< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال بر وجود حق تعالی

فإن قلت: كيف يكون ذات الباري عين حقيقة الوجود و الوجود بديهي التصور و ذات الباري مجهول الكنه.

قلت: قد مرّ سابقا[1] أن شدة الظهور و تأكد الوجود هناك مع قصور قوة الإدراك- و ضعف الوجود هاهنا صارا منشأين لاحتجابه تعالى عنا و إلا فذاته تعالى في غاية الإشراق و الإنارة[2]

فإن رجعت و قلت: إن كان ذات الباري نفس الوجود فلا يخلو؛

     إما أن يكون الوجود حقيقة الذات كما هو المتبادر

     أو يكون صادقا عليها صدقا عرضيا كما يصدق عليه مفهوم الشي‌ء

و على الأول؛

     إما أن يكون المراد به هذا المعنى العام البديهي التصور المنتزع من الموجودات

     أو معنى آخر

و الأول: ظاهر الفساد[3]

و الثاني: يقتضي؛

     أن يكون حقيقته غير ما يفهم من لفظ الوجود كسائر الماهيات غير أنك سميت تلك الحقيقة بالوجود كما إذا سمي إنسان بالوجود و من البين أنه لا أثر لهذه التسمية في الأحكام (احکام عقلی)-

     و إن هذا القسم راجع إلى أن الواجب ليس الوجود الذي الكلام فيه و يلزم أن يكون الواجب ذا ماهية و قد مرّ[4] أن كل ذي ماهية معلول

و على الثاني: و هو أن يصدق عليه صدقا عرضيا فلا يخفى؛

     أن ذلك لا يغنيه عن السبب

     بل لا يستدعي أن يكون موجودا-

و لذلك ذهب جمهور المتأخرين من الحكماء إلى أن الوجود معدوم[5] .

أقول: منشأ هذا الإشكال؛

     الذهول عن حقيقة الوجود و آحاده و أعداده

     و عن معنى عرضية المفهوم العام الانتزاعي للهويات الوجودية

فإنّ كون هذا العام المشترك عرضيا ليس معناه أن للمعروض موجودية و للعارض موجودية أخرى كالماشي بالقياس إلى الحيوان و الضاحك بالقياس إلى الإنسان بل هذا المفهوم عنوان و حكاية للوجودات العينية و نسبته إليها نسبة الإنسانية إلى الإنسان و الحيوانية إلى الحيوان فكما أن مفهوم الإنسانية؛

     صحّ أن يقال: إنها عين الإنسان لأنها مرآة لملاحظته و حكاية عن ماهيته

     و صح أن يقال: إنها غيره لأنها أمر نسبي و الإنسان ماهية جوهرية.

و بالجملة؛ الوجود ليس كالإمكان حتى لا يكون بإزائه شي‌ء يكون المعنى المصدري حكاية عنه بل كالسواد الذي؛

     قد يراد به نفس المعنى النسبي أعني الأسودية

     و قد يراد ما يكون به الشي‌ء أسود أعني الكيفية المخصوصة

فكما أن السواد؛

     إذا فُرض قيامه بذاته صح أن يقال: ذاته عين الأسودية

     و إذا فرض جسم متصف به لم يجز أن يقال: إن ذاته عين الأسودية مع أن هذا الأمر العام لكونه اعتبارا ذهنيا زائد على الجميع.

 

ان قلت: اگر کسی اشکال کند: اگر ذات حق عین حقیقت وجود است پس چرا ذات حق "مجهولة الکنه" است؟ ومعلوم نیست در حالی که وجود بدیهی التصور است بلکه وجود ابده بدیهیات تصوریه است وروشن تر از وجود نیست اما ذات حق تعالی مجهولة الکنه است

قلت: در جلد اول در نفی ماهیت از واجب تعالی گفته شد که علت این معنا دو چیز است؛

    1. شدت وجود وظهور حق تعالی

    2. قصور مدارک و مشاعر ما

که سبب می شود ذات حق تعالی با توجه به این دو امر مجهولة الکنه شود وحکیم سبزواری در آغاز منظومه حکمت گفته:

یا من هو اختفی لفرط نوره    الظاهر الباطن فی ظهوره

 

شدت ظهور ووجود حق تعالی موجب می شود ذاتش مخفی باشد واز طرفی مدارک ومشاعر ما ناتوان از ادراک حقیقت ونور وجود حق است همان طور که نمی توان به جرم خورشید با چشم خیره شد

ان قلت: اگر کسی عین وجود بودن ذات حق را مورد اشکال قرار دهد وبه نوعی بحث های گذشته را اعاده و تکرار کند در این صورت ملاصدرا ابتدا اشکال و منشأ آن را مطرح کرده و بعد هم جواب می دهند

اشکال: این که می گویی ذات حق عین وجود است؛

     آیا مرادتان این است که وجود ذاتی حق است؟ چنان چه متبادر از این سخن همین است که وجود ذاتی حق است

     یا این که وجود عرضی برای حق تعالی است وبالعرض بر او حمل می شود مانند مفهوم الشیئ که به صدق عرضی بر حق تعالی صدق می کند وبه نحو عرضیت بر ذات حق حمل می شود زیرا ذات حق مفهوم نمی باشد مفهوم در ذهن است وذات حق حقیقی است و در خارج حقیقت دارد

این تردید اول در اشکال است اگر وجود ذات حق را تشکیل می دهد مراد از این وجود چیست؟

    1. مفهوم وجود است: این شق بطلانش روشن است زیرا مفهومی که در ذهن است هیچ وقت نمی تواند ذات حق را که در خارج است را تشکیل بدهد

    2. معنایی دیگری است: در این فرض هم لازم می آید حق تعالی ماهیت بیابد منتهی اسم آن ماهیت را وجود گذاشته ایم مثل این که کسی نام ماهیت انسان را وجود بگذارد اما نامگذاری تاثیری و دخلی بر احکام عقلی ندارد در نتیجه ذات حق تعالی عین وجودی که مورد بحث ماست نمی باشد ذات حق ماهیتی دارد که نامش را وجود گذاشه اند زیرا مراد از وجود مفهوم آن نیست بلکه معنایی است غیر از آن معنایی که از لفظ وجود فهمیده می شود

حال اگر حق تعالی ماهیت پیدا کرد مانند ممکنات در این صورت حق تعالی معلول می شود زیرا ایشان گفت:

     حیثیت ماهیت حیثیت عدم است و مخالف با حیثیثت وجود است

     حیثیت ماهیت حیثیت امکان است و مخالف با حیثیت وجوب است

     حیثیت ماهیت حیثیت قوه است و مخالف با حیثیت فعلیت است

بنابرین اگر ذات حق ماهیت یافت ممکن ومعلول می شود واین در صورتی است که وجود برای حق تعالی ذاتی باشد

     شق دوم: اگر چنانچه وجود بر ذات حق تعالی به نحو عرضیت صدق کند؛

    1. در این صورت وجود برای حق عرضی می شود و«کل عرضی معلل» پس وجود حق تعالی باید علت داشته باشد

    2. لازم می آید ذات حق تعالی وجود نداشته باشد زیرا این وجودی که به نحو عرضی بر ذات حق صدق می کند مفهوم وجود است که اعتباری است و در خارج نمی باشد چنان چه متأخرین از حکما می گویند: وجود معدوم است مراد مفهوم وجود است که در خارج موجود نیست بنابرین ذات حق در خارج چیز دیگری است غیر از وجود وموجود وذات حق چیزی غیر از وجود است در خارج

بعد ملاصدرا منشأ اشکال را بررسی می کنند وجواب اشکال را بیان می کنند؛

منشأ اشکال: دو منشأ دارد؛

    1. غفلت از حقیقت وجود وحقایق خارجیه وجود یعنی مستشکل مدام حول مفهوم می گردد نه حقیقت وجود

    2. غفلت از معنای عرضیت مفهوم وجود نسبت به حقایق وجودات خارجیه عرضی است و به حمل عرضی بر آنها صدق می کند و ذات آن ها را تشکیل نمی دهد واین معنا را مستشکل نفهمیده است

تبیین ملاصدرا: معنای وجود برای حقایق خارجیه عرضی است به این بیان که؛ مفهوم وجود عرض است؛

     اما نه عرضی محمول بالضمیمه بلکه عرضی محمول من صمیمه مانند اسود برای جسم و ماشی برای حیوان یا مثل ضاحک برای انسان بلکه مثل انسانیت برای انسان و حیوانیت برای حیوان می باشد زیرا ذاتیات انسان را بر او حمل می کنیم که این عرضی محمول من صمیمه است

     وآن هم باز نه مانند شیئیت به اشیاء خارجی و امکان نسبت به ممکن بلکه مانند مفهوم اسود به سواد که در خارج است نه برای جسم که برای آن محمول بالضمیمه می شود

انواع عرضی:

    1. محمول بالضمیمه: وقتی بر معروض حمل می شود که چیزی در خارج بر معروض ضمیمه شود بنابرین عارض و معروض در خارج دو وجود مستقل و جدا دارند مانند اسود نسبت به جسم که دو وجود جدا در خارج دارد ووقتی اسود بر مفهوم ذهن عارض می شود که در خارج سواد بر جسم عارض شود این دو سواد وجسم دو شیئ در خارج اند ودر ذهن بر هم حمل می شود یا مانند ماشی بر حیوان در ذهن عارض می شود وقتی که در خارج مشی بر حیوان عارض شود این دو وجود مستقل در خارج دارند یا وقتی در خارج ضحک بر انسان عارض شود در ذهن بر هم حمل می شوند

    2. محمول من صمیمه: مانند انسانیت برای انسان وحیوانیت به نسبه حیوان که حمل عرضی بر معروض نیاز به ضم ضمیمه در خارج ندارد واز ذات خود معروض خارجی انتزاع و بر خودش حمل می شود مفهوم انسانیت برای انسان عرضی است مفهوم انسانیت در ذهن است ویک معنای نسبی اضافی اعتباری ذهنی است در حالی که ماهیت انسان جوهر و در خارج است همچنین مفهوم حیوانیت برای حیوان زیرا برای حمل مفهوم حیوانیت بر حیوان وانسانیت بر انسان منتظر نمی شویم تا چیزی از خارج بر آن ضمیمه شود بلکه از متن ذات انسان و حیوان واز حاقّ و وسط آن مفهوم انسانیت و حیوانیت را برداشت و بر آن حمل می کنیم ومانند امکان بر ممکن که ماهیت است در این حمل منتظر ضم ضمیمه از خارج نمی باشیم بلکه از متن ماهیت امکان را در آورده وبر آن حمل می کنیم ومانند شیئیت برای شیئ خارجی که از خودشیئ خارجی شیئیت را برداشت کرده و بر آن حمل می کنیم

حال مفهوم وجود نسبت به حقایق وجودات خارجی عرضی است زیرا مفهوم در ذهن است وذات حقیقت خارجی را نمی تواند تشکیل بدهد اما عرضی محمول من صمیمه است یعنی منتظر نمی شویم چیزی بر حقیقت وجود خارجی سوار شود تا مفهوم وجود را بر آن حمل کنیم بلکه از خود حقیقت وجود خارجی مفهوم وجود برداشت و بر آن حمل می شود منتهی نه محمول من صمیمه ای که مانند امکان وشیئیت است زیرا مفهوم امکان وشیئیت مصداق خارجی ندارد زیرا ممکن منشأ انتزاع مفهوم امکان است مابه ازاء و مصداق مفهوم امکان نیست بلکه ما به ازای مفهوم ماهیت است مانند انسان از انسان امکان را انتزاع وبر آن حمل می شود امکان نسبت به ممکنی که ماهیت انسان است عرضی محمول من صمیمه است اما فرق مفهوم وجود با امکان و شیئیت این است که؛ مفهوم امکان و شیئیت مصداقی در خارج ندارند و منشأ انتزاع امکان مصداقشان نمی باشد منشأ انتزاع امکان ممکن ومصداق ماهیت است ومنشأ انتزاع شیئیت شیئی در خارج است که بنابر اصالت الوجود وجود شیئ در خارج است و بنابر اصالت الماهیت یا از باب «واتحدا هویة» ماهیت شیئ در خارج است یا از باب این که ماهیت در خارج با وجود اتحاد دارد این شیئ در خارج که منشأ انتزاع مفهوم شیئیت در خارج است وجود یا ماهیت است ومصداق مفهوم شیئیت نمی باشد اما مفهوم وجود که عرضی محمول من صمیمه برای حقایق وجودات خارجی است وآن هم منشأ انتزاع برای مفهوم وجود می باشند خود مصداق مفهوم وجودند یعنی مفهوم وجود در خارج مصداق دارد ومفهوم وجود در ذهن عنوان ومرآت و آینه وحاکی از مصداقی است که حقایق وجودات خارجی باشد این معنای عرضیت مفهوم وجود نسبت به حقایق وجودات خارجی است مَثل مفهوم وجود نسبت به حقایق وجودات خارجیه مثل مفهوم اسود نسبت به سواد در خارج می شود سواد در خارج اگر فرض شود که قایم بالذات باشد وبدون قیام به جسم وموضوع بتواند روی پای خود بایستد در این صورت این حقیقت سواد در خارج با این فرض؛

     یکبار روی پای خودش است و مفهوم اسود بر آن حمل می شود

     یکبار هم قیام بر جسم دارد ومفهوم اسود باز بر آن حمل می شود

در هر دو صورت مفهوم اسود نسبت به سواد عرضی محمول من صمیمه است

     عرضی است زیرا مفهوم حقیقت وجود خارجی را تشکیل نمی دهد ومفهوم سواد حقیقت سواد در خارج را تشکیل نمی دهد بلکه در ذهن بر آن عارض می شود

     محمول من صمیمه است زیرا مفهوم اسود از خود حقیقت سواد خارجی انتزاع وبر آن حمل می شود

حال این حقیقت سواد خارجی هم مابه ازای خود مفهوم اسود ذهنی است یعنی مصداق همین مفهوم اسود است وحقیت سواد خارجی مشکک است و شدت وضعف دارد سواد در ذغال شدید است و در جای دیگر کمرنگ است حقیقت وجود هم این گونه است که در خارج مشکک است و در جایی شدید است و ماهیت ندارد مانند واجب تعالی در جای دیگر هم ضعیف است و حد و ماهیت از آن انتزاع می شود مانند ممکنات اما در هر دو جا این مفهوم وجود چه برای وجود واجب در خارج و چه وجود ممکنات در خارج عرضی محمول من صمیمه است آن هم نه مانند امکان وشیئیت که خود مستقیما مصداق خارجی ندارد وفقط منشأ انتزاع در خارج داشته باشد بلکه وجود مصداق خارجی دارند که همان وجود واجب و ممکن در خارج است

جواب ملاصدرا: بعد از ریشه یابی اکنون جواب می دهد که یکبار شق اول را می پذیرد و جواب می دهد ویکبار هم شق دوم را می پذیرند.


[1] . جلد اول اسفار اربعه عقلی در مبحث نفی ماهیت از ذات حق تعالی.
[2] . همه عالم صدای نغمه اوست    که شنیدست چنین صدای دراز؟.
[3] . مفهوم وجودی که در ذهن است نمی تواند حقیقت حق تعالی که وجود خارجی است را تشکیل بدهد.
[4] . در صفحه قبل.
[5] . مفهوم وجود در خارج معدوم است زیرا در ذهن است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo