< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد لطف‌الله دژکام

1400/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: شرائط متعاقدین /فقه پزشکی /مسائل مستحدثه

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در رابطه با شرایط متعاقدین بود. شرط اول بلوغ بود. شرط دومی که سید یزدی ذکر کردند عقل بود.

1- معانی عقل

در مورد عقل نکته ای که باید ابتداء بحث کنیم این است که مراد از عقل چیست. در مرآة العقول مرحوم علامه مجلسی فرموده عقل در لغت به معنای فهمیدن است «إن العقل هو تعقل الأشياء و فهمها في أصل اللغة»[1] بعد فرموده اصطلاحا بر اموری اطلاق می شود و شش معنا ذکر می کند. وقتی فقها می گویند شرط متعاقدین عقل است، مراد کدام یک از معانی است. آیا معنای لغوی اراده شده یا یکی از معانی اصطلاحی.

1.1- معنای اول: قوه ادراک خیر وشر

اولین معنا، قوه ادراک خیر و شر، و تمییز خیر و شر است که خوب و بد را می فهمد. ممیز یعنی کسی که خوب وبد را از یکدیگر تمییز می دهد. این قوت و توانایی که در نفس فرد می تواند باشد، را عقل گویند. بعد می فرماید «التمكن من معرفة أسباب الأمور ذوات الأسباب، و ما يؤدي إليها و ما يمنع منها، و العقل بهذا المعنى مناط التكليف و الثواب و العقاب» یعنی عاقل کسی است که می تواند سببها را بشناسد. مثلا سبب گرم شدن آب چیست؟ این قوه را اگر کسی دارد، مکلف است و اگر ندارد تکلیف ندارد. حال می گوییم وقتی سید یزدی می فرماید یکی از شرائط متعاقدین عقل است، آیا این معنا اراده شده است یا نه؟

1.2- معنای دوم: ملکه اختیار خیر و شر

معنای دوم این است «ملكة و حالة في النفس تدعو إلى اختيار الخيرات و المنافع، و اجتناب الشرور و المضار» در معنای اول می گفتیم تشخیص خیر و شر می دهد اینجا می گوییم یک ملکه نفسانیه ای دارد که خیر را نسبت به شر انتخاب می کند. ممکن است کسی بتواند خیر و شر را تشخیص دهد ولی پایبند به خیر و شر نباشد.

ممکن است کسی قوه تشخیص داشته باشد ولی ملکه اختیار نداشته باشد یعنی خیر را اختیار نکند. آیا وقتی می گوییم شرایط متعاقدین عقل است معنای اول ملاک است یا دوم؟

آیا ملکه اختیار و اجتناب همان قوه تشخیص است که تقویت شده یا غیر از آن است. علامه مجلسی فرموده احتمال دارد یک چیز باشد و وقتی قوه تشخیص کامل شد می شود معنای دوم. ولی می گوییم اگر اینطور باشد، خیلی از حالات ادارکی خود را باید واحد فرض کنیم در حالی که حالات متعدد و متفاوت است. قاعدتا اینها دو چیز متفاوت هستند.

بعد ایشان می فرماید اینکه می بینیم مردم حکم به خوب و بد می کنند ولی بد را انجام می دهند، دلالت دارد بر اینکه علم به خیر و شر غیر از ملکه خیر و شر است.

ایشان می فرماید «و الذي ظهر لنا من تتبع الأخبار المنتهية إلى الأئمة الأبرار سلام الله عليهم، هو أن الله خلق في كل شخص من أشخاص‌ المكلفين قوة و استعدادا لإدراك الأمور من المضار و المنافع و غيرها على اختلاف كثير بينهم فيها، و أقل درجاتها مناط التكاليف و بها يتميز عن المجانين و باختلاف درجاتها تتفاوت التكاليف، فكلما كانت هذه القوة أكمل، كانت التكاليف أشق و أكثر، و تكمل هذه القوة في كل شخص بحسب استعداده بالعلم و العمل، فكلما سعى في تحصيل ما ينفعه من العلوم الحقة، و عمل بها تقوى تلك القوة» آنچه از اخبار می فهمیم این است که خدای متعال در هر فردی یک قوه و استعداد قرار داده که این قوه و استعداد می تواند ادراک خیر و شر و سایر امور را برای فرد ایجاد کند.

این قوه و استعداد در افراد مختلف متفاوت است. این قوه مشکک است و کم زیاد دارد یک نفر ممکن است خیلی بیشتر و بهتر از دیگری خیر و شر را درک کند. دکارت می گوید «اگر خدا همه چیز را مثل عقل تقسیم کرده بود کسی ناراضی نبود» هر کس هرچه قدر عقل دارد فکر می کند آخر فهم است و فکر نمی کند کسی بیشتر از او می فهمد.

2- نکته اخلاقی

در مواجهه با مردم کسی که مواجه باشما است احساس می کند بهتر از شما فهمیده. اینکه شخص احساس می کند بهتر فهمیده ممکن است شما را ناراحت کند ولی باید با او مدارا کرد و منبّهاتی برای او بیان کرد که اگر قابلیت فهم دارد، به اشتباهش پی ببرد.

اگر حلم وصبر داشته باشید، افکار عمومی را با خود همراه می کنید. یکی از شیوه های کار اجتماعی همین است. وقتی اجازه دهیم شخص مقابل حرف بزند، اگر اشتباه کرده باشد، خودش حجت علیه خودش را آشکار می کند.

3- ملاک عقل در شروط متعاقدین

گفتیم عقل شرط در متعاقدین است. پزشک و بیمار باید عاقل باشند، حال کدام عقل ملاک است. علامه مجلسی می فرماید اقل درجات عقل، مناط تکلیف است که عبارتست از همان معنای اول - به همین خاطر می گفتیم فقه طوری باید باشد که سطح عمومی جامعه را شامل شود- پایین ترین درجه، درجه ای است که مجنون از غیر مجنون جدا می شود.

اگر شرط عقل را اینطور بگوییم قید «عدم الحجر» در بیان شروط متعاقدین که در کلام سید یزدی بود «المتعاقدان و يشترط فيهما البلوغ و العقل و الاختيار و عدم الحجر لفلس أو سفه أو رقّيّة»ما را از شرطیت عقل بی نیاز می کند پس باید معنای عقل چیز دیگری باشد تا این قید، توضیحی نباشد.

شیخ انصاری در شرائط المتعاقدین فرموده از جمله شرائط قصد است.[2] اینکه ایشان قصد را فرموده و عقل را نفرموده، به این خاطر است که با وجود شرائط دیگر از گفتن عقل بی نیاز می شویم. مقصود ما این بود که مجنون نتواند معامله کند که با شرطیت قصد، این مقصود حاصل می شود.

سوال این است که اگر پایین ترین مرتبه عقل ملاک است چرا به عنوان شروط متعاقدین بیان شده در حالی که عدم الحجر یا قصد از شرطیت عقل ما را بی نیاز می کند.

شیخ طوسی فرموده مراد از عقل ملاک تکلیف معنای دوم است. ملکه احتراز و اجتناب از شر و اختیار خیر را داشته باشد. با این بیان، شرطیت عقل لغو نمی شود. عدم ذکر عقل مستقلا و تصریحا توسط عده ای فقها به این خاطر است که اگر به وسیله شرطیت عقل بخواهیم از مواردی احتراز کنیم، با شرایط بعدی از آنها احتراز می شود.

معنای سومی علامه مجلسی مطرح کرده به نام عقل معاش که به نظر می رسد مد نظر نیست.

معنای چهارم و پنجم و ششم نیز مد نظر نیست. معنی ششم یک بحث کلامی است در رابطه با عقول که از آن تعبیر به عقول عشره می کردند.

 

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo