< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ایراد بر برهان مشهور در توحید ذاتی

و يرد عليه‌:أن معنى قولكم وجوب الوجود عين ذاته؛

    1. إن أردتم به أن هذا المفهوم المعلوم لكل أحد عين ذاته؛ فهذا مما لا يتفوه به رجل عاقل

    2. و إن أردتم كون ذات الواجب بحيث يكون بذاته مبدأ انتزاع الوجود بخلاف الممكنات إذ ذاتها بذاتها غير كافية في كونها مبدأ هذا الانتزاع بل بسبب تأثير الفاعل فيها؛ فلم لا يجوز أن يكون في الوجود شيئان كل منهما بذاته مصداق هذا المفهوم و منشأ انتزاعه.

    3. فإن قيل: قد ثبت أن الذي يكون بذاته مبدأ انتزاع الوجود المشترك لابُدَّ أن يكون وجوده الخاص و تعينه الذي هو عين ذلك الوجود غير زائد على ذاته فالوجود الخاص الواجبي عين هويته الشخصية فلا يمكن اشتراكه و تعدده؛ فيرد عليه الشبهة المشهورة المنسوبة إلى ابن كمونة

(شبه ابن کمونه) بأن العقل لا يأبى بأول نظره أن يكون هناك هويتان بسيطتان لا يمكن للعقل تحليل شي‌ء منهما إلى ماهية و وجود بل يكون كل منهما موجودا بسيطا مستغنيا عن العلة

و لذلك[1] قيل: إن في كلام الحكماء في هذا المقام (برهان توحید حکمای مشهور) مغالطة نشأت من الاشتباه بين المفهوم و الفرد؛ فإنهم حيث ذكروا: أن وجوده تعالى عين ذاته أرادوا به الأمر الحقيقي القائم بذاته حتى يجوز أن يكون عين ذاته و حيث برهنوا على التوحيد بأنّ وجوده عين ذاته فلا يمكن اشتراكه أرادوا به المفهوم إذ لو أرادوا به الوجود الخاص القائم بذاته لم يتمّ برهان التوحيد لجواز أن يكون وجودان خاصان قائمان بذاتيهما و يكون امتيازهما بذاتيهما فيكون كل منهما وجودا خاصة متعينا بذاته و يكون هوية كل منهما و وجوده الخاص عين ذاته على نحو ما يقولون على تقدير الوحدة.

أقول: هذه الشبهة (ابن کمونه) شديدة الورود على أسلوب المتأخرين القائلين باعتبارية الوجود حيث إن الأمر المشترك بين الموجودات ليس عندهم إلا هذا الأمر العام الانتزاعي‌ و ليس للوجود المشترك فرد حقيقي عندهم لا في الواجب و لا في الممكن و إطلاق الوجود الخاص على الواجب عندهم ليس إلا بضرب من الاصطلاح حيث أطلقوا هذا اللفظ على أمر مجهول الكنه

 

در باب توحید ذاتی واجب برهانی از مشهور بیان شد که 5 صورت در آن فرض شد که؛

     در یک صورت مستلزم ترکیب شد وترکیب منافی با وجوب وجود است که امتیاز دو واجب فرضی از هم به بعض ذاتشان باشد و جزء دیگر آنها چیزی غیر از وجوب وجود باشد

     در صورت دیگری خُلف فرض لازم می آمد در صورت 3 که تعین دو واجب به امری زاید بر ذاتشان باشد واین تعین معلول خود دو واجب باشد و این ها هم یک چیز باشد این صورت مستلزم خُلف است که اصلا دو واجب در کار نباشد در حالی که دو واجب فرض کردیم وهذا خُلف زیرا اگر دو واجب یک چیز اند علت واحد می شود و بنابر قاعده الواحد معلول آن هم واحد می شود و تعینش یکی می شود ودر نتیجه دو واجب نخواهند بود زیرا تعین است که باعث امتیاز است والا دو تا نخواهند بود

     در صورت دیگر در تعین احتیاج به غیر لازم می آمد که در نتیجه در وجوب هم احتیاج به غیر لازم می آید در صورت 5 که تعین به امر زاید است که این هم معلول غیر واجب است لذا دو واجب در تعینشان احتیاج به غیر پیدا می کنند واحتیاج در تعین مستلزم در وجود است زیرا «الشیئ ما لم یتعین لم یوجد» وسر از امکان در می آورد که خلاف فرض وجوب است

     در دو صورت هم عرضیت وجود ووجوب برای واجب لازم می آمد در صورت 2 و4 ؛

    1. در صورت دوم: که امتیاز دو واجب مفروض به تمام ذات باشد در این حال وجوب وجود نمی تواند ذاتی آنها باشد ووجوب وجود در ذات واجب های فرضی راه ندارد وعارض آنها می شود ودر این صورت مفهوم وجوب وجود عارض بر این دو واجب می شود ودر نتیجه معلل می شود وعلت عارض هم معروض است و این دو واجب باید علت وجوب وجود خودشان باشند ووجوب هم همان وجود متأکد است یعنی علت وجود خودشان می شود و در این صورت «تقدم الشیئ علی نفسه» می شود و آن هم مستلزم اجتماع نقیضین است که بالبداهه باطل است

    2. در صورت چهارم: که تعین واجبی که معلول دو واجب است دو چیز باشند مانند زید و عمرو با این که امتیازشان به بعض و تمام ذات نمی باشد بلکه امتیاز به امر زاید است ولی زید و عمرو دو تا موجود می باشند که باز عرضیت وجوب ووجود می باشد زیرا در این صورت تعین زاید بر ذات واجب می شود تعین همان وجوب است ووجوب همان وجود متأکد است وتعین زاید که در محدوده عرض است لذا وجوب واجب ووجود واجب عارض می شود اما در فصل قبلی گذشت که وجوب واجب زاید بر وجود آن است

در کل این 5 صورت مستلزم 4 محذور می باشد

اشکال ملاصدرا به دلیل مشهور: ایشان بر محذور مشترک صورت 2و4 ایراد می کند که وجود ووجوب واجب زاید بر ذات واجب باشد را تحلیل می کند این که شما در دو صورت این محذور را بیان کردید در حالی که وجوب ووجود واجب عین ذات واجب است ومی گوید:

این که می گویید وجوب واجب عین ذات واجب است مقصودتان چیست؟

     مراد مفهوم وجود ووجوب است که خود دو صورت دارد؛

    1. ذات خارجی واجب همان مفهوم وجوب ووجود است؛ هیچ عاقلی این سخن را نمی گوید

    2. یا ذات بذاته واجب که در خارج است مصداق این مفهوم وجوب ووجود در ذهن ومنشأ انتزاع آن می باشد؛ یعنی ذات خارجی واجب ذات بذاته آن با قطع نظر از غیر منشأ انتزاع مفهوم وجوب وجود است و این مفهوم بر آن حمل می شود -ممکنات این گونه نمی باشند که ذات بذاته آن منشأ انتزاع مفهوم وجود نمی باشد بلکه ذات ممکن به سبب تاثیر فاعل که واجب باشد منشأ انتزاع مفهوم وجود می شود- اگر مراد این فرض است چرا دو چیز این گونه نباشد؟ که مثلا دو واجب داشته باشیم که ذات بذاته آن ها منشأ انتزاع مفهوم وجوب وجود ومصداق حمل بر آن باشد

     یا مصداق وحقیقت وخارجیت وجوب ووجود مراد است وعین ذات و تعین واجب است واین ذات بذاته منشأ انتزاع مفهوم وجوب وجود است؛ شما در بحث قبلی که وجود واجب عین ذات آن است همین صورت سوم را اراده می کردید حال اگر در اینجا هم این مرادتان باشد که وجود خاص واجب عین ذات آن است این بذاته وبه تنهایی مصداق مفهوم وجوب وجود در ذهن است ومنشأ انتزاع و مصداق حمل مفهوم ذهنی واجب است و تعین و ذات واجب را تشکیل می دهد وذات واجب را از ماعدی جدا می کند اگر مراد این فرض باشد گرفتار شبهه ابن کمونه می شود

شبهه ابن کمونه: چه اشکالی دارد که دو وجود بسیط داشته باشیم که تحلیل به ماهیت و تعینی غیر وجود نمی شود و به تمام ذات وبسیط هم از یکدیگر ممتازند و هر دو هم بذاته منشأ انتزاع مفهوم وجوب ووجود است و بر هر دو واجب الوجود حمل می شود

لذا برخی اذعان داشته اند که این نظر مشهور در بحث قبلی که اعتقاد داشت وجود واجب عین ذات آن است مراد از وجود حقیقت خارجی وجود بوده است زیرا معنا ندارد که بگویی: مفهوم وجود عین ذات واجب است اما در برهان توحید وقتی می گوید: وجود ووجوب عین ذات واجب است مراد مفهوم وجود است نه حقیقت آن تا با شبهه ابن کمونه مواجه نشوند

لذا برخی گفته اند: حکما در عمل گرفتار دوگانگی شده واین گونه گرفتار مغالطه اشتباه مفهوم با فرد وحقیقت شده اند وبجای فرد واجب مفهوم آن را مطرح می کنند

بعد ملاصدرا سراغ شبهه ابن کمونه می آید زیرا مراد از این برهان که وجود واجب عین ذات واجب است مراد همان حقیقت وجود است وگوید: کسی که قایل به اصالت الماهیة باشد نمی تواند از این شبهه رهایی بیابد زیرا این شببه شدید الورود بر کسانی است که قایل به اصالت ماهیت می باشند مثل فخر رازی که ماهیت واجب را مجهولة الکنه می داند ودر واجب و ممکن قایل به اصالت ماهیت است و اگر اصطلاح وجود خاص را به کار می برند صرف لفاظی است وایشان سخت گرفتار شبهه ابن کمونه اند زیرا ماهیت مثار کثرت واختلاط است «ماهیةٌ مثار کثرةٍ اتت» در این صورت ایرادی ندارد که دو ماهیت وجوبی داشته باشیم که به تمام ذات بسیط از هم امتیاز داشته باشند مانند اجناس عالیه وبر هر دو هم مفهوم وجوب وجود حمل گردد زیرا این مئونه ای ندارد از این روی که مفهوم وجوب وجود ساخته و پرداخته ذهن است و در خارج مصداقی ندارد و مشترک هم باشد بین دو واجب بسیط وممتاز به تمام ذات ومحذوری هم لازم نمی آید؛

     نه ترکیب

     نه احتیاج به تعین به غیر

     و نه در عرضیت به وجوب وجود حقیقی در خارج

اما بنا بر نظر ملاصدرا که قایل به اصالت وجود است دفع شبهه ابن کمونه سهل و آسان می باشد.


[1] - تا گرفتار شبهه ابن کمونه نشوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo