< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب شبهات معاد جسمانی

ثم العجب؛ أن أكثر ما رأينا منهم يخوضون في المعقولات و هم لا يعرفون المحسوسات- و يتكلمون في الإلهيات و هم يجهلون الطبيعيات و يتعاطون الحجج و القياسات و لا يحسنون المنطق و الرياضيات و لا يعرفون من العلوم الدينية إلا مسائل خلافيات و ليس غرضهم في العلم إصلاح النفس و تهذيب الباطن و تطهير القلب عن أدناس الصفات و الملكات‌ بل طلب الرئاسة و الجاه و إرجاع الخلائق إلى فتاواهم و حكوماتهم و لأجل ذلك يضمرون النفاق و يعادون أهل الحكمة و المعرفة و من أعظم الفتن و المصائب أنهم مع هذه العقول الناقصة و الآراء السخيفة يخاصمون و يعادون الحكماء و العرفاء أكثر من الخصومة و العداوة- مع الكفار و اليهود و النصارى و يعدون هذا من تقوية الدين و حفظ عقائد المسلمين و غاية تقويتهم للدين أن يقولوا: إن الحكمة ضلال و إضلال و إن تعلمها بدعة و وبال و إن علم النجوم باطل في أصله و إن الكواكب جمادات و إن الأفلاك لا حياة لها و لا نطق و إن الطبّ لا منفعة له و إن الهندسة لا حقيقة لها و إن علوم الطبيعات أكثرها كفر و زندقة و أهلها ملاحدة و كفرة إلى غير ذلك من مقالاتهم و هوساتهم المشحونة بالتدليس و التلبيس لمخالفة أكثرها لما في كتاب الله و سنة نبيه من تعظيم الحكمة و توقير أهلها و تعظيم النجوم و السماء و الأقسام في كثير من الآيات بها و مدح الناظرين المتفكرين في خلقها و ذم المعرضين عن آياتها لقوله تعالى: «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ...»‌ الآية و قوله‌: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»‌ فإذا جاءوا إلى دفع مثل هذه المشكلات عن الدين وقعوا في العجز كالحمار في الوحل و الطين و لنرجع إلى ما فارقناه‌.

كشف مقال لدفع إشكال:

أن أعضل شبه الجاحدين للمعاد الجسماني و أعظم إشكالات المنكرين للجنة و النار المحكوم بثبوتهما و تحققهما في الشريعة الحقة التي أتى بها أهل النبوة و الحكمة المؤسسة على الأصول و المباني المحكمة المهمة، هو طلب المكان لهما و التزام كونهما في جهة من الجهات- الامتدادية الوضعية و في زمان من الأزمنة المتصرمة و استيجاب (أی؛ التزام)كونهما داخل حجب السماوات و تحت حيطة محدد الجهات و عرش المتماديات[1] .

فالجواب: كما يستعلم من الأصول المؤسسة عن أصل هذه الشبهة و قلع مادتها- و فسخ صورتها هو أن يقال: على منهج أبحاث المتألهين و طريقة إنظار السالكين إلى الله- بأقدام المعرفة و اليقين إن حجتكم[2] هذه مبنية على أن للجنة و النار مكانا من جنس أمكنة هذه الدنيا لكن أصل إثبات المكان على هذا الوجه للجنة و النار باطل فالشبهة منهدمة الأساس منحسمة الأصل

و مما يوضح ذلك؛ حسب ما مضت الإشارة إليه أن عالم‌ الآخرة عالم تام لا يخرج عنه شي‌ء من جوهرة و ما هذا شأنه لا يكون في مكان كما ليس لمجموع هذا العالم أيضا مكان يمكن أن يقع إليه إشارة وضعية من خارجة أو داخلة لأن مكان الشي‌ء إنما يتقرر بحسب نسبته و إضافته إلى ما هو مباين له في وضعه خارج عنه في إضافته و ليس في خارج هذه الدار شي‌ء من جنسه و إلا لم يوجد بتمامه و لا في داخله أيضا ما يكون مفصولا عن جميعه إذا أخذ من هذه الحيثية فلا إشارة حسية إلى هذا العالم عند أخذه تاما كاملا لا من داخله و لا من خارجه فلا يكون له أين و وضع- و لهذا المعنى حكم معلم الفلاسفة بأن العالم بتمامه لا مكان له فقد اتضح أن ما يكون عالما تاما فطلب المكان له باطل و المغالطة نشأت من قياس الجزء على الكل[3] و الاشتباه بين الناقص و الكامل.

 

ملاصدرا در اینجا درد دلی دارند از علمای سطحی و قشری و ظاهری و عامه ومریدان ایشان ومی گوید: ایشان وارد معقولات می شوند در حالی که به محسوسات آشنایی هم ندارند ایشان دم از الهیات می زنند در حالی که در طبیعیات هم تبحری ندارند ایشان خوض در حجج و براهین می کنند در حالی که نه منطق خوب بلدند و نه ریاضی

استاد انصاری شیرازی از یکی از افراد مخالف با فلسفه وعرفان نقل می کرد که وی با افتخار می گفت: من حاشیه ملا عبدالله را هم تا آخر نخوانده ام!!!

بهره ایشان از دانش مسایل فرعی و خلافی است و ایشان اهل تهذیب اخلاق و اصلاح نفس نمی باشند ایشان ریاست طلب اند ولی اهل تزویر اند و خلاف آن را ابراز می کنند آنها با اهل حکمت ومعرفت چنان دشمن هستند که با کفار و یهود و نصاری این گونه دشمن نمی باشند ایشان با عقل ناقص و آرای سخیف خود حکمت را گمراهی و تعلیم وتعلُّم آن را حرام و گناه می پندارند ایشان علم نجوم را از اساس باطل می دانند بر این گمان اند که کواکب جمادات اند و افلاک حیات و نطق و ادراک وشعور ندارند ایشان می پندارند علم طب نفعی ندارد و برای هندسه حقیقتی قایل نمی باشند و علوم طبیعی را کفر می دانند و کسانی که در پی این علوم اند را زندیق و کافر بر می شمردند.

بعد ملا صدرا می گوید: از اعظم مسایل وبزرگترین مصیبت ها این است که همه این ها را تقویت دین برمی شمرند وخود را حامی دین می دانند در حالی که قرآن کریم حکمت را تعظیم فرموده است؛ «ومن یعطی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا» وبه افلاک و کواکب سوگند یاد کرده است: « وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا (3) وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا (4) وَالسَّمَاء وَمَا بَنَاهَا (5) وَالأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا (6)» در باره آسمان ها می فرماید: «واوحی الی السماء امرها» در آیات آخر سوره آل عمران کسانی که در امر آسمانها اندیشه می کنند را مدح می کند: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191)» وکسانی که از آیات الهی اعراض کنند را مذمت نموده است « وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ (105) »

بعد همین افرادی که خود را حامی دین می دانند وبرای علوم ارزشی قایل نمی باشند واهل آنها را تکفیر می کنند برای خودشان ریاست قایل هستند وقتی ایشان به این شبهات معاد جسمانی می رسند مثل حمار در وحل درمانده می شوند.

نظریه خاص ملاصدرا درباره مکان بهشت و دوزخ: با تعبیر "کشف مقال" ملاصدرا نظریه خاص خود را این گونه تقریر می کند که؛ از سخت ترین اشکال که در مورد معاد جسمانی و جنت و نار جسمانی مطرح شده همین است جنت وناری که دین وحکمت مستحکم مثل حکمت متعالیه به ثبوت آن قایل شده است

مطالبه زمان و مکان و جهت برای بهشت و دوزخ از سخت ترین اشکالات می باشد که کی و کجا ودر چه جهتی می باشد؟ «یسئلون عن الساعة ایّان مرسئها»

در حالی که این اشکال مطالبه مکان و زمان وجهت از اساس باطل است واصلا بهشت و دوزخ جسمانی مکان وزمان وجهت ندارد طبق آیات شریفه «الیه یُرجع الامر کله» ویا «الا الی الله تصیر الامور» خود مکان و زمان هم باید معاد داشته باشند این هم که پیامبر فرمود: «حب الوطن من الایمان»،

این وطن مصر و عراق و شام نیست    این وطن شهری است کاو را نام نیست

 

توضیح: عالم آخرت عالمی تام و مجرد است بهشت و دوزخ جسمانی تجرد مثالی و برزخی دارند و عالم آخرت مکان وزمان وجهت ووضع ندارد

تنظیر: عالم آخرت مثل مجموع عالم طبیعت است از این روی که مجموع عالم طبیعت با مکان وزمان ووضعش -به گفته ارسطو- عالم تام ومجرد است؛ ماده ندارد مکان وزمان ووضع ندارد عالم طبیعت ماده دارد اما ماده عالم طبیعت ابداعی است از این روی که مکان باید چیزی خارج از حوزه وجود جسم باشد وجسم یک اضافه و نسبت ووضع ومماسه ای با آن شیئ داشته باشد تا این که مکان داشته باشد و بشود با آن چیز به مکان جسم اشاره کرد مثل سطح مقعر حاوی به نظر مشهور مشاء

مکان سطح مقعر حاوی است که مماس با سطح محدب محوی می باشد لیوان یک سطح محدبی دارد ویک سطح مقعر که سطح محدب آب با آن تماس دارد سطح مقعر لیوان مکان آب است می توان به آن اشاره کرد اگر جسم بخواهد مکان داشته باشد باید چیزی بیرون از حوزه جسم باشد مثل سطح مقعر حاوی وجسم با آن اضافه ووضعی با آن بیابد تا بتوان از آن رهگذر به جسم اشاره کرد

حال مجمع عالم جسم وطبیعت که چیزی از آن بیرون نیست؛ تا با مجموعش با آن وضع وتماس و انتساب و اضافه داشته باشد تا با آن بتوان به عالم جسم اشاره کرد تا مکان عالم جسم باشد ونه هم یکی از اجزاء ومفردات خود عالم جسم می تواند مکان عالم جسم باشد زیرا فرض این است که مجموع عالم جسم است ونمی شود یکی از موجودات عالم جسم را استثناء کرده و آن را مکان عالم جسم دانست

بنابرین عالم آخرت مثل مجموع عالم جسم است که تام ومجرد بوده ومکان وزمان و جهت -که عوارض ماده و جسم است- را ندارد از این روی این سوال مطالبه مکان و زمان و جهت برای آخرت مغالطه است واز باب اجرای حکم جزء بر کل می باشد و از باب اشتباه بین ناقص و کامل است اگر کسی برای عالم آخرت یا برای مجموع عالم جسم دنبال مکان بگردد حکم جزء را بر کل جاری کرده و حکم تک تک موجودات عالم طبیعت را بر کل عالم طبیعت بار می کند و اشتباهش ناشی از این است که بین ناقص وکامل وبین غیر تام و تام تفاوت قایل نشده و اینها را اشتباه وخلط با هم کرده است وپنداشته اگر یکی از موجودات ناقص عالم جسم که مادی و ناقص و مکان دار است باید کل عالم جسم هم مکان دار باشد وهمین طور عالم آخرت. در حالی که مطالبه مکان از عالم آخرت خود غلط وخبط فاحش است.


[1] . متمادیات یعنی زمانیات برخی مانند شارح مواقف هیئآت بطلیموسی را تاویل وتطبیق بر آیات قرآن می کردند که، «سماوات سبع» همان افلاک سبعه است«وسع کرسیه السموات والارض» مراد از کرسی فلک 8 یا فلک البروج است«الرحمن علی العرش استوی». مراد از عرش نیز فلک اطلس یا همان مُحدد الجهات می باشد
[2] . حجت در اینجا به معنای مدعای باطل است مثل این آیه شریفه؛ « وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ (16) ».
[3] . یعنی اجرای حکم جزء بر کل.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo