< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

96/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع، دلالات، تبعیت دلالت از اراده

خلاصه کلام آخوند در تبعیت دلالت از اراده این بود که: لازمه ی کلام قائلین به تبعیت دلالت از اراده، این است که، اراده قید موضوع له باشد.

و مراد از اینکه اراده قید موضوع له باشد، قطعا مفهوم اراده نیست. چه مفهوم اراده به صورت کلی و چه جزئی، زیرا اگر مفهوم اراده، قید موضوع له باشد، دلالت تصوری است نه تصدیقی. چون با شنیدن لفظ، معنا و مفهوم اراده به ذهن می آید اما حقیقت اراده و تصدیق وجود ندارد.

اگر مفهوم اراده ی کلی قید موضوع له باشد که دلالت تصوریه روشن است و اما اینکه اگر مفهوم اراده ی جزئی _ مثل اراده استعمال از سوی زید_، قید موضوع له باشد، دلالت تصوریه ازین جهت است که با تلفظِ لفظ، صورت اراده ی زید در ذهن شنونده می آید ولی تصدیق به وجود اراده ی خارجی نمی کند. این جزئیت، جزئیت اضافی است. یعنی قیودی زدیم که نسبت به آن مفهوم، خاص است؛ اما ممکن است خود آن قابل انطباق برکثیرین باشد.

در نتیجه: واقع اراده، به حمل شایع قید معنای موضوع له است، نه مفهوم اراده و اراده به حمل اولی. حال که واقع اراده، قید موضوع له است، از آنجا که این اراده، جزئی و خارجی و حین استعمال است و متاخر از وضع است تمام این سه اشکال به این نظریه مطرح است. یعنی هم تاخر شیء متقدم و هم لزوم تجرید و هم لازم می آید وضع عام و موضوع له خاص باشد.

جواب آقای خویی از هر سه اشکال محقق خراسانی:

اگر اراده قید علقه ی وضعیه باشد، هیچیک از این اشکالات مطرح نمی شود. چون اخذ قید استعمال در وضع نیست و تجرید هم لازم نمی آید و وضع عام و موضوع له خاص هم نمی شود.

نظر محقق عراقی در خصوص کلام آخوند:

ایشان از استدلال اول آخوند (تاخر شیء متقدم) دفاع کرده و آن را پذیرفته اند زیرا آن چه در موضوع له می تواند اخذ شود فقط مفهوم اراده خواهد بود نه مصداق اراده. مصداق یعنی وجود خارجی و از آنجا که وجود خارجی حین استعمال و متاخر از وضع است نمی تواند در رتبه ی وضع به عنوان قید وضع، اخذ شود و از طرفی اگر مفهوم اراده قید موضوع له باشد دلالت تصوریه خواهد بود.

ایشان معتقد است، واضع هر چه در وضع بیاورد مفهوم است، نه واقع، حتی اگر واضع بگوید: وضع کردم این لفظ را برای این معنایی که حین استعمال واقعا آن را اراده می کنم، باز هم موضوع له، مفهوم اراده ی جزئیه شد نه واقع اراده.

اشکالات کلام محقق خراسانی و عراقی:

اشکال اول: آیا می توان لفظی را برای واقع اراده وضع کرد؟ زیرا طبق این کلام شما، اصلا وضع لفظ برای واقع اراده ممکن نیست و علی القاعده محقق عراقی در تبیین وضع باید بگوید واضع اینگونه وضع کرده است اگر کسی اراده کند مایع سیال را به کسی بفهماند من لفظ آب را برای مایع سیال با همین حالتی که در او به وجود آمده است وضع کرده ام و در غیر این صورت وضع لفظ برای مفهوم اراده خواهد بود و لازمه ی این وضع هم این است که دلالت استعمالی هم تصوری باشد.

اشکال دوم: این اشکال بر دلیل اول آخوند است که عراقی هم آن را قبول داشتند.

اشکال دیگر این است که: شما وضع عام و موضوع له خاص را ممکن می دانید یا خیر؟ شما می گویید واقع اراده را هم بیاورید، باز مفهوم می شود و کلی پس شما نمی توانید موضوع له خاص را تصویر کنید. در حالی که در موارد وضع عام موضوع له خاص هر چند معنا به صورت کلی تصور شده است اما به لحاظ واقعی آن لفظ را برای آن وضع کرده اند.

اگر وضع عام و موضوع له خاص است پس ما می توانیم واقع را ببینیم عند الوضع.

اشکال آخوند در این مرحله این بود که آن اراده ای که قرار است تصور شود متاخر از وضع است یعنی باید وضعی باشد که گوینده به وسیله ی آن لفظ بتواند این معنا را اراده کند و این متاخر است و نمی توان آن را در متقدم اخذ کرد.

پاسخ از اشکال فوق این است که:

اراده ی تفهیم معنی به دو صورت شکل می گیرد، گاهی اراده ی تفهیم معنا به لفظ خاص داریم و گاهی اراده می کنیم صرفا تفهیم معنا را ((مثل کودکی که علم به الفاظ ندارد، در مورد اول اراده متاخر از وضع است اما در مورد دوم اراده متاخر از وضع نیست و اصلا ربطی به لفظ ندارد که متاخر از وضع باشد.

پس دو نوع اراده ی تفهیم داریم و آن چه متاخر است، اراده تفهیم به لفظ خاص است و آن چه متقدم است، صرف اراده تفهیم معنا است.

در نتیجه: واضع بدین صورت وضع کرده است که: در فرضی که گوینده واقعا اراده تفهیم معنا را داشته باشد، در این مورد لفظ را برای این معنا وضع کرده ام.

این اشکال اصلی ما به محقق خراسانی و محقق عراقی است و به نظر ما کلام این دو بزرگوار دارای مغالطه است، و در مقصود از اراده تفهیم معنا مغالطه ای صورت گرفته است. اراده ی تفهیم معنای آب به لفظ آب متأخر از وضع است و نمی تواند آن را عند الوضع اخذ کرد، اما صرف اراده ی تفهیم معنای آب متأخر از لفظ نیست و اخذ آن در وضع نه مشکل دور را دارد و نه اخذ متأخر متقدما.

پاسخ دیگر از کلام آخوند:

برخی نیز در مقام پاسخ از این اشکال آخوند گفته اند: این اشکال آخوند خلاف وجدان است، زیرا ما می توانیم لفظ را برای معنا در فرض اراده گوینده وضع کنیم، و این کاشف از این است که اخذ اراده در موضوع له لفظ مستلزم خلف و دور نیست.

این وجدان کاشف از مغالطه در برهان آخوند است و اگر بخواهیم این وجدان را به صورت برهان تحلیل کنیم به این صورت می شود که آن اراده ای که متأخر از وضع است، واقع اراده است و آن چه متقدم بر وضع است تصور اراده است. یعنی آن چه را که مستعمل می خواهد اراده کند، واضع قبل از وضع، تصور می کند.

اشکال:

می توان در اشکال به این کلام گفت: بنابراین دلالت استعمالیه دلالت تصوریه خواهد شد نه تصدیقی.

جواب

ممکن است در پاسخ از اشکال فوق گفته شود: آن چه در وضع اتفاق افتاد، تصور واقع متاخر بود و لذا می تواند دلالت تصدیقی باشد.

اشکال

اگر صورت اراده ی متأخر را عند الوضع متقدم تصور کنید، خلف است زیرا نمی توان آنچه واقعش متأخر است ما آن شیء را به اعتبار واقع تصور کنیم اما متقدم.

و الحاصل

به نظر ما پاسخ اصلی از اشکال اول محقق خراسانی این است که مقصود از اراده ی تفهیمی که عند الوضع اخذ می شود، صرف اراده ی تفهیم معناست، نه اراده ی تفهیم معنا به لفظ، و در این صورت هیچ اشکالی از این ناحیه مطرح نخواهد بود. و اما پاسخهای دیگر از اشکال آخوند نا تمام و قابل خدشه خواهد بود.

کلام محقق عراقی در خصوص عدم تبعیت دلالت از اراده

ایشان فرموده اند در اینکه دلالت تابع اراده نیست دو شاهد وجود دارد:

شاهد اول: این است که دلالت تصدیقیه متوقف بر این است که احراز شود گوینده در مقام بیان است در حالی که اگر اراده ی تفهیم قید معنای موضوع له باشد، دلالت وضعیه تصدیقی خواهد بود و دیگر لازم نیست احراز کنید که گوینده در مقام بیان است؛ زیرا در این صورت "در مقام بیان بودن گوینده"، جزء معنای موضوع له است و با صرف لفظ این دلالت وجود دارد و نیاز به مقدمه ی خارجیه جهت انتقال به این جزء از معنا را نداریم.

شاهد دوم: این است که وقتی لفظ را از نائم می شنویم باز هم معنا به ذهن ما می آید در حالیکه اگر اراده در موضوع له بود نباید معنا به ذهن ما می آمد چون اراده در نائم معنا ندارد.

ایشان در مقام اشکال به این شاهد فرموده اند:

شاید گفته شود در مثل نائم، اخطار معنا به ذهن، دلالت نیست بلکه تداعی معانی است و دلالت انسیه است نه دلالت تصوریه و اساسا این انتقال بخاطر اعتیاد و انس ذهنی است.

و اما در پاسخ از این اشکال فرموده اند: اگر نائم، الفاظ غیر مانوسه و غیر متداوله را استفاده کند باز هم شنونده به معنا منتقل می شود. پس این بخاطر وضع و دلالت تصوری است نه بخاطر انس و اعتیاد شنیدن آن. لذا این انتقال به معنا، فقط علم به وضع لازم دارد اما انس لازم ندارد.

اشکال

ایشان به نکته ی دیگری نیز اشاره کرده و فرموده اند اینکه برخی گفته اند: ((حکمت وضع تفهیم و تفهم است و لذا استفاده ی از لفظ در موارد غیر اراده ی معنا، خلاف غرض وضع است و دایره استفاده از وضع نمی تواند اوسع از وضع باشد))، کلام صحیحی نیست. زیرا غرض از وضع این است که لفظ قالب معنا باشد و لذا غرض اوسع از تفهیم و تفهم است. در نتیجه هم می توان از لفظ در موارد تفهیم و تفهم استفاده کرد و هم غیر از آن و با حکمت وضع نیز منافاتی ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo