< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

99/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/عام و خاص /ادوات عموم

 

مرحوم نائينى در مقابل مشهور دلالت أدات عموم را شموليت و استيعاب مراد جدى مدخول دانستند و براى رسيدن به آن جريان مقدمات حكمت را ضرورى شمردند. نسبت به استدلال ايشان دو تقريب وجود دارد كه أولى ساده و از مرحوم آيت الله خوئى و دومى فنّى و برهانى و از مرحوم صدر مى باشد :

 

تقريب اول

از آنجا كه بين دو قضيه ى (أكرم كل عالم) و (أكرم كل عالم عادل) تفاوتى در استعمال كل و مجازيت جمله دوم احساس نمى شود هرچند جمله ى اول مفهم استيعاب و شمول مى باشد ، كشف مى شود كه موضوع له أدات عموم استيعاب ما يراد من المدخول مى باشد و استيعاب و شموليت در جمله اول به جهت اطلاق و مقدمات حكمت است نه موضوع له أدات پس دلالت‌ أدات عموم بر استيعاب متوقف جريان مقدمات حكمت خواهد بود .

جواب‌

مرحوم آيت الله خوئى مى فرمايند أدات عموم دلالت بر استيعاب همه افراد مدخول مى كند اما جنس و نوع و فصل و صنف مدخول ارتباطى به أدات عموم و موضوع له آن ندارد و دايره شموليت أدات عموم منوط به كيفيت مدخول مى باشد پس حتى در جمله دوم استيعاب نسبت به عالم عادل در برابر هاشمى و غير آن وجود دارد.[1]

 

تقريب دوم

اسم جنس براى طبيعة مهمله وضع شده است كه مقسم طبيعة مطلقة (لا بشرط مقسمى) و طبيعة مقيدة (بشرط شئ) و طبيعة مجردة (بشرط لا) مى باشد. منظور از طبيعة مجردة ماهيت بدون در نظر گرفتن خصوصيات خارجية است كه موضوع معقولات ثانوية قرار مى گيرد (الإنسان نوع) . [2]

باتوجه به اينكه طبيعة مهملة مقسم اين سه قسم است نمى تواند منطبق بر همه ى افراد خارجى شود (جامع بين منطبق و غير منطبق، غير منطبق است) و الا جامع بين طبيعة مقيدة و مجردة نخواهد بود [3] ، پس براى انطباق آن بر همه ى افراد خارجى نيازمند دالّ ديگرى (زائد بر موضوع له أدات عموم) هستيم كه آن مقدمات حكمت و اثبات اطلاق مى باشد .

از طرفى ديگر أدات عموم نمى توانند هم بر استيعاب و هم بر مطلق بودن مدخول دلالت كنند زيرا استيعاب (انطباق بر همه ى افراد خارجى) و اطلاق در طول يكديگرند و يك لفظ نمى تواند دلالت بر دو معناى طولى داشته باشد مضافا به اينكه از أدات عموم معناى واحد متبادر مى شود [4] و آن استيعاب است نه اطلاق .[5]

با توجه به اين تقريب كلام آيت الله خوئى كه مدخول أدات عموم را طبيعة مطلقة دانستند ناتمام مى باشد و لازمه ى اين تقريب آن است استيعاب مربوط به مراد جدى است (در حوزه ى مراد جدى نياز به دال بر اطلاق داريم) و تقديم أدات بر مدخول در تكلم محذورى نخواهد داشت و الا اگر كلام ايشان ناظر به مستعمل فيه مى بود، استعمال طبيعة مهملة در أقسامش مجاز مى شد.


[2] ادراکات حوزه وجود انسان، مراتبی دارد که عبارتند از: ١- ادراک حسی ٢– ادراک خیالی ٣– ادراک وهمی ٤– ادراک عقلی، . پس مدرکات ذهنی ما عبارتند از محسوسات، متخیلات، وهمیات و معقولات، ادراک حسی، خیالی و وهمی، جزئی هستند و تنها ادراک عقلی، کلی می باشد، البته در وجود ادراک وهمی، هم ملاصدرا، و هم روانشناسان جدید، ابراز تردید و یا نفی کرده اند.بالأخره، معقول، آن معنی و مفهوم کلی است، که قابل انطباق بر کثیر است، و در مرحله ادراک عقلی، حاصل می شود پس (کلیت)، صفت غیر قابل انفکاک (معقول)، است و هیچ مفهوم جزئی، (معقول) نیست اغلب معانی و مفاهیم که مورد استفاده روز مره قرار می گیرند، مانند انسان، میوه، کبوتر، گوسفند و، ··· از این قبیل می باشند، و معقول محسوب می شوند. ما وقتی به ذهن خود مراجعه می کنیم، دو سنخ از مفاهیم و تصوّرات، پیدا می کنیم که با یکدیگر فرق هایی دارند، مثلا ما تصوری از انسان و حیوان و نبات و هزاران شیﺀ دیگر داریم، که حکم می کنیم، که این اشیا در خارج از ذهن ما وجود خارجی دارند، و هر کدام از اینان موجودی است، که غیر از دیگری است، اما در برابر این تصورات یک دسته تصورات دیگر در ذهن ما وجود دارد، مانند تصور وجود و عدم، امکان و وجوب و امتناع، علیت و معلولیت، وحدت و کثرت، حدوث و قدیم، تساوی و لا تساوی، قوّه و فعلیت، که این تصورات، نماینده یک موجود خاص، نیستند، و در عین حال، هر یک از این مفاهیم و یا هر دو تای از آنها، بر همه موجودات قابل حمل است، یعنی این مفاهیم، صور مستقیم اشیاﺀ خاص نیست، یعنی نمی توان در خارج اشاره کرد این وجود است، یا این عدم است یا......ولی می توان بر همه موجودات، این مفاهیم را حمل کرد. پس خلاصه مفاهیم کلی بر دو دسته تقسیم می شوند:الف: دسته ای که صورت مستقیم حقایق خارجی است، که ذهن با این واقعیتها برخورد کرده، و صورتی از آن را نزد خود ساخته، سپس از اشیای دیگر هم، صور دیگری در نزد خود ساخته، و بعد در مرتبه عقل یک معنای عام و صورتی کلی، پرداخته است، که آن چه در مرتبه عقل موجود است، همان صورت واقعی شی خارجی است، که یک نوع عینیتی با وجود خارجی دارد، و سه مرحله احساس، تخیل و تعقل را، پیموده است، مثل صورت کلی که ما از سفیدی یا گرمی یا تلخی و، .......در ذهن داریم این دسته از معقولات را، معقولات اولیه می گویند، علامت این معقولات، آن است که صلاحیت دارد و در جواب(ما هو) واقع می شود و هر معنایی که بشود، با اشاره حسی یا عقلی به شی یا اشیایی، آن را برای شی یا اشیاﺀ، حمل کرده و آنها را، با آن معنا تبیین کرد، و مثلا گفت که این شی، (الف) است و این شی، (ب) است و مقولات عشر همه از معقولات اولیه می باشند.ب: برخی از معقولات و مفاهیم ذهنی، این احکام را ندارند یعنی صورت مستقیم اشیاﺀ خارجی و مناط تعیینات اشیاﺀ و ذات آنها، نیستند. بلکه تنها بیانگر حالات و حکم اشیاﺀ هستند مانند علت و معلول، امکان و وجوب، وحدت و کثرت و، ......این گونه معقولات را، معقولات ثانویه می نامند .سه فرق عمده، بین معقولات اولی و ثانیه وجود دارد:الف: معقولات اولیه، صورتهای مستقیم و بلا واسطه ای هستند که از اعیان خارجی گرفته شده است، اما معقولات ثانیه صورتهای مستقیم اشیاﺀ نیستند.ب: معقولات اولیه مسبوق به حس بوده، و بعد مرتبه خیال، و سپس، به صورت کلمات و عقلانی در آمده اند، ولی معقولات ثانیه، مسبوق به حس و خیال نیستند.ج: معقولات اولیه جنبه اختصاصی دارند، یعنی اختصاص به یک نوع خاص، و یا یک جنس خاص، و یا حداکثر یک مقوله خاص دارند، اما معقولات ثانیه جنبه عمومی داشته، و مختص به جنس، یا مقوله خاص نیستند.
[3] طبيعة مجردة بشرط لا (عدم) خصوصيات خارجى است نه بشرط لا (عدم) انطباق بر خصوصيات خارجى تا بتواند از اقسام طبيعة مهملة منطبق بر افراد خارجى باشد.
[4] أقول : محذورى ندارد كه معناى يك لفظ واحد باشد و آن معنى لوازمى داشته باشد و اين خلف تبادر هم نخواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo