< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معاد روحانی وسعادت حقیقی

الباب العاشر: في تحقيق المعاد الروحاني و الإشارة إلى السعادة العقلية و الشقاوة التي بإزائها و إلى السعادة و الشقاوة الغير الحقيقيتين و ما قيل في بيانهما و فيه فصول‌

فصل (1): في ماهية السعادة الحقيقية

اعلم أن الوجود هو الخير و السعادة و الشعور بالوجود أيضا خير و سعادة- لكن الوجودات متفاضلة متفاوتة بالكمال و النقص فكلما كان الوجود أتم كان خلوصه عن العدم أكثر و السعادة فيه أوفر و كلما كان أنقص كان مخالطته بالشر و الشقاوة أكثر و أكمل الوجودات و أشرفها هو الحق الأول و يليه المفارقات العقلية و بعدها النفوس و أدون الموجودات هي الهيولى الأولى و الزمان و الحركة ثم الصور الجسمية [1] ثم الطبائع ثم النفوس وجود كل شي‌ء لذيذ عنده و لو حصل له وجود سببه و مقومه لكان ألذ لأنه کمال وجوده فيكون كمال لذته بإدراكه و حيث كانت الوجودات متفاوتة- فالسعادات التي هي إدراكاتها تكون متفاضلة أيضا و كما أن وجود القوى العقلية- أشرف من وجود القوى الحيوانية الشهوية و الغضبية التي هي نفوس البهائم و السباع- و غيرهما من الحيوانات فسعادتها أجل و لذتها و عشقها أتم فنفوسنا إذا استكملت و قويت و بطلت علاقتها بالبدن و رجعت إلى ذاتها الحقيقية و ذات مبدعها تكون لها من البهجة و السعادة ما لا يمكن أن يوصف أو يقاس به اللذات الحسية و ذلك لأن أسباب هذه اللذة أقوى و أتم و أكثر و ألزم للذات المبتهجة[2]

 

در جلد ۹ سفر نفس و مباحث معاد بحث می شود سفر نفس دارای ۱۱ باب است که ۴ باب در جلد ۹ است و۲ باب از مباحث نفس از ۱۱ باب مباحث نفس در جلد ۹ مطرح شد مباحث معاد هم به نوعی مربوط به نفس است اکنون باب ۱۰ و ۱۱ درباره معاد است باب دهم درباره معاد روحانی است

باب دهم:

معاد روحانی به معنای سعادت حقیقی نفس و شقاوت حقیقی نفس است مراد از سعادت حقیقی نفس سعادت عقلیه است زیرا سعادت اصلی همین است وشقاوت حقیقی به معنای حرمان از سعادت عقلیه است زیرا در عالم عقل شقاوت وجود ندارد لذا به حرمان تفسیر می شود در این باب از سعادت غیر حقیقی هم بحث می شود که مراد سعادت و شقاوت حسی غیر اخروی است واین مربوط به معاد جسمانی ومعاد بدن است که شقاوت و سعادت غیر اصلی در همبن باب مطرح می گردد واقوال درباره معاد جسمانی هم بیان می شود در باب ۱۱ اثبات معاد جسمانی بحث می شود

باب دهم، ۱۱ فصل دارد:

     ۶ فصل مربوط به معاد روحانی وسعادت وشقاوت حقیقی می باشد

     ۵ فصل هم مربوط به سعادت و شقاوت غیر حقیقی و همان حسی غیر اخروی می باشد

 

فصل اول: ماهیت سعادت حقیقی

برای تبیین چیستی سعادت عقلی ۴ مطلب به عنوان مقدمه از عبارت ملاصدرا بدست می آید:

مطلب نخست: وجود خیر است وجود سعادت و خوشبختی و کامیابی و خواستنی و خوبی است حکیم سبزواری در دلیل نخست اصالت وجود در منظومه حکمت می گوید: حکما فرموده اند: قضیه «الوجود خیرٌ» بدیهی است «لانه منبع کل شرف» ودر مقابل این مطلب، شر وعدم شقاوت و بدبختی و ناکامی وکاستی ونایابی وفقدان است واین مطلبی روشن است ونیاز به اندکی تنبه دارد

با توجه به این مطلب هر چه یک وجودی کامل تر باشد و نقصانش کمتر باشد سعادت وخیرش بیشتر و خوشبختی آن افزون تر و خواستنی تر است بالاترین وجودات وجود حق تعالی است که هیچ عدم و کاستی و فقدانی در او نیست و بعد از مرتبه وجود واجب وجود عقول و ملایکه الهی و موجودات عقلی اند و پایین ترین وجودات به ترتیب؛

     هیولای اولی

     و زمان و حرکت که غیر قار الذات اند و ذاتشان قرار و ثبات ندارد

     صورت جسمیه

     صور نوعیه که همان طبایع اند

     ودر نهایت نفوس قرار دارند

     عقول ومبادی عالیه

     واجب تعالی

مطلب دوم: همان طور که وجود خیر است ادراک وجود هم خیر است بحث ادراک که در اینجا مطرح می شود از این روی است که سبب لذت ادراک است یعنی تا ادراکی نباشد لذتی نیست و این لذت باید ادراک شود زیرا لذت ادراک ملایم است البته ادراک متقوم به مدرِک و مدرک هم هست لذا ملا صدرا می گوید: اسباب لذت ۳ چیز است؛

     ادراک

     مدرَک

     مدرِک

ادراک وجود هم مانند خود وجود خیر و سعادت است ادراک وجود طبق تعلیقه حکیم سبزواری در این بحث به دو گونه است؛

     حضوری: که خود دو نوع است

     علم حضوری اجمالی به وجود: مانند ادراک نفس ناطقه نسبت به ذات ووجود خود در دنیا یعنی مادامی که به بدن و جسم تعلق دارد و مراد از اجمالی این است که این علم نفس ناطقه به ذات و وجود خود کدر و غبار آلود است وقتی علم نفس ناطقه به وجود و ذات خود صاف می شود که تعلق وپیوند نفس با بدن قطع گردد

تا بوَد باقی بقایای وجود    کی شود صاف از کدِر جام شهود

تا بود پیوند جان و تن به جای     کی شود مقصود کل بُرقع گشای

تا بود غالب غبار چشم و جان    کی توان دیدن رخ جانان عیان

 

     علم حضوری تفصیلی به وجود: مانند علم فانی به مفنیٌ فیه خود به گفته حکیم سبزورای مثل علم پروانه به آتش -در صورتی که ادراک داشته باشد- یا علم آهن گداخته به آتش اگر آهن علم می داشت ومانندعلم حق تعالی به وجود خود و همه ممکنات

     حصولی: که خود دو نوع است

     ادراک وجود به وسیله مفاهیم عامه وکلیه است مانند مفهوم وجود و وحدت و تشخص البته این نوع علم از نوع دوم علم حصولی بالاتر است

     گاهی هم ادراک مراتب وجود است با ماهیت و مقومات و لوازمی که دارند

پس ادراک وجود هم خیر است زیرا اگر علم به وجود و ادراکش حضوری باشد در علم حضوری علم و معلوم یکی است یعنی ادراک حضوری وجود با وجود یکی می شود لذا همان طور که وجود خیر است ادراک حضوری به آن نیز خیر خواهد بود زیرا علم و معلوم در ادراک حضوری اتحاد دارند

واگر ادراک حصولی باشد در این نوع علم ماهیت معلوم بالذات و ماهیت معلوم بالعرض یکی است وجودشان هم دو مرتبه است مثلا ادراک شمس خود شمس است زیرا همان ماهیت شمس خارجی است که معلوم بالعرض است منتهی در دو مرتبه از وجود است یعنی معلوم بالعرض وجود خارجی دارد ومعلوم بالذات وجود ذهنی دارد یعنی ماهیت شمس گاهی به وجود خارجی موجود می شود که معلوم بالذات است و گاهی هم به وجود ذهنی موجود می شود که معلوم بالعرض می شود پس باز هم ادراک حصولی وجود باز وجود است و ادراک حصولی وجود هم مانند خود وجود خیر است

مطلب سوم: پیروی مطلب نخست والبته مرتبط با مطلب دو این است که؛ هر وجودی برای خودش خواستنی ولذید و مرغوبٌ فیه است تعریف خیر این است که؛ «الخیر ما یرغب فیه الکل» اگر وجود خیر و خواستنی است و اگر سبب این لذت -که ادراک وجود است- در چیزی باشد در نتیجه هر چیزی وجودش برای خودش خواستنی و لذیذ است حکیم سبزواری در همان حاشیه دلیل اول اصالت وجود شاهدی ذکر می کند که ا گر خاری به کرمی بزنی خودش را جمع می کند زیرا وجود خودش را می خواهد وبرایش احساس خطر می کند حتی کسی که به خیال باطل خود کشی می کند می خواهد وجود خود را نجات دهد ووجود خود را دوست دارد هیچ موجودی نیست که خودش را نخواهد و خود را دوست نداشته باشد و از وجود خود لذت نبرد بلکه وجودش با خودش سازگار است

مطلب چهارم: اگر وجودی وجود علت خود را ادارک کند -که از خودش بالاتر است- به مراتب لذتش بیشتر است زیرا علت کمال وجودش است وادراک کمال و مرتبه بالاتر از خود لذت بخش تر است

با توجه به این مقدمات ۴ گانه اگر نفس ناطقه که تجرد عقلی دارد و قوای عقلیه از آن اوست

للنفس قوتان عقل نظریٌ     وعملیٌ ان تشأ فعبری

 

بلکه بالاتر که عین قوای عقلیه است نه این که دارای قوای عقلیه است وعقل نظری و عملی چیزی جز نفس ناطقه وانسانی نیست در مقابل نفس حیوانی که دارای قوای حسیه وشهویه وغضبیه اند زیرا نفس حیوانی قوه مدرکه ومحرکه دارد بلکه نفس حیوانی عین قوای حسیه و شهویه و غضبیه نیست در صورتی که تعلق و ارتباطش از بدن قطع گردد و به خویشتن خویش باز گردد وبه ذات خود وعلل خود که عقول و حق تعالی است باز گردد و در خود متمرکز گردد واین ها را به ادراک عقلی ادراک کند وادراک آن حضوری تفصیلی می شود وغبار چهره جانش زدوده شود

حجاب چهره جان می شود غبار تنم    خوش آن دمی کزین چهره پرده بر فکنم

 

وادراک عقول نموده وواجب ووجود حق را ادراک بکند این بالاترین لذت و ابتهاج وسعادت برای نفس است وابتهاجی که نصیب نفس می شود قابل مقایسه با لذات حسی که از راه ادراکات حسی به دست می آید نمی باشد در صورتی که نفس به خویشتن خویش باز گردد وبه ذات وجود خود برگردد ووجود خود و عقول را ادراک کند بازگشت نفس به ذات خود به معنای راهیابی به عالم عقل و همنشینی با فرشتگان وبار یافتن به جوار قرب حق تعالی است سعادتی که برای نفس حاصل می شود و این سعادت حقیقی نفس است واین قابل مقایسه با لذات حسی نفوس حیوانی نیست

اسیر لذت تن مانده ای وگرنه تورا    چه عیش ها که در مُلک جان مهیا نیست

 

حال این یک ادعا است که اگر نفس به عالم خود باز گردد وتمرکز کند وغبار بدن فرونشیند که؛

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز که که پرواز کنم با پر دوست    به هوای سر کویش پر وبالی بزنم

 

این ادعا که با بازگشت به خویش به بالاترین لذت ها می رسد دلیلش این است که؛ ادراکی که در این مرحله نفس می یابد که همان ادراک عقلی است؛

     هم قوی تر از ادراک حسی است که نفس حیوان دارد

     و هم اتم و اکثر است تمام تر و فراگیر تر است

     و هم الزم و اوصل به ذات انسان است یعنی لازم ذات ووصل به ذات وچسبیده به ذات است

پس ادراک عقلی نفس ناطقه ۳ خصوصیت نسبت به ادراک حسی دارد؛

     اقوی است

     اتم واکثر است

     الزم واوصل به ذات انسان ووجود انسان می باشد.

که باید علت این ها را بیان کنیم


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo