< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکالات دوانی

و أما قوله: هذا المفهوم أمر اعتباري فظاهر الفساد فإن كون الموجود موجودا ضروري ألا ترى أن القوم ذهبوا إلى أن موضوع العلم الإلهي هو الموجود المطلق ثم حكموا أن وجود موضوعه غني عن الإثبات لأنه بين الثبوت فظهر أن الواجب عين مفهوم الموجود بحسب الخارج- فإن مفهوم الموجود موجود في الخارج بأفراده و هو بحسب هذا النحو من الوجود- يجوز أن يكون عين الواجب

وقوله؛ ورد عليه أن موجوديته بذاته إلى آخره... غير مُسلم و تحقيقه على ما قرّره أي السيد المذكور في حواشي التجريد يقتضي تمهيد مقدمة هي؛ أن العوارض المحمولة على الشي‌ء مواطاة عين ذلك الشي‌ء و متحد معه في الخارج و مغاير له زائد عليه في الذهن فإن سئل: عن ذلك الشي‌ء من حيث هو في الخارج- هل هو عين العارض أو غيره،

فالجواب: أنه عينه

و إن سئل: عنه من حيث إنه في الذهن-

فالجواب: أنه غيره

فالاتحاد بينهما في الوجود الخارجي و التغاير في الوجود الذهني- و لا خفاء في أن النسبة بينهما لا يكون حيث يكونان متحدين و إنما يتصور حيث هما متغايران ولا في أن ما لا يكون له جهة التغاير بأن لا يكون له الوجود الذهني لا يكون له نسبة إلى العارض المذكوروإذا تمهد هذا فنقول: إذا لم يكن للذات الذي هو واجب الوجود وجود ذهني لم يكن له مع مفهوم الموجود جهة التغاير فلا يكون بينه و بين مفهوم الموجود نسبة حتى يستقيم أن يقال: مقتضى هذه النسبة ذاته أو شي‌ء آخر بخلاف الممكن- و بهذا يظهر الفرق بينه و بين الممكن و يندفع إيراده الثاني و يسقط الترديدات البعيدة- التي يمُجّها الطبيعة السليمة

و الحاصل: أن الممكن يمكن أن يحصل لذاته وجود ذهني- يتكثر بحسبه و ذلك في الواجب لذاته ممتنع

و الجواب عن الثالث: أن الماهية -و هي جواب ما هو- عبارة عن الذات المجردة عن العوارض في اعتبار العقل فإذا تجردت عنها عند العقل تميز أحدهما عن الآخر عنده و حينئذ يجد الذات في نفسها عارية عن‌ العوارض المحمولة و في نفس الأمر مخلوطة متحدة بها فيطلب سببا في ذلك- و يستند لا محالة إلى أمر ما هو إما الذات و إما غيرها و لما لم يجز استناد مفهوم الموجود إلى الذات لأن الشي‌ء ما لم يوجد لم يوجد فحكموا بأن كل ذي ماهية معلول انتهى.

أقول: فيما ذكره وجوه من الخلط و الغلط؛

الأول: أن ما ذكره من أن مفهوم الموجود موجود لأنه محمول عليه مغالطة- نشأت من سوء اعتبار نحوي الحمل‌ و الخلط بين الحمل الذاتي الأولي و الحمل الشائع المتعارف؛ فإن كل مفهوم يحمل على نفسه بالمعنى الأول و كثير من المفهومات غير محمولة على نفسها بالمعنى الثاني فلم يلزم من كون مفهوم الموجود نفس معناه أن يكون فردا لنفسه حتى يكون موجودا في الخارج.

 

محقق دوانی 3 اشکال بر سید سند وارد کرد؛

اشکال نخست: این که سید سند می گوید: حق تعالی موجود بحت است آیا مرادش این است که؛

     حق تعالی عین مفهوم موجود است؟

     حق تعالی فردی از افراد مفهوم موجود است؟

فرض نخست غلط است زیرا مفهوم موجود اعتباری ودر ذهن است وذات حق تعالی حقیقی و در خارج است

فرض دوم هم مورد سوال است که؛

     آیا موجودیت حق تعالی به ذاتش است؟

در این صورت باید دو بار موجود باشد؛

یک بار به این جهت که فردی از مفهوم موجود است

ویکبار هم به این خاطر که در حد ذات موجود است.

     آیا موجودیت اش به خاطر این است که فردی از مفهوم موجود است؟

پس حق تعالی در حد ذات موجود نیست و فرقی بین واجب وممکن باقی نمی ماند

اشکال دوم: برفرض این که موجودیت حق به ذاتش باشد با توجه به این که در این صورت ذات حق معروض مفهوم موجود می شود ذات حق هم مثل ممکنات به دو چیز -که به ماهیت ووجود است- تحلیل می شود ؛

    1. ذاتی که عین موجود است

    2. مفهوم موجودی که بر آن عارض می شود

اشکال سوم: این که سید سند گوید: حق تعالی ماهیت ندارد آیا؛

     به این معنی است که حق ذات ندارد؟

این فرض انکار ذات واجب است

     ذات دارد اما در اصطلاح به آن ماهیت گفته نمی شود

این صرف دعوای لفظی است

میرغیاث الدین منصور فرزند سید سند از اشکالات 3 گانه دوانی بر پدرش پاسخ داده اند؛

جواب اشکال نخست: حق تعالی عین مفهوم موجود است زیرا مفهوم موجود بر ذات حق حمل می گردد مفاد حمل اتحاد و هوهویت است معنای حمل اتحاد و یگانگی موضوع و محمول است بنابرین ذات حق با مفهوم موجود یکی می شود دوانی گوید: مفهوم موجود اعتباری و ذهنی است اما ما قبل تر گفتیم: بله خود مفهوم موجود اعتباری است اما فردش در خارج است اما این بیان، رسای به مقصود میر غیاث الدین نمی باشد با توجه به اشکالی که ملاصدرا بر ایشان می کند

ایشان به دوانی می گوید: شما مفهوم وجود را اعتباری و ذهنی می دانید ما این را قبول نداریم بلکه مفهوم موجود خارجی است یعنی مفهوم موجود در خارج فرد پیدا می کند یعنی خودش به خارج می آید وخودش فرد خودش می شود مفهوم موجود در خارج می آید و در خارج به صورت فرد در می آید زیرا مفهوم موجود خودش بر خودش حمل می شود می توانیم بگوییم: مفهوم موجود موجود است مفاد حمل هم اتحاد موضوع ومحمول و هوهویت است پس مفهوم موجود اعتبار صرف نیست بلکه در خارج موجود است

این که می گوییم: ذات حق عین مفهوم موجود است به اعتبار خارج است نه به حسب ذهن یعنی ذات حق با فرد مفهوم موجود متحد است این سخن میر غیاث الدین منصور در دفاع از پدر است.

در ادامه جواب از اشکال اول علامه دوانی گفت:اگر مراد سید سند از این که می گوید: ذات حق موجود بحت است این است که فرد مفهوم موجود است ما سوال می کنیم؛

     آیا موجودیت حق به ذاتش است؟

     یا به این است که فرد مفهوم موجود است؟

میر غیاث الدین در جواب همین تشکیک را مورد انتقاد قرار می دهد ومی گوید: عوارض و اعراضی که بر شیئ به حمل مواطات و هوهو حمل می گردد مانند مفهوم موجود که عارض بر اشیاء می شود وحمل بر شیئ به حمل مواطات می شود مثل زید موجود وحمل ذو هو مثل زید قیامٌ که نیاز به تغییر در جمله است حال عوارضی بر اشیاء حمل می شود این ها در خارج عین شیئ اند ودر ذهن غیر شیئ اند

أن الوجود عارض الماهیة     تصور واتحدا هویة

 

بنابرین مفهوم موجود در خارج عین اشیاء است و در ذهن غیر اشیاء است پس اگر بخواهیم رابطه بین مفهوم موجود و شیئ را مورد سنجش قرار بدهیم باید در ذهن باشد والا در خارج که مفهوم موجود عین اشیاء است و اگر باید در ذهن باشد لزوما شیئ باید قابل تصور ومعرفت باشد در حالی که ذات حق تعالی به ذهن نمی آید و در تصور نمی گنجد لذا این سوال شمای علامه دوانی از اساس غلط است که آیا موجودیت حق به ذاتش است یا به خاطر این که فردی از مفهوم موجود است و این سوال متفرع بر این است که ذات حق قابل تصور و آمدن در ذهن باشد و آن گاه مفهوم موجود بر آن عارض و حمل شود ودو چیز در ذهن پیدا شود یکی مفهوم موجود و یکی هم ذات حق، بعد بین این دو نسبت سنجی بکنیم که آیا مفهوم موجود ذاتی ذات حق است و موجودیت ذات حق به ذاتش است یا به این است که این مفهوم بر آن عارض می شود وچون مفهوم حق به ذهن نمی آید تشقیق از ریشه و اساس باطل است

از همین جواب، پاسخ از اشکال دوم مرحوم علامه دوانی هم مشخص می شود؛

جواب از اشکال دوم دوانی: وی ایراد گرفت اگر موجودیت حق به ذاتش است با توجه به این که ذات حق معروض مفهوم موجود قرار می گیرد پس ذات حق هم مانند ممکنات قابل تحلیل به دو چیز است و از این جهت فرقی بین ممکن وواجب باقی نمی ماند

جواب: فرق بین واجب و ممکن به همین است که ممکن در ذهن می آید و به دو چیز تحلیل می شود؛

     ذات ممکن که همان ماهیت است

     مفهوم موجود

اما واجب در ذهن نمی آید تا به دو چیز تحلیل شود

جواب اشکال سوم دوانی: این که حق ماهیت ندارد یعنی ذات ندارد یا ذات دارد و به آن ماهیت نمی گویند در جواب می گوییم: ماهیت عبارت از ذاتی است که ذهن و عقل آن را از همه عوارض تجرید می کنند یعنی از هر چه غیر از خودش است از آن جمله مفهوم موجود که بر اشیاء حمل می شود وقتی عقل وذهن ماهیت را از مفهوم موجود تجرید کرد ذهن این ماهیت را در حد ذات خالی از مفهوم موجود می بیند گرچه در خارج متحد با آن می بیند که «واتحدا هویةً» در این صورت سراغ سبب این را می گیرد که مفهوم موجودی که بر ماهیت عارض می شود چیست؟

سبب؛

     خود ماهیت نمی تواند باشد زیرا بدون عروض مفهوم موجود خود ماهیت موجود نیست تا بخواهد سبب عروض مفهوم موجود باشد

     چیزی غیر از خود ماهیت است که حکماء گفته اند «کل ذی ماهیة معلول» که به عکس نقیض می شود «وکل ما لیس بمعلول لیس بذی ماهیة» هر آنچه معلول نیست یعنی واجب است ماهیت ندارد

سپس ملا صدرا پاسخ از این پاسخ ها را می گوید واشکال بر میر غیاث الدین می گیرد؛

اشکال نخست ملاصدرا: این که گویی: مفهوم موجود به دلیل حمل موجود است زیرا بر خودش حمل می شود این حمل اولی ذاتی است نه حمل شایع صناعی

در حمل اولی ذاتی موضوع فرد محمول در خارج نمی شود برخلاف شایع صناعی که موضوع فرد محمول در خارج است موارد حمل اولی ذاتی دو تا است؛

    1. حمل ذات بر ذات؛ الانسان انسان

    2. حمل تمام ذاتیات بر ذات؛ الانسان حیوان ناطق

مورد حمل شایع صناعی لوازم ذات بر ذات است که موضوع فردی از محمول در خارج می شود

ودر این جا حمل مفهوم موجود بر خودش حمل می شود اولی ذاتی است و لازم نمی شود که خودش فردی از خودش در خارج شود هیچ مفهومی فردی برای خودش نیست یعنی مفهوم انسان فردی از برای مفهوم انسان در خارج نیست مثل زید و عمرو و...

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo