< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ایراد بر استدلال دوانی بر توحید ذاتی وکیفیت صدور کثرت از وحدت

تعقيب آخر فيه تثريب‌:

ثم إن العجب؛ أن هذا المحقق الجليل زاد في البيان و قال: و يمكن الاستدلال على التوحيد بأنه؛ لو تعدد الواجب لكان الاثنان منه أعني معروض الاثنينية بدون العارض؛

     إما واجبا

     أو ممكنا

و الأول: باطل لافتقار هذا المعروض إلى كل واحد من الآحاد و الافتقار ينافي الوجوب

و كذلك الثاني: لأن الممكن لا بد له من علة فاعلية تامة فتلك العلة؛

     إما نفس هذا المعروض: فيلزم كون الشي‌ء فاعلا لنفسه و مقدما عليه

     و إما واحد منهما: و هو باطل لافتقار المجموع إلى الواحد الآخر

و ليس الترديد في العلة التامة حتى يختار أنه (علت مجموع ممکن) عينه بناء على المشهور من أن العلة التامة لا يجب تقدمها على المعلول‌ فلا مانع من أن يكون عينه كما في مجموع الواجب و المعلول الأول‌ انتهى.

أقول: قد علم فيما سبق ما يظهر به بطلان هذا الاستدلال فإنك قد علمت[1] أن‌ لا موجودية في مركب ليس له جزء صوري (ای؛حقیقی خارجی) ولا جهة وحدة إلا موجودية واحد واحد من آحاده

و أما احتجاجه (دوانی) عليه (وجود مجموع)؛ بأن انتفاء المتعدد أنما يكون بانتفاء واحد من آحاده- و الآحاد هاهنا بالأسر موجودة؛ فقد علمت[2] أنه مغالطة فككنا عقدتها

ثم استدل أيضا هاهنا عليه بأنه تقرر في موضعه أنه يمكن أن يصدر عن الواجب شي‌ء و عن المعلول الأول شي‌ء آخر و عن مجموعهما شي‌ء ثالث حتى يكون في المرتبة الثانية شيئان في درجة واحدة و هكذا كما قرروه في صدور الكثير عن الواحد الحقيقي- بدون الاستعانة بالاعتبارات التي يشتمل عليها المعلول الأول على ما هو المشهور (مشاء) فلو لم يكن سوى كل واحد شي‌ء لم يجز أن يصدر عن مجموع الواجب و معلوله شي‌ء ثالث.

أقول: إن هذه الطريقة في صدور الكثير عن الواحد مما أفاده الشيخ المقتول في أكثر كتبه و تبعه المحقق الطوسي في شرح الإشارات[3] و في رسالة له في هذا الباب لكنها غير صحيحة عندنا كما بيناه و المتبع هو البرهان

و أما كيفية صدور الكثرة عن الواحد الحقيقي فلها طريق عندنا (روش عرفا) غير هذه الطريقة و غير ما يستعان فيه بالاعتبارات الذهنية كما سيأتي[4] بيانه من ذي قبل إن شاء الله.

 

محقق دوانی استدلال دیگری هم بر توحید ذاتی وجود اقامه کرد که آن هم از طرف ملاصدرا مورد ایراد و مناقشه قرار گرفته است؛

دلیل: اگر واجب تعالی متعدد باشد مجموع دو واجب فرضی نه می تواند واجب باشد ونه ممکن پس تعدد واجب محال است

     واجب نمی تواند باشد زیرا مجموع نیازمند به هر یک از آحاد است و احتیاج با وجوب نمی سازد

     مجموع ممکن هم نمی تواند باشد زیرا در این صورت علت می خواهد که علت؛

     خود مجموع علت مجموع است: موجب «تقدم شیئ علی نفسه» وسبب اجتماع نقیضین است که بطلانش از ابده بدیهیات تصوریه است

     یکی از آحاد علت است: این نیز محال است زیرا مجموع نیازمند آن یکی واجب دیگری است وپای نیاز که به وسط می آید امکان رخ می دهد وبا وجوب نمی سازد

بنابرین واجب باید واحد باشد دوانی می افزاید: مراد ما از علت در اینجا علت تامه نیست بلکه علت فاعله تامه مقصود است زیرا اگر مقصود علت تامه باشد ممکن است کسی بگوید: علت مجموع خود مجموع است زیرا در علت تامه تقدم بر معلول ندارد پس مراد علت فاعلی تامه مراد است که تقدمش بر معلول واجب است با این توضیح حساب مجموع دو واجب با معلول اول جدا شده و با هم فرق می کنند در مجموع دو واجب ومعلول اول علت تامه مجموع خود مجموع است علت فاعلی تام در این مجموع واجب است یعنی اول واجب تعالی تقدم بر معلول اول دارد وآن را ایجاد می کند بعد که مجموع این دو درست شد علت تامه مجموع که تقدمش بر مجموع لازم نیست در این صورت علت تامه مجموع خود مجموع خواهد بود در مجموع واجب ومعلول اول می توان این حرف را زد اما در دو واجب مفروض ای را گفت که یکی از دو واجب علت فاعلی دیگری است وعلت تامه مجموع هم خود مجموع است خیر مجموع دو واجب مفروض با مجموع از واجب ومعلول اول فرق دارد.

نقد دلیل دوانی: ملا صدرا بر این استدلال دوانی اشکال می کند که مجموع وجودی غیر از آحاد واجزاء ندارد خود مجموع وجود خارجی ندارد تا دنبال علت آن بگردی بنابرین این استدلال دوانی از ریشه ساقط است

دوانی برای اثبات وجود خارجی مجموع 2 دلیل اقامه کرده که مجموع غیر از وجود آحاد خود وجود مستقلی در خارج دارد آن ها را ملاصدرا نقل و نقد می کند؛

دلیل نخست دوانی: از طرفی مرکب ومجموع به انتفاء احد الاجزاء منتفی می گردد واز طرفی در مرکب همه آحاد موجود است در نتیجه مجموع غیر از وجود آحاد دارای وجودی مستقل است

جواب ملاصدرا: پیشتر هم گفته شد که؛ انتفای مرکب با انتفای یکی از اجزا به این معنا نیست که وجودی غیر از وجود اجزاء دارد بلکه به این معنا است که در مرکب حقیقی خارجی باید همه اجزاء متحقق باشد و دست به دست هم بدهند تا مرکب موجود شود انسان با حیوانیت تنها یا با ناطقیت تنها درست نمی شود باید هر دو بُعد حیوان وناطق در او باشد تا انسان شکل گیرد.

دلیل دوم دوانی: این دلیل را شیخ الاشراق در باب کیفیت صدور کثرت از واحد حقیقی بیان کرده است با توجه به قاعده الواحد (الواحد لایصدر عنه الا الواحد) هر کدام از مشاء و اشراق وعرفا در کیفیت صدور کثرات از خدا بیانی دارند ؛

     مشاء: حق تعالی علت واحد است معلول واحدی که عقل اول است از آن صادر می شود عقل اول مرکب اعتباری است نه واحد حقیقی بلکه 6 جهت در عقل اول می توان در نظر گرفت اما واجب یک جهت بیشتر ندارد که همان ذاتش است اما در عقل اول 6 جهت اعتباری وجود دارد؛

    1. جهت وجود

    2. جهت ماهیت

    3. جهت وجوب غیری

    4. جهت امکان ذاتی

    5. علمی که به خود دارد

    6. علمی که به حق دارد

این جهات در عقل اول دو دسته اند؛

     جهات شریفه؛ 3 جهتی که مربوط به علت عقل اول یعنی واجب تعالی است یعنی وجود ووجوب غیری که علت به او داده و دیگر علمی که به حق دارد

     جهات خسیسه: 3 جهتی که مربوط به خود عقل اول است یعنی ماهیت و امکان ذاتی که لازمه ماهیت است و علمش به خودش

حال با توجه به جهات شریفه عقل اول عقل دوم از آن صادر می شود وواسطه ایجاد عقل دوم می شود وبا جهات خسیسه واسطه ایجاد فلک نهم یا فلک الافلاک می شود در عقل دوم جهات اعتباری بیشتر می شود؛

     علم به خود

     علم به علت که عقل اول است

     علم به علت علت که واجب است

وعقل دوم با جهات شریفه عقل سوم را باذن الله ایجاد می کند و با جهات خسیسه فلک هشتم یا فلک البروج و... تا به عقل نهم برسد که دو چیز از او صادر می شود؛

     عقل دهم یا عقل فعال به تعبیر مشاء ونسبت به آن می گویند: «الیه مفوضة کدخدائیة عالم العناصر»

     فلک اول

بنابر نظریه مشاء عقول طولیه عشره پدید می آیند

     اشراق: سهروردی نظری دارد که محقق طوسی هم از ایشان تبعیت کرده است و نتیجه آن پیدایش عقول عرضیه متکافئه می باشد بدین صورت که؛ از واجب تعالی معلول اول صادر می شود واز معلول اول معلول ثانی یا عقل دوم پدید می آید از مجموع واجب ومعلول اول، معلول سوم صادر می شود که در عرض معلول دوم است و دو عقل در عرض هم است که دومی از عقل اول صادر شده است و یکی هم از مجموع واجب و عقل اول صادر شده است و به همین ترتیب این روند ادامه می یابد

دوانی همین نظر سهروردی را دلیل خود قرار می دهد که مجموع وجود علی حده ومستقل غیر از وجود آحاد دارد ایشان می گوید: از مجموع واجب و معلول اول، معلول دوم صادر می شود

نقد ملاصدرا: گر چه بزرگانی این نظریه را ارائه کرده اد اما برهان بزرگتر از ایشان است و اصل برهان مورد پذیرش و تبعیت است نه اشخاص. قبل تر هم گفته شد مجموع وجودی غیر از آحاد و اجزاء ندارد

     عرفا و ملاصدرا: در باب صدور کثرت از واحد بنابر قاعده الواحد عرفا چنین می گویند: آن که از واجب صادر می شود فقط وجود منبسط است که وجود واحد امکانی است وهمه ماهیات به واسطه آن متحقق شده اند اگر اضافات آسمان وزمین و... را اسقاط کنیم وجود منبسط ووجود لابشرط قسمی است که اطلاق قید آن است وجود مطلق است نه مطلق الوجود که خدا است؛

مطلق از اطلاق و لا اطلاق هم    بی نیاز از وصف جفت و طاق هم

 

وجود منبسط ظل و مظهر حق تعالی است ورق منشور است ووجود ممکنات با وجود منبسط است که ظل حق و ظل غیر معدود است وهمچون پرده ای گسترده است که تمام نقوش کلمات وجود وممکنات بر آن نقش بسته است بزرگترین نقش بر آن هم نقش وجودی عقل اول است

این همه عکس می و نقش مخالف که نمود    یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

 

همین بیان عرفانی را ملاصدرا در جلد 2 اسفار اربعه عقلیه می پذیرد.

[1] - اسفار اربعه عقلیه ج6 ص36.
[2] - همان.
[3] - شرح اشارات ج3 فصل 39 ص244 و245.
[4] 4- اسفار اربعه عقلیه در ج2 ص192 گذشته است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo