< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد سخنان غزالی در معاد جسمانی

و أما ما تفصّى به عن محالية التناسخ من اختلاف الاستعدادات فلا فائدة فيه في دفع المفسدة[1] بل يؤكد لزومها كما يظهر عند التأمل؛ فإن الواقف بالقوانين العقلية يعلم‌ أن المادة لا تتهيأ و لا تستعد لفيضان صورة إلا عند تلبسه بصورة سابقة مقومة لها هي المُعدِّة لللاحقة و تلك الصورة السابقة أقرب الأشياء إلى الصورة اللاحقة فالمادة المستعدة للنفس لا تستعدها إلا بعد استيفائها جميع المراتب الصورية التي تحتها بالقابلية و الاستعداد

و هذا شي‌ء؛

     مطابق للبرهان

     معتضد بالتجربة

     و الوجدان

فعلى هذا كان تحقيق البعث و الحشر للأبدان أصعب و أشكل فباب الوصول إلى معرفة المعاد الجسماني مسدود إلا على من سلك منهجنا و ذهب طريقتنا[2] و هو طريق أهل الله و الراسخين في العلم و الإيمان الجامعين بين الكشف و البرهان المقتبسين نور الحكمة من مشكاة النبوة و الله ذو الفضل العظيم‌.

و منها: أن الإعادة لا لغرض عبث و جزاف لا يليق بالحكيم‌

و الغرض؛

     إن كان عائدا إليه كان نقصا له فيجب تنزيهه عنه

     و إن كان عائدا إلى العبد لزم العجز و خلاف الحكمة و العدالة

فإن ذلك الغرض؛

     إن كان إيصال ألم فهو غير لائق بالحكيم العادل فكيف عن خالق الحكمة و العدل

     و إن كان إيصال لذة فاللذات سيما الحسيات دفع آلام فإن أكل الطعام و إن كان حسنا لذيذا لا يلتذ به من كان ممتلئا شبعا و إنما يستلذه الجائع و كذا سائر اللذات الحسية

فإن‌ العلماء و الأطباء بينوا[3] و قرروا- أنها دفع الآلام فلزم أنه تعالى يؤلم العبد أولا حتى يوصل إليه لذة حسية و ذلك أيضا لا يليق بالحكيم العادل و كيف يليق به أن يؤلم أولا أحدا ليدفع عنه هذا و من ذا الذي يريد إحسانا بأحد فيقطع بعض أعضائه و يجرحه ثم يضع عليه المراهم ليلتذ بها

و الأشاعرة أجابوا عن هذا؛

    1. بمنعهم لزوم الغرض في أفعال الله و قبح الخلو عنه-

    2. ثم بمنع كون الغرض منحصرا في إيصال اللذة و الألم

    3. ثم بمنع كون اللذة دفعا للألم

    4. ثم بمنع كون اللذات الأخروية كالدنيوية حتى يستلزم كونها أيضا دفع آلام كهذه.

و أجابت[4] المعتزلة عنه: بأن الغرض‌ في المعاد نيل الجزاء و ظهور صدق الأنبياء.

 

در آخرین سخنی که از غزالی نقل شد جوابی از استدلال ابن سینا بر بطلان تناسخ بود البته گفته شد که تمام همّ وغم غزالی این است که تناسخ در معاد جسمانی را تجویز کند ورفع اشکال کرده وشبهه تناسخ را به تجویز تناسخ تبدیل کند زیرا وی بر این باور است؛ بدنی که در معاد جسمانی ساخته می شود کاملا با بدن قبلی فرق می کند اشکال تناسخ بر او وارد می شود ولی وی برنمی تابد لذا در پایان سخنش تلاش می کند از استدلال ابن سینا بر بطلان تناسخ جواب بدهد

استدلال ابن سینا بر بطلان تناسخ به نقل غزالی: اگر بنا باشد در معاد نفس به سوی جسد باز گردد آن بدن خود استعداد نفس جدیدی را دارد و برحسب استعداد آن نفس جدید خداوند فیاض علی الاطلاق است ونفس جدیدی به او می دهد اگر بنا باشد نفس خود آن جسد هم به آن بدن تعلق بگیرد لازم می آید تعلق نفسین به بدن واحد که ملاک استحاله تناسخ است

جواب غزالی: آن جسد فقط استعداد خاص نفس خود را دارد وفقط نفس خودش به او تعلق می گیرد ونفس جدید به او تعلق نمی گیرد تا توارد دو نفس بر یک بدن لازم بیاید

جواب بخش سوم سخن غزالی: به گفته ملای رومی؛

از قضا سرکنگبین صفرا فزود    روغن بادام خشکی می فزود

 

ملاصدرا می گوید: این جواب غزالی همان ملاک استحاله تناسخ که توارد دو نفس بر یک بدن باشد را تاکید می کند برخلاف خواسته غزالی که می خواهد توارد را بردارد اما به نحو اقوی و آکد توارد ثابت می شود زیرا غزالی گوید: جسد در آخرت ومعاد جسمانی که بنا است نفسش بر او اعاده شود می گویی آن بدن فقط استعداد نفس خودش را دارد نه نفس جدید حال سوال این است: آن استعداد بنا به چه صورت وفعلیتی تحقق می یابد؟ زیرا آن استعداد باید در پناه یک صورت (نفس انسان) که نزدیک به نفس انسان است تحقق پذیرد صورت وفعلیتی که از همه صور به نفس انسان نزدیک تر است باید تحقق بیابد که آن صورت ونفس حیوانی است یعنی آن جسد باید نفس حیوانی داشته باشد و زنده باشد مانند جنینی که در 4 ماهگی زنده می شود ونفس حیوانی می یابد وبا حرکت جوهری جنین استکمال واشتداد می یابد وبه نفس حیوانی بدل می شود اما در معاد به گفته غزالی همین جنینی که الان نفس حیوانی دارد نفس انسانی هم به آن تعلق بگیرد و این همان توارد نفسین بر بدن واحد است وآنچه غزالی می خواهد از آن بگریزد اتفاقا گرفتار همان محذور می شود

نتیجه نهایی ملاصدرا در شبهه تناسخ: گریزگاهی از این شبهه نیست جز این که کسی بر مبنای ملاصدرا در باب معاد جسمانی مشی کند یعنی معاد جسمانی را با بدن مثالی مُنشأ نفس که نفس آن را با اخلاق و ملکاتی که در طول حیات دنیوی کسب کرده، انشاء نموده است تا از شر اشکال تناسخ در معاد جسمانی خلاصی بیابد اما به نظر متکلمین که دوباره نفس به همین بدن دنیوی باز گردد توارد نفسین بر بدن وارد می شود زیرا آن بدن قابلیت یک نفس جدید می یابد ولذا نفس جدید بر آن بدن در آخرت افاضه می شود با نفس قبلی در دنیا بایستی دو نفس بر یک بدن وارد شود که محال است.

وقوع قیامت و معاد نقد است و بغتة ویکباره رخ می دهد؛

یا من بدنیاه اشتغل    قد غرّه طول الأمل

والموت یأتی بغتة    والقبر صندوق العمل

 

شبهه غرض حق تعالی از معاد جسمانی: اگر معاد جسمانی ثابت باشد غرض خدا از آن چیست؟

     آیا غرضی دارد؟

اگر غرضی نداشته باشد که عبث است پس باید غرضی در کار باشد

     آیا غرض به خدا بر می گردد؟

در این صورت نقص در واجب لازم می آید که با غرض، کمبود خود را جبران کند

پس غرض به عبد بر می گردد

     آیا غرض ایصال الم است یا لذت؟ خدا درپی آزار ورنج دادن بنده است یا می خواهد او را به لذت و خوشی برساند؟

اگر غرض ایصال الم ورنج باشد حکمت و عدالت خدا زیر سوال می رود پس غرض باید ایصال لذت باشد

     آیا این ایصال لذت بدون پیشینه ایلام والم است یا با با پیشینه آن؟

اگر بدون ایلام باشد عجز در خدا لازم می آید زیرا لذت بدون ایلام ممکن نیست زیرا اطباء و حکماء گفته اند لذت دفع الم است یعنی باید گرسنگی باشد تا با غذا خوردن این درد به لذتی وافر تبدیل می شود به قول سعدی؛

ای سیر تو را نان جوین زشت نماید    معشوق من است آن که به نزد تو زشت است

 

واگر با ایلام و پیشینه الم باشد باز خلاف حکمت و عدالت است مثل این که کسی را ناقص بکنی تا بعد مرهم بر او بگذاری

جواب اشاعره: ایشان 4 جواب از این شبهه داده اند؛

جواب نخست: افعال الهی به عقیدیه اشاعره معلل به اغراض نیست «لا یِسأل عما یفعل وهم یِسألون»

جواب دوم: غرض منحصر در لذت و الم تنها نیست

جواب سوم: لذت هم دفع الم نیست

جواب چهارم: برفرض که لذات دنیوی دفع الم باشد لذت اخروی دفع الم نیست

جواب معتزله: معاد جسمانی برای دو هدف است؛

     نیل جزاء واین که هر کس جزای اعمالش را ببیند

     ظهور صدق انبیاء

حکیم سبزورای در حاشیه از هر دو پاسخ داده است؛

اول: نیل به جزاء یا به ثواب باز می گردد یا به عقاب که در شبهه بود

دوم: ظهور صدق انبیاء مصادره است زیرا اصل بحث بر این است که آیا وعده های انبیاء مبنی بر ثواب و عقاب راست است یا خیر؟ اما بحث بر سر همین است واین مصادره است

حکیم سبزواری تعلیقه ای دارد در این مورد که اگر لذت دفع الم باشد وی می گوید: این حرف از زکریای رازی است ودرست هم نمی باشد ومغالطه ای است از باب اشتباه ما بالعرض با ما فی الذات ونباید این سخن را به همه علما و اطبا نسبت داد.

حکیم سبزواری می گوید: دفع الم امری عدمی است و آن هم تاثیری ندارد تا بخواهد مُلذ و لذتبخش باشد البته لازمه بعضی از لذت ها دفع الم است والا لذت امر وجودی است زیرا تاثیر گذار است مثل گرسنه که با غذا لذت می برد در عین حالی که درد جوع و گرسنگی او هم از بین می رود والا کسی که از دیدن منظره ای زیبا لذت می برد دفع المی در این بین نیست

ثلاثة یُذهبن عن قلبٍ الحزن    الماء و الخضراء والوجه الحسن

 

یا صوت زیبایی که انسان بشنود لذت می برد بدون این که دفع المی در کار باشد یا در درک کمالات الهی که سبب ابتهاج خدا ومبادی عالیه می شود المی هم نیست. حکیم سبزواری در جواب زکریای رازی گوید: این سخن خطباء و منبری ها است و کلامی حکیمانه نمی باشد.

 


[1] . مفسده تناسخ که سبب بطلان آن می شود یعنی توارد نفسین علی بدنٍ واحد.
[2] . معاد جسمانی با بدن مُنشأ نفس خواهد بودوضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست    رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت.
[3] . این سخن زکریای رازی است و انتساب آن به همه علما و اطباء غلط می باشد.
[4] . المبدأ والمعاد ملاصدرا ص401.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo