< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مرگ ورستاخیز

فصل (12): في تذكّر أن الموت حق و البعث حق‌

قد علمت من تضاعيف ما أسلفنا ذكره؛ أن لكل شي‌ء جوهري حركة جبلية نحو الآخرة و تشوقا طبيعيا إلى عالم القدس و الملكوت و له عبادة ذاتية تقربا إلى الله تعالى سيّما الإنسان لكونه أشرف الأنواع الواقعة تحت الكون و الفساد فله كما سبق مرارا انتقالات (حشرها) وتحولات ذاتية؛

     من لدن حدوثه الطبيعي إلى آخر نشأته الطبيعية

     ثم منها إلى آخر نشأته النفسانية

     و هلُمَّ إلى آخر نشأته العقلية

و علمت أيضا؛ أنه أول ما اقتضت النفس و توجهت إليه تكميل هذه النشأة الحسية و تعمير مملكة البدن بالقوى البدنية و الآلات و البدن بمنزلة الراحلة أو السفينة لراكب النفس في السفر إلى الله تعالى في برِّ الأجسام[1] و بحر الأرواح[2] ثم إذا كملت هذه النشأة و عمرت هذه المرحلة عبرت منها و أخذت في تحصيل نشأة ثانية و دخلت في منزل آخر[3] أقرب إلى مبدئها و غايتها و هكذا يتدرج في تكميل ذاتها و تعمير باطنها و تقوية وجودها بإمداد الله و عنايته و كلما ازدادت في قوة جوهرها المعنوي و اشتدت نقصت في صورتها الظاهرية و ضعف وجودها الحسي فإذا انتهت بسيرها الذاتي و حركتها الجوهرية إلى عتبة باب من أبواب الآخرة عرض لها الموت عن هذه النشأة و الولادة في النشأة الثانية فالموت نهاية السفر إلى الآخرة و بداية السفر فيها إلى غاية أخرى هي النشأة الثالثة

(بیان 2:) و قد مرَّ أيضا؛ أن النفس الإنسانية في مبدإ تكونها كالجنين في بطن الدنيا و مشيمة البدن فيتربى شيئا فشيئا في هذه الدنيا كما يتربى الجنين في بطن أمه- و الموت سواء كان طبيعيا أو إراديا عبارة عن الخروج عن بطن الدنيا إلى سعة الآخرة-

(برهان:) فاتضح و انكشف بما ذكرناه سابقا و لاحقا أن الموت أمر طبيعي للنفس و كل أمر طبيعي لشي‌ء يكون خيرا و تماما له و كل ما هو خير و تمام لشي‌ء فهو حق له فثبت أن‌ الموت حق للنفس

 

فصل12:

ملاصدرا در فصل12 متذکر این معنا می شوند که مرگ و بعث حق است مرگ برای نفس و برای بدن وهمینطور بعث نسبت به نفس و بدن حق بوده و موت نسبت به نشأه دنیا و بعث هم نسبت به نشأه آخرت است حق هم به معنای ثابت و به معنای لازم می باشد در معنای لغوی در کتاب منتهی الإرب حق، لازم هم آمده است لذا موت و بعث امور ثابته و محققی هستند و واقع می شوند «کل نفس ذایقة الموت» و«إن الساعة آتیة لاریب فیها» حق به معنای سزاوار است «إنک میت وانهم میتون» موت وبعث نسبت به نفس وبدن حق ولازم می باشد

حال مدعا دو قسمت می شود؛

    1. حق بودن موت و بعث برای نفس

    2. حق بودن موت برای بدن که موت از دنیا و بعث در نشأه آخرت که بی تردید رخ می دهد «اذا وقعت الواقعة لیست لوقعتها کاذبة»

مدعای نخست: در این مورد ملا صدرا برهانی اقامه می کند که عبارت است از؛

برهان: مرگ امری طبیعی برای نفس است و غایت طبیعی ومقصد طبیعی نفس است و نفس بنابر طبیعت و جِبلت وفطرت خود رو به موت می رود بنابرین موت برای نفس خیر و تمام است یعنی نفس با موت کامل می شود و خیر است یعنی «الخیر ما یرغب الیه الکلّ» فطرت همگان به امر خیر رغبت دارد ونفس هم باید به موت رغبت داشته باشد و مرگ مایه تمام وکمال نفس باشد زیرا با موت نفس به کمال می رسد در این صورت موت برای نفس لازم و ثابت است و این اثبات مدعای اول است که برای آن دو بیان آورده می شود؛

بیان نخست برهان: در توضیح مقدمه اول برهان چنین می گوید که؛ همه اشیاء و موجودات در عالم طبیعت با فطرت و سرشت و خلقت خود بر اساس حرکت جوهری ذاتی رو به عالم تجرد و آخرت می روند و این عالم غایت و مقصد آنها است و همه موجودات مسلمان تکوینی و عابد ذاتی هستند «له اسلم مَن فی السموات والأرض» همه در وجود وخلقت وتکوین مطیع خدایند و عبادت او را می کنند و غایت این عبادت و تسلیم تقرب به حق تعالی و نزدیک شدن به حق تعالی است و همه می خواهند از این بُعد تکوینی و وجودی که از ملکوت دارند و خدا هم نظری به عالم طبیعت نداشته لذا موجودات طبیعی می خواهند از طبیعت به تجرد برسند در این بین انسان خصوصیتی دارد که اشرف مخلوقات است و ویژگی خاص آن است است که باب الابواب برای قرب همه موجودات عالم طبیعت می باشد و هر موجودی که بخواهد به حق قرب راه بیابد و بخواهد از ماده مادیت به مرتبه تجرد برسد باید از کانال وجودی انسان بگذرد بنابرین انسان هم ذاتا و وجودا و فطرةً این مراحل قرب به حق تعالی را با حرکت ذاتی جوهری طی می کند اول مراحل نشأه طبیعت بعد مدارج نشأه خیال و بعد هم مراتب عالم عقل را طی می کند و این منازل کلی که در سیر نفس الی الله است اعم از طبیعت وخیال و عقل که هر یک خود مدارجی دارد که انسان با تولد خودش در عالم طبیعت وحدوثش در طبیعت با حرکت جوهری این مدراج را یکی پس از دیگری طی کرده تا به مراتب بالاتر برسد

نفس انسان برای این سیر و قرب الی الله نیاز به مرکب بدن دارد تا نفس بر بدن سوار شود تا در برّ اجسام وبحر ارواح سیر کند این با حرکت و جنبش میسور است وحرکت هم ماده می شود تا در برهوت طبیعت و دریای تجرد سیر کند حرکت جوهری که به ماهیت یا جوهر نسبت داده می شود از باب انتساب احکام وجود به ماهیت است و از باب اتحادی که وجود و ماهیت در حقیقت با هم دارند و «حکم حد المتحدین یسری الی الآخر» این حرکت در وجود است نه در ماهیت

ابتدا نفس عمارت بدن و بُعد طبیعی وجود خود را بنا می کند نوزادی که متولد می شود تا مراحلی ساختمان بدنش اندک اندک شکل می گیرد ونفس ابتدا این بُعد را تکمیل می کند بعد از آن به ساختن نشأه آخرت می پردازد که نشأه برزخ و خیال ومثالی وجود خودش زیرا انسان موجودی 3 طبقه است از طبیعت و مثال و عقل

با تقویت بُعد وجود متوسط خود یعنی مثالی و برزخی سیر را ادامه می دهد و در این بین 2 نکته باید مورد توجه قرار بگیرد؛

    1. هر چه بُعد متوسط یعنی مثالی و برزخی انسان بیشتر تقویت شود بُعد طبیعی ضعف می یابد و رو به افول می نهد «مَن نعمره ننکسه فی الخلق»

    2. امداد الهی در تقویت این بُعد وجودی متوسط اختصاص به مؤمنان و اهل آخرت ندارد وشامل اهل دنیا هم می شود فقط مومنان با تقویت بعد طبیعی به بعد مثالی نمی پردازند بلکه همگانی است و نکته نخست در همگان مصداق دارد و در قرآن می فرماید: « مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا (18) وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا (19) كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا (20) »

وقتی انسان ها با امداد الهی، بعد برزخی خود را ساختند و به عتبه بابی از ابواب آخرت رسیدند که برای بسیاری با موت طبیعی و برای عده ای هم با موت ارادی می باشد در این صورت که نفس به درگاه نشأه آخرت رسید برای کسی که با مرگ ارادی به این آستانه رسیده است هنوز راه کمال برایش باز است و می تواند به فاز سوم و طبقه سوم وجودی شود اما اگر با مرگ طبیعی به این دروازه آخرت برسد راه کمال بر او مسدود می شود.

وقتی نفس به درگاه عالم آخرت رسید موت عارض شده و بعد ولادت طبیعی برای نفس حادث می شود در مقابل ولادت عرفی که از رحم مادر در عالم طبیعت است و ولادت طبیعی از عالم طبیعت در عالم آخرت و ورود به آخرت است پس با مرگ سفر دنیوی تمام شده وسفر آخرت برای کسانی که به مرگ ارادی مرده اند آغاز می شود از آن به بعد تا نشأه عقل می توانند حرکت کنند.

بیان دوم برهان: مَثَل و نسبت دنیا به آخرت مانند رحم مادر به دنیا است همان طور که جنین در رحم مادر رشد می کند تا به مرتبه ای می رسد که قدم به دنیا بگذارد که وسیع تر از عالم رحم است به همین صورت در دنیا نفس زندگی و سیر و حرکت جوهری می کند تا برسد و پخته شود به قول ملای رومی؛

این جهان همچون درخت است ای کرام    ما بر او چون میوه های نیم خام

 

با مرگ انسان از دنیا به عالم وسیع تر و زیبا تر منتقل می شود.


[1] . مدراج نشأه طبیعت.
[2] . مدارج مرتبه تجرد وقدس.
[3] . عالم مثال و برزخ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo