< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

99/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/عام و خاص /جواز تمسك به عام براى نفى تخصيص و اثبات تخصّص

 

اشكال

مرحوم صدر مى فرمايند اين ملاك محقق عراقى ناتمام است بلكه ملاك صحيح براى قيام سيرة عقلائية عبارت از آن است كه نسبت به هر شكى كه احراز آن از شئون قانون گذار و مرتبط به جعل باشد، سيرة عقلائية در تمسك به أصالة العموم وجود دارد و نسبت به هر شكى كه احراز آن شئون قانون گذار نباشد و مربوط به مجعول باشد نه جعل سيرة بر تمسك به أصالة العموم وجود نخواهد داشت.

با در نظر گرفتن اين ملاك روشن مى شود كه مسأله سابق و مانحن فيه كاملا متفاوت هستند زيرا قانون گذار در جعل حكم و قانون هيچ نظارتى (اثباتا و نفيا) بر مصاديق موضوع حكم خود ندارد تا به عموميت موضوع آن أخذ شود فلذا در مسأله ى سابق كه شك مربوط به اصل مصداقيت فرد مشكوك براى عام بود، تمسك به عام جائز نمى باشد اما در مانحن فيه كه شك مربوط به اصل صدور تخصيص از جانب قانون گذار است و جعل تخصيص از شئون و مرتبط به ايشان مى باشد، هيچ محذورى براى أخذ به عموميت جعل وجود نخواهد داشت.[1]

 

٢- همه ى قضاياى حقيقية (أكرم العلماء) در حكم قضية شرطية (إن كان عالماء فأكرمه) هستند و قضية شرطية به تعداد افراد خود منحل مى شود و در هر قضية شرطية اى انتفاء جزاء (عدم وجوب إكرام) لامحاله موجب انتفاء شرط (عدم عالم بودن) خواهد بود. با اين استدلالى كه صورت گرفت ثابت شد كه هر وقت خروج فردى از حكم عام قطعى باشد، على القاعده بايد از تحت موضوع عام نيز خارج باشد و نتيجه ى آن اثبات تخصّص مى باشد.

 

اشكال

دليل أخص از مدعاست و اين استدلال صرفا نسبت به قضاياى حقيقية وجود دارد اما با قضاياى خارجية كه احراز مصاديق برعهده قانون گذار است و منحل به قضية شرطية نمى شوند، قابل تطبيق نخواهد بود.

 

ممكن است گفته شود احكام شرعى و قوانين شريعت ناظر به عناوين و به صورت قضية حقيقية هستند نه ناظر بر مصاديق موجود و به صورت قضية خارجية تا مشمول استدلال قرار نگيرند ؛ اما مرحوم صدر مى فرمايند قضية خارجية هميشه نبايد ناظر به افراد موجود بالفعل باشد تا با احكام شرعى ناسازگار گردد بلكه صرف لحاظ فعليت آن موجب خارجية شدن قضية مى شود هرچند كه وجود فعلى آن مربوط به مستقبل باشد. بنابراين مايز اساسى اين دو قضية لحاظ حكم براى افراد مقدرة الوجود و يا موجود بالفعل است اعم از اينكه وجود فعلى آن ها در زمانى حال يا آينده محقق شود. به عبارت دیگر اگر ملاك حكم مربوط به عنوان باشد (عالم) قضية حقيقية و اگر مربوط به ذات باشد (اولاد) قضية خارجية خواهد بود و وجود بالفعل يا عدم آن تفاوتى در كيفيت قضية ندارد.

 

٣- قضية موجبة كلية (كل عالم يجب إكرامه) مقتضى ثبوت عكس نقيض آن (كل من لايجب إكرامه ليس بعالم) [2] است و با ثبوت عكس نقيض، خروج از حكم مستلزم خروج از موضوع نيز خواهد بود و در نتيجه تخصص خواهد بود.

مرحوم صدر اين استدلال را متفاوت با استدلال قبل مى دانند زيرا استدلال قبل مربوط به قضية حقيقية و اين استدلال مربوط به قضية كلية مى باشد.[3]

اشكال

مرحوم صدر مى فرمايند اين استدلال نيز أخص از مدعاست و فقط در خصوص موردى كه دليل عام قضية حقيقى و دليل خاص قضية خارجية باشد قابل تحقق است همچنان كه استدلال سابق نيز مربوط به همين صورت بود. بنابراين اگر هردو دليل عام و خاص قضية حقيقية يا هردو قضية خارجية و يا دليل عام قضية خارجية و دليل خاص قضية حقيقية باشد اين استدلال


[2] عکس :گاهی اوقات برای اثبات آنچه که مد نظرمان است ممکن است، به استدلال به قضیه دیگری نیاز داشته باشیم که با قضیه مورد نظر ما نوعی پیوستگی و ارتباط داشته باشد و بتوان از صدق آن به صدق مطلوب دست یافت. این نوع از دستیابی به موجب ملازمه ایی است که بین دو قضیه وجود دارد و ملازمه مذکور، بین هر قضیه و عکس مستوی و عکس نقیض آن برقرار است اینک به شرح این دو نوع عکس می پردازیم.عکس مستویعکس مستوی عبارت است از این که محل طرفین قضیه ( موضوع و محمول ) را عوض کنیم در حالی که کیف و صدق قضیه به جای خود باقی باشد. یعنی این که یک قضیه صادق را به قضیه دیگری تبدیل کنیم که قضیه دوم در صدق و کیف تابع قضیه اول باشد. طرق تبدیل این است که جای موضوع و محمول ( در قضایای حملیه ) یا جای مقدم و تالی ( در قضایای شرطیه ) عوض کنیم به نحوی که کیف قضیه و صدق آن تغیییر نکند، قضیه دوم را عکس مستوی ( لازم الصدق ) قضیه اول، می نامند( قضیه اول را نیز عین یا اصل می گویند ). بنابراین از صدق قضیه عین، می توان صدق عکس مستوی را نتیجه گرفت و البته نه برعکس ( از صدق عکس مستوی نمی توان به صدق عین پی برد).کلمه عکس در این جا به دو معنی به کار می رود: یکی عمل تبدیل و دیگری قضیه ایی که تبدیل در آن واقع شده است. این که می گوییم عکس در صدق تابع اصل ( عین ) است، به این معنی است که: اگر اصل صادق باشد، صدق عکس ضروری است.پس در این جا می توان اینطور نتیجه گرفت که:اگر اصل صادق باشد، عکس آن صادق است.اگر عکس کاذب باشد، اصل آن کاذب است.قاعده دوم، چنانکه معلوم است، منشعب از قاعده اول است.شرایط عکس:عکس قضیه با قید سه شرط انجام می شود:تبدیل طرفینبقاء کیفبقاء صدقاما بقاء کمیت قضیه در عکس شرط نیست. قید بقاء صدق ایجاب می کند که در بعضی قضایا بقای کمیت نیز رعایت شود و در بعضی دیگر چنین نیست.اکنون به مثال های زیر توجه نمایید:اصل: هر الف، ب است — عکس: بعضی از ب، الف است.اصل: هیچ الف، ب نیست — عکس: هیچ ب، الف نیست.بعضی مایع ها آب هستند – عکس صادق آن – بعضی آب ها مایع هستند.بعضی از پرندگان سفید هستند – عکس صادق آن – بعضی سفید ها پرنده هستند.بعضی از انسان ها ناطق هستند – عکس صادق آن – بعضی ناطق ها انسان هستند.عکس نقیض.عکس نقیض دومین عکس قضیه است، و می توان از صدق قضیه، صدق عکس نقیض آن را استنتاج نمود که خود به دو دسته زیر تقسیم می گردد:عکس نقیض موافقعکس نقیض مخالفعکس نقیض موافق : عبارت است از تبدیل نقیض طرفین قضیه با بقای صدق و کیف. به عبارت دیگر این عکس را موافق می گویند زیرا در کیف موافق با اصل است. مثال:هر نویسنده ایی انسان است — هر غیر انسانی، غیر نویسنده است.هیچ فلزی عایق نیست — برخی از غیر عایق ها(هادی ها) غیر فلز نیستند.بعضى انسان ها دانشجو هستند — بعضى از غير دانشجوها غيرانسان هستند.برخی از اعداد اول، زوج(غیر فرد) نیستند — برخی از اعداد غیر زوج(فرد)، غیر عدد اول نیستند.هرگاه اگر این عدد زوج باشد، آنگاه بر دو قابل قسمت است — هرگاه اگر این عدد بر دو قابل قسمت نباشد، آنگاه زوج نیست.عکس نقیض مخالف : از این جهت آن را مخالف می گویند زیرا در کیف با اصل، مخالف است. عکس نقیض مخالف به این ترتیب است که نقیض محمول را به موضوع و عین موضوع را به محمول تبدیل کنیم و کیف قضیه را تغییر دهیم و صدق آن را حفظ کنیم، به عبارت دیگر عکس نقیض مخالف عبارت است از قرار دادن مقابل محمول به جای موضوع و قراردادن خود موضوع به جای محمول با تغییر کیف و بقای صدق قضیه از جهت کمیت عکس نقیض مخالف همان حکم عکس قضیه موافق را داراست. البته باید توجه داشته باشیم که معنی و مفهوم عکس نقیض یکی بیشتر نیست و فقط روش انجام آن دو گونه است ولی ما برای درک بهتر شما آن را در دو سته به صورت مجزا شرح دادیم، زیرا معنی قضیه: هر غیر انسانی غیر نویسنده است، همین است که: هیچ غیر انسانی نویسنده نیست. مثال:هر دانشجویی انسان است — هیچ غیر انسانی، دانشجو نیست.هیچ فلزی عایق نیست — برخی از غیر عایق ها(هادی ها)، فلز هستند.برخی از اعداد اول زوج نیستند — برخی از عددهای غیر زوج(فرد)، عدد اول هستند.هرگاه این عدد زوج باشد، آنگاه بر دو قابل تقسیم است — هرگز چنین نیست که اگر این عدد بر دو قابل تقسیم نباشد، آنگاه زوج باشد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo