< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عجب الذنب

فصل (6): في الأمر الباقي من الإنسان‌

قد أشرنا إلى؛ أن النفس إذا فارقت البدن بقي لها من البدن أمر ضعيف الوجود- فوقع في رواية الحديث النبوي ص التعبير عنه بعجب الذنب و اختلفت العلماء في معناه؛

     فقيل: هو العقل الهيولاني

     و قيل: بل الهيولى

     و قال أبو حامد الغزالي: إنما هو النفس‌ و عليها تنشأ النشأة الآخرة

     و قال أبو يزيد الوقواقي: هو جوهر فرد يبقى من هذه النشأة لا يتغير

     و قال الشيخ العربي في الفتوحات: إنه العين الثابت من الإنسان

     و قال المتكلمون: إنه الأجزاء الأصلية

     و عندنا؛ القوة الخيالية لأنها آخر الأكوان الحاصلة في الإنسان من القوى الطبيعية و النباتية و الحيوانية المتعاقبة في الحدوث للمادة الإنسانية في هذا العالم- و هي أول الأكوان الحاصلة له في النشأة الآخرة

و بيان ذلك: أن شيئا من أشياء الدنيا- و موادها و صورها و قواها لا يمكن أن ينتقل بعينه و شخصه من هذه الدنيا إلى عالم الآخرة إلا بعد تحولات و تكونات فالإنسان لايستعدُّ للحشر إلا بقوة كمالية هي صورة أخيرة للطبائع الكونية و الصور الهيولانية و هي؛

     العنصرية

     و الجمادية

     و النباتية-

     و الحيوانية

     اللمسية أولا

     ثم الذوقية

     ثم الشمية

     إلى السمعية و البصرية

فإنه إذا حدث الإنسان؛

     فأول ما يحدث فيه بعد العنصرية و الجمادية

     قوة بها يغتذي و هي القوة الغاذية

     ثم من بعد ذلك القوة التي بها يحس الملموس و هي أوائل الكيفيات المحسوسة- مثل؛

    1. الحرارة

    2. و البرودة

    3. و الرطوبة

    4. و الیبوسة

     ثم التي بها يحس الطعوم

     ثم التي بها يحس الروائح

     ثم التي بها يحس الأصوات

     و التي بها يحس الألوان و المبصرات كلها مثل‌ الشعاعات

و يحدث مع الحواس القوة؛

     النزوعية التي بها يقع الاشتياق و الكراهة

     ثم ينتهي إلى قوة من شأنها أن يرتسم عندها مثل المحسوسات الخمسة الخارجية بعد غيبتها عن مشاهدة الحواس محفوظة عندها عن البطلان و الفساد و إن بطلت أو فسدت موادها الخارجية التي هي بمنزلة الأبدان لها لأن نشأتها (مواد) غير نشأة صورها المحفوظة عند الخيال- كما أن نشأة بدن الإنسان غير نشأة روحها الباقية بعد فساده

فهذه القوة الحافظة لمثل المحسوسات الخارجية هي الباقية من الإنسان بعد خراب البدن فتصلح لأن تقوم عليها النشأة الآخرة لأنها صورة الصور الدنيوية و الكمال الأخير لهذه الكمالات المتعاقبة- و هي المادة الأولى للصور و الكمالات الأخروية المتفاضلة في الشرف و الدنوّ من المبدإ الفعال فهي من شأنها أن تكون برزخا متوسطا جامعا بين الدنيا و الآخرة و تكون سقف الدنيا و فرش الآخرة.

 

فصل 6: عجب الذنب

آنچه از بدن انسان باقی می ماند چیست؟

در روایات که از طرقق عامه و خاصه[1] نقل شده است این طور فرموده ند: «ویِبلی کل شیئ من الانسان الا عجب ذنبه فیه یُرکَب الخلق» ویا این که؛ «کل ابن آدم یُبلی ویأکله التراب الا عجب الذنب منه خلق وفیه یرکبُ»

ملاصدرا در فصل 4 از این باب اشاره به این بحث داشته اند که گفتند: بعد از مفارقت نفس از بدن قوه خیال وتخیل انسان باقی میماند که با آن قوه بدن خود را تخیل می کند وهمین طور بدن خود را که در قبر خفته است البته قوه خیال نسبت به صوَر کمالات اخروی که فوق قوه خیال اند امر ضعیفة الوجودی است وضعف وجودی دارد

عجب الذنب که در روایات آمده به این معنا که کل بدن انسان پوسیده وخاک می شود وفقط عجب الذنب باقی می ماند که در آن خلق ثانوی وخلقت اخروی انسان در آن ترکسب یم شود یا این که همان خلقت دنیوی واولیه انسان از عجب الذنب ترکسب می شود و از آن شروع می شود متناسب بابحث ما خلقت ثانوی است اما متناسب با لفظ خلق و ترکیب باید خلقت دنیوی واولیه باشد

عجب به معنای مؤخر هر چیزی است که به آن قطعه از استخوان های پشت که ذنب و دمچه انسان به آن اتصال دارد اما مقصود از این عجب الذنب چیست؟

ملاصدرا اقوال را نقل می کند؛

    1. عقل هیولانی: عده این را ادعا کرده اند . گفته اند که مراد قوه خیال است زیرا قوه خیال ماده و هیولی برای عقل است زیرا عقل کمال خیال است

البته این ماده وهیولایی که رد اینجا گفته می شود آن ماه و هیولای معروف نمی باشد که صورت جسمیه روی آن می آید و جسم را تشکیل می دهد

    2. هیولی: ممکن است مقصود ایشسان هم قوه خیال باشد که قوه و ماده عقل است

    3. نفس: این سخن غزالی است که گفت: نشأه آخرت بر مدار نفس می چرخد: علیها تنشأه النشأة الآخرة

حکیم سبزواری در تعلیقه می گوید: مراد غزالی از نفس همان مرتبه عقل هیولانی است بنابرین نظر غزالی با قول اول یکی می شود

    4. جوهر فرد: این را ابویزید وقواقی گفته که جزء لایتجزی از نشأه دنیا باقی می ماند وتغییر پیدا نمی کند

    5. عین ثابت انسان: به گفته ابن عربی در فتوحات مکیه که ماهیت انسان ثابت رد علم ربوبی ودر مرتبه علم خدا باقی می ماند وی می گوید: آنچه از تجلی فیض مقدس برای انسان حاصل شده فانی می شود و آنچه نتیجه تجلی فیض قدس برای انسان است برای او باقی می ماند که همان عین ثابت است

    6. اجزای اصلیه: این گفته متکلمین است

    7. قوه خیال: این نظریه ملاصدرا می باشد زیرا قوه خیال آخر اکوان انسانیه در این عالم است واول اکوانی است که برای انسان در نشأه آخرت حاصل می شود آخرین مرتبه وجودی انسان دردنیا قوه خیال و اولین نشأه وجودی انسان در آخرت همین قوه خیال است که از آن در آخر فصل تعبیر می کنند؛ «سقف الدنیا وفرش الآخرة»

توضیح نظریه ملاصدرا: این مواد و صور در عالم یعنی اجسامی که ماده و صورت دارند با حفظ مرتبه خودشان امکان انتقالشان به نشأه آخرت نیست یک فرق بین قوس صعود و نزول این است که؛ در قوس نزول موجود مرتبه بالاتر با حفظ در مرتبه بالاتر ظهور در مرتبه پایین تر می یابد اما در قوس صعود موجود در مرتبه بالاتر با حفظ مرتبه خود در پایین نمی تواند به مرتبه بالاتر راه بیابد با حفظ مرتبه پایین تر یعنی حدوحدود و محدودیت مرتبه پایین تر والا حرکت جوهری لبس بع اللبس است و کمالی از دست داده نمی شود لذا اجسام این عالم با حفظ ماده وصورتی که در این عالم دارند امکان ندارد کهبه مرتبه بالاتر که نشأه تجرد است منتقل شوند راه انتقال اجسامبه نشأه تجرد تطور ذاتی و حرکت جوهر و استکمال ذاتی می باشد یعنی ذات و جوهر و وجود جسم باید تکامل و ارتقاء بیابد وبه مرتبه خیال برسد لذا انسان بعد از آن که مراحل عنصریت و معدنیت را پشت سر گذاشت به مراتب بالات رمی رسد

انسان دو تعریف دارد؛

اجمالی: حیوان ناطق

تفصیلی: جوهرٌ جسمٌ نامٍ حساسٌ متحرکٌ بالارادة ناطقٌ

ملاصدرا بر این باور است که دو حلقه و مرتبه در این تعریف تفصیلی جا افتاد است که؛ ذو صورة العنصریة و ذو صورة المعدنیة که بعد از جسم و قبل از نامٍ است

بنابرین هنگامی که انسان در تطورات ذاتی که در این دنیا دارد بنا بر حرکت جوهر در جسم وقتی که مراتب عنصریت و معدنیت یا منویت ونطفگی را پشت سر گذاشت قوه غاذیه یا صورت نبات در انسان پیدا می شو و بعد از صورت نباتی حواس در انسان آن هم با ترتیب خاص حواس در او پیدا می شود یعنی؛

    1. ابتدا حس لامسه که با آن ادراک اوایل ملموسات و کیفیات ملموسه ادراک می شود یعنی حرارت وبرودت ویبوست و رطوبت که به این ها اوایل ملموسات می گویند زیرا اولین چیزی که قوه لامسه از اجسام ادراک می کند

    2. بعد قوه ذایقه پیدا شود

    3. بعد قوه شامه پیدا شود

    4. بعد سمع

    5. بعد هم بصر پیدا شود

که البته ترتیب سمع وبصری که ملاصدرا می گوید قطعی نیست اما آخرین قوه حاصله سمع و بصر است به موازات حواسی که از قسم ادراک می باشند

     ودر انسان حاصل می شود قوه نزوعیه یا شوقیه یا باعثه در انسان پیدی می آید که از قسم تحریک است

     وبلاخره قوه تخیل وخیال در انسان پدید می آید

این قوه این توانایی را دارد که صورت محسوسات را بعد از غیاب آن محسوسات از پیشگاه حواس آن را که مجرد هم هست ومحفوظ از فساد و بطلان است را ادراک کند هر چند مواد آن محسوسات که به منزله بدن برای محسوسات است از بین رفته باشد و فاسد و زایل شده باشد مثلا صورت درختی که خود آن درخت از بین رفته واز پیشگاه حواس غیبت یافته قوه خیال قدرت ادراک آن صورت را دارد زیرا آن صورت مجرد و محفوظ از فساد وزوال است وماده درخت برای آن صورت به منزله بدن است و آن صورت برای ماده درخت به منزله نفس و روح انسان است همان طور که روح ونفس اسنان باقیاست صورت ادراکی درخت هم که توسط قوه خیال ادراک می شود در آن ارتسام می شود هم باقی است

قوه خیال بعد از مفارقت نفس از بدن و بعد از مرگ انسان باقیمی ماند از دنیا به اخرت انتقال می یابد و این خود ماده و هیولی صور کمالی اخروی است تا آنجایی که نفس قرب به حق تعالی بیابد در فصل بعد درباره ماده آخرت وهیولی صور باقیه اخروی می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo