور با حرکت جوهری به نفس نباتی و حیوانی تا در استکمال به نفس انسانی برسد و نفس انسان هم متحد با عقل می شود.


[1] . در توحید صدوق آمده که نور حق تعالی؛ «نورٌ لا ضلام فیه».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo