< فهرست دروس

درس تفسیر استاد درایتی

1401/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حقوق انسان از منظر قرآن/حقّ ذاتى انسان بر خدا /حقّ عدم ظلم خدا بر انسان

 

جمع بندى [1]

به نظر مى رسد از مجموع اين آيات و همچنين انضمام دو فاكتور عدم امكان صدور ظلم از خداوند به سبب قبيح بودن آن و تعريف ظلم به سلب حقّ، بدست مى آيد كه انسان ذاتا داراى حقّ و حقوقى است كه حتى پرودگار متعال سلب آن را به خود جائز نمى داند اما شناسايى اين حقوق و تمييز آن از عوامل ديگر مطلب ديگرى است كه نياز به بررسى بيشترى خواهد داشت. به عبارت دیگر مواجه شدن انسان با پديده هايى كه ذات انسان هيچ دخالتى در بوجود آمدنش نداشته و از طرفى رافع آرامش و مانع حيات مطلوب اوست (مانند ناقص الخلقة بودن انسان) اين سوال را در ذهن هر انسانى پديد مى آورد كه حقّ ذاتى انسان چيست و آيا اين سرى از پديده ها مى تواند ظلم خداوند به انسان قلمداد شود يا خير؟

لازم به ذکر است كه اگرچه برخى از متكلمين براى حلّ عويصه ى اختلاف سطح زندگانى بشر قائل به تناسخ [2] (تعويض شرائط و امكانات و مشاركت هر انسانى در ادوار مختلف حيات براى يكسان سازى زندگى بشرى) شده اند و عده اى ديگر نيز بر اساس وجود اجر مضاعف [3] و آثار اخروى گسترده در ابتلائات سخت و دشوار الهى، آن را ظلم به بشر ندانسته اند اما پيش فرض هردو نظريه، قبول عدم امكان ظلم خداوند به انسان و تحفظ بر اين حقّ ذاتى مى باشد.

بايد توجه داشت كه اگرچه نظريه ى ديگر در مسأله مدعى آن است كه همه نعمت هاى الهى از باب فضل او به انسان مى باشد نه حقّ ذاتى انسان و استحقاق او (هَبْنِي لاِبْتِداءِ كَرَمِكَ وَسالِفِ بِرِّكَ بِي) و در نتيجه ذات ربوبى از عدم فضل و زيادة مورد بازخواست قرار نمى گيرد و عملكرد خداوند موجب تضييع حقّى نمى باشد {... ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ [4] }[5] ؛ اما حتى قائلين به اين نظريه نيز عدل و ظلم را در عرصه ى آخرت و هنگام مثوبت و عقوبت جارى دانسته و در روز قيامت و جزاء حقّى را براى انسان معتقد هستند و الا ظاهر اين نظريه با مدعاى أشاعرة يكسان بوده و بر اين اساس هيچ تقدير نامطبوعى را از ذات مقدس ربوبى، قبيح و ظلم نخواهد بود (الحسن ما حسّنه الشارع و القبيح ما قبّحه الشارع). مضافا به اينكه اگرچه اقتضاء حكمت الهى براى سپرى شدن امورات دنيا و گذران زندگى بشر، وجود تفاوت و اختلاف طبقاتى و تفاضل برخى بر برخى ديگر است {أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا ۗ وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ [6] }[7] ،اما اين حكمت الهى اثبات نمى كند كه چرا قرعه ى رعيت و زير دست بودن به نام يك عده و قرعه ى سلطنت و آقايى به نام عده ى ديگر بايد درآيد و نمى تواند نافى تحقق مفهوم ظلم در دنيا باشد.

در تأييد اين برداشت از آيات و اثبات حقّ ذاتى انسان به عدم ظلم به رواياتى نيز مى توان تمسك نمود كه به عنوان نمونه به يك روايت اشاره مى كنيم :

قال أميرالمؤمنين عليه السلام : أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ؛ [وَ الْحَقُ] فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ؛ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ، تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ. [8]

امير مؤمنان عليه السلام در این خطبه شريف مى فرمايند كه سخن گفتن پيرامون حقّ سهل و عمل به مفاد آن دشوار است و همچنان كه نمى توان مخلوقى را يافت كه صرفا صاحب حقّ باشد اما برعهده ى او حقّى براى ديگران نباشد، ذات ربوبى نيز هم صاحب حقّ است و هم خلائق بر ايشان حقوقى خواهند داشت، هرچند كه مضاعف قرار دادن ثواب در قبال حسنات (عشر امثالها)، لطف و تفضلى از ناحيه ايشان و مقتضى كرامت الهى مى باشد.

 


[1] بخشى از اين مطالب مربوط به جلسه ٣ تفسير مورخ ١ خرداد ماه ١٤٠١ مى باشد.
[2] تناسخ یک باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ است تناسخ در آیین هندو به چرخهٔ زندگی و مرگ و انتقال روح از جسم مرده به جسمی تازه و تکرار زایش و مرگ گفته می‌شود. طبق آیین هندو این چرخه تا زمانی که روح از آلودگی‌ها، غفلت‌ها و نادانی‌ها پاک نشده‌است ادامه می‌یابد. تناسخ یک اصل اصلی در ادیان هند است (یعنی هندوئیسم، بودیسم، جینیسم و سیک گرایی) و اکثر انواع بت پرستان، اما گروه‌هایی هستند که به تناسخ اعتقاد ندارند ولی در عوض به زندگی پس از مرگ معتقد هستند. اگرچه اکثر فرقه‌های مسیحیت و اسلام معتقد نیستند که افراد تناسخ می‌یابند، اما گروه‌های خاصی در این ادیان به تناسخ اشاره می‌کنند. این گروه‌ها شامل اصلی‌ترین جریان‌های تاریخی و معاصر کاتاریسم، علویان، اهل حق (یارسان)، آیین مانوی، دروز، و چلیپای گلگون هستند.تناسخ در اشکال گوناگون، به عنوان یک اعتقاد باطنی در بسیاری از جریانات یهودیت از جنبه‌های مختلف اتفاق می‌افتد، در برخی از اعتقادات مردم بومی قاره آمریکا، و برخی از بومیان استرالیا (هر چند اکثر آنها به زندگی پس از مرگ یا جهان روح معتقدند). اعتقاد به تولد مجدد توسط شخصیتهای تاریخی یونان، مانند فیثاغورس، سقراط و افلاطون و همچنین در ادیان مختلف وجود دارد.روابط تاریخی بین این فرقه‌ها و اعتقادات مربوط به تناسخ که از ویژگیهای نوافلاطونی، اورفیسم، هرمتیسم، مانوئیسم و عرفان دوران روم و همچنین ادیان هند است، موضوع تحقیقات علمی اخیر بوده و در دهه‌های اخیر، بسیاری از اروپایی‌ها و آمریکایی‌های شمالی علاقه به تناسخ پیدا کرده‌اند و بسیاری از آثار معاصر خود از آن یاد می‌کنند. فلسفهٔ اعتقاد به تناسخ به اعتقاد هندیان به کارما یا «قانون تاوان» بازمی‌گردد. بدین صورت که هندوها معتقد بودند که پاداش و عذاب در همین جهان رخ می‌دهد. اگر انسان در زندگی فرد نیکی باشد زندگی راحت‌تری خواهد داشت. سپس این سؤال مطرح شد که: «چرا افراد نیکی وجود دارند که زندگی آن‌ها سرشار از رنج است؟» در پاسخ به این سؤال فرضیهٔ تناسخ یا وازایش مطرح شد. که می‌گفت روح انسان پس از مرگ دوباره در قالبی جدید به این جهان بازمی‌گردد و نتیجهٔ اعمال زندگی‌های قبلی را در این زندگی می‌بیند. به این چرخهٔ زایش‌های مجدد نام تناسخ را داده‌اند.تعریفی متداول از نسخ و مسخ و رسخ و فسخ بترتیب عبارت است از انتقال روح انسان به جسم انسان دیگر، انتقال روح انسان به جسم حیوان، انتقال روح انسان به جسم گیاه، انتقال روح انسان به جسم جماد. فراهیدی، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
[3] بايد توجه داشت كه بر اساس أدلة ى نقلية، اجر مضاعف اخروى مربوط به صبر عبد بر بلاء است نه اصل محروم بودن از بعضى فضائل الهى.
[4] این [برانگیختن به پیامبری و مسؤولیت عظیم تعلیم و تربیت، ] فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد عطا می کند، و خدا صاحب فضل بزرگ است.
[6] آیا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند، بهتر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo