< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد لطف‌الله دژکام

1400/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: شروط متعاقدین /فقه پزشکی /مسائل مستحدثه

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در شرطیت عقل در متعاقدین بود. معنای عقل و کیفیت اختبار عقل بیان شد. گفتیم کیفیت اختبار عقل، کار فقیه بماهو فقیه نیست.

1- ادله شرطیت عقل در معاملات

دلیل اول آیه﴿وَ لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون﴾[1]

وجه تمسک به آیه به این صورت است که اگر مجنون قرارداد درمانی را بست، و پولی گرفته شد، استفاده از این پول اکل مال به باطل است و قرآن نهی از اکل مال به باطل کرده است.

معنای تحت اللفظی «لاتأکلوا» نهی از خوردن است و کنایه از این است که نقل و انتقال پول در این قرارداد صحیح است. حرام بودن حکم تکلیفی و صحیح نبودن و فساد حکم وضعی است. از «لاتأکلوا» حرمت تکلیفی را می فهمیم و می گوییم علت عدم جواز اکل، مشکل در نقل و انتقال است و این نقل و انتقال جایز نبوده که گفته اند اکل جایز نیست. پس یک حکم تکلیفی و یک حکم وضعی اثبات شد.

مراد از باطل چیست؟ خدای متعال فرموده «اکل مال به باطل» نکنید. علما فرموده اند باطل یا حق بودن را عرف عقلاء می فهمند. اینکه خدای متعال فرموده اکل مال به باطل نکنید، این خطاب به عرف عام است. سراغ عرف عام می رویم برای فهم معنای باطل. عرف بطلان انتقال مال با قمار را می فهمد. اگر بگوییم مجنون معامله انجام داده، عرف می فهمد که این معامله صحیح نیست. خدا در فطرت بشر قوه تشخیص حق و باطل را قرارداده است. عرف می داند که معامله دیوانه باطل است. خدا گفته «اکل مال به باطل جایز نیست» و عرف هم می گوید باطل است. آنچیزی که معامله نداشته که باعث شده حکم به بطلان آن شود، فقدان عقل در متعاقدین بوده است.

پس از این آیه شرطیت عقل را برای صحت قرارداد می فهمیم. در خود آیه فساد معامله مجنون ذکر شده، وقتی معامله مجنون فاسد شد، معامله عاقل از این حیث صحیح است. وقتی جنون مانع صحت باشد، عقل موجب صحت است.

مجنون دو قسم داریم. مجنون قاصد و مجنونی که نمی تواند قصد کند. گفتیم چون مجنون دو قسم است، در مورد مجنون قاصد بحث است که آیا معامله او با اجازه ولی صحیح است یا نه؟بعضی فقها مانند مرحوم حکیم گفته اند دلیلی برعدم صحت نیست.

سوال می شود که شما از این آیه بطلان معامله مجنون را استخراج کردید. حال می گوییم عرف معامله کدام مجنون را می گوید فاسد است؟ در جواب می گوییم عرف معامله مجنونی که قصد ندارد باطل است؛ لکن اگر مجنون قاصد باشد و ولیّ او اجازه دهد می گوید این معامله صحیح است. بنابراین شما از این آیه می خواهید استفاده کنید شرطیت عقل را، آیه با توجه به فهم عرف معامله مجنون غیر قاصد را صحیح می داند. اگر دلیل برشرطیت عقل منحصرا این آیه باشد، باید بگویید این آیه دلالت بر بطلان معامله مجنونی می کند که توانایی قصد ندارد. شاید مراد کسانی که به جای شرطیت عقل، شرطیت قصد را آورده اند همین بوده است یعنی قصد ملاک است واگر عدم جنون را بیان کنند می گوییم مراد جنونی است که مانع قصد است.

دلیل دوم روایات رفع قلم است. این روایات شرطیت عقل را اثبات می کند. روایاتی داریم که مضمونش این است «رفع القلم عن ثلاث، عن الصبي حتى يحتلم، و عن المجنون حتى يفيق، و عن النائم حتى ينتبه»[2] این روایت عامی است که سند آن را اهل سنت آورده اند و در کتب آنها نقل شده است. این روایت مشکل سندی دارد.

فقهای شیعه به این روایت عمل کرده اند و عمل اصحاب جبران ضعف سند می کند. مثلا مرحوم شیخ طوسی در چندین جای کتاب به این حدیث استناد کرده اند.

صاحب مدارک در شرح قواعد علامه فرموده به این روایت استناد شده و ضعیف است.

می گوییم ولی عمل اصحاب ضعف را جبران می کند. شیخ طوسی این روایت را مستقیما به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله نسبت می دهد و به این روایت که می رسد می فرماید «قال صلى الله عليه و آله و سلم: رفع القلم عن ثلاثة عن الصبي حتى يحتلم، و عن المجنون حتى يفيق»[3]

دو روایت دیگر وجود دارد که شاید به بحث ما ربطی نداشته باشد در روایت آمده است «حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِيٍّ الْبَصْرِيُ‌[4] قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ صَالِحُ بْنُ شُعَيْبٍ الْغَرِيَّانِيُّ مِنْ قُرَى الْغَازِيَاتِ‌[5] قَالَ حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْعَسْكَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ بْنِ قَبِيصَةَ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عَلِيٍّ الْقُرَشِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع‌ قَالَ رُفِعَ‌ الْقَلَمُ‌ عَنْ‌ شِيعَتِنَا فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي كَيْفَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّهُمْ أُخِذَ عَلَيْهِمُ الْعَهْدُ بِالتَّقِيَّةِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ يَأْمَنُ النَّاسُ وَ يُخَوَّفُونَ وَ يُكَفَّرُونَ فِينَا وَ لَا نُكَفَّرُ فِيهِمْ وَ يُقْتَلُونَ بِنَا وَ لَا نُقْتَلُ بِهِمْ مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا ارْتَكَبَ ذَنْباً أَوْ خَطَأً إِلَّا نَالَهُ فِي ذَلِكَ غَمٌّ يُمَحَّصُ عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَوْ أَنَّهُ أَتَى بِذُنُوبٍ بِعَدَدِ الْقَطْرِ وَ الْمَطَرِ وَ بِعَدَدِ الْحَصَى وَ الرَّمْلِ وَ بِعَدَدِ الشَّوْكِ وَ الشَّجَرِ فَإِنْ لَمْ يَنَلْهُ فِي نَفْسِهِ فَفِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَإِنْ لَمْ يَنَلْهُ فِي أَمْرِ دُنْيَاهُ و مَا يَغْتَمُّ بِهِ تَخَايَلَ لَهُ فِي مَنَامِهِ مَا يَغْتَمُّ بِهِ فَيَكُونُ ذَلِكَ تَمْحِيصاً لِذُنُوبِه‌»[6] اینجا رفع قلم در مقابل رفع قلمی است که ما دنبال آن هستیم. رفع قلم در اینجا یک نکته مثبت است و به این معناست که از بعضی خطاهای شیعیان به خاطر سختی هایی که در راه اهل بیت می کشند، گناهانشان بخشیده می شود.

در روایت دیگری آمده است «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ فَقَالَ هُوَ الَّذِي لَا يَهْتَدِي حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ فَيَكْفُرَ وَ لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُؤْمِنَ وَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَكْفُرَ فَهُمُ الصِّبْيَانُ وَ مَنْ‌ كَانَ‌ مِنَ‌ الرِّجَالِ‌ وَ النِّسَاءِ عَلَى مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْيَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَم‌»[7]

 


[4] ( 1). خ ل« على بن عمرو البصرى».
[5] ( 2). خ ل« الفريابى من قرى الفارياب».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo