< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

1402/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الاصول العملیة/اصل برائة /برائة شرعی

 

جواب : باید از مرحوم صدر سؤال کرد که از منظر ایشان آیا مسائل مستحدثاتی که تحت هیچ حکم عام یا اطلاقی قرار نمی‌گیرند، آیا مشمول عقاب بلاصدور هستند یا عقاب بلاوصول؟! درحالی که بسیار بعید به نظر می‌رسد اهل‌البیت علیهم السلام احکام آن‌ها را بیان کرده‌ باشند و صرفا به جهت ظلم ظالمین به ما نرسیده باشد، زیرا جور جائرین اقتضاء ازبین بردن مباحث اعتقادی را بیشتر از نابود کردن مباحث فقهی داشته است، اما با این حال حجم زیادی از روایات کلامی پیرامون مباحث مختلف به ما رسیده است (مانند مطاعن خلفاء). به عبارت دیگر آیا براساس مضامینی همچون إکمال دین[1] یا تعلیم هزار باب علم به امیرالمؤمنین علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله[2] یا کتاب علیّ[3] و یا کتاب جامعه و جفری که حتی ارش خدشه هم در آن آمده[4] ، می‌توان ادعا نمود که همه‌ی احکام صادر شده است و هیچ‌گونه شکی نسبت به تکالیف، مشمول قبح عقاب بلاصدور نخواهد بود؟! یا مقصود از صدور احکام، صادر شدن تکالیف از طریق متعارف و بلاغ مبین است و از آنجا که نسبت به بخش زیادی از مسائل جدید چنین احکامی وجود ندارد، علی القاعده باید مشمول قُبح عقاب بلاصدور و برائت عقلی واقع شوند.

 

مختار در مسأله

به نظر می‌رسد دلالت این آیه و سایر آیاتی که بدین مضمون وجود دارد[5] ، بر برائت تمام باشد. همچنین باید توجه داشت که مفاد این آیه، برائت شرعی و رُفع ما لایعلمون نیست تا با ادله‌ی وجوب احتیاط در تعارض باشد، بلکه متضمن برائت عقلی و تأیید حکم عقل به قُبح عقاب بلابیان است و ادله‌ی وجوب احتیاط بر فرض تمامیتشان، وارد یا حاکم بر آن خواهند بود. به عبارت دیگر حتی اگر قاعده‌ی قُبح عقاب بلابیان یک قاعده‌ی عقلائی باشد نه یک قاعده‌ی عقلی (کما هو الصحیح)، اما از طریق این آیه می‌توان ممضاة بودن آن سیره‌ی عقلائیة را کشف کرد و در نتیجه قُبح عقاب بلابیان را به احکام شرعی و رابطه‌ی خلق و خالق نیز تسرّی داد. فقط در نهایت اگر دلیل تامی بر وجوب احتیاط وجود داشته باشد، به منزله‌ی بعث رسل و بیان متعارف و اتمام حجت خواهد بود و موضوع قاعده‌ی قُبح عقاب بلابیان را مرتفع می‌سازد.

 

دلیل دوم - آیه‌ی شریفه ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ ۖ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ۚ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا ۚ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾[6] [7]

این آیه اگرچه در مورد نفقه دادن شوهر به همسر بچه‌دارش در ایام عدة طلاق به تناسب دارایی است اما مورد، مخصّص آیه نیست و طبیعتا حکم آن شامل غیر اموال و افعال هم خواهد بود. بنابراین ذیل آیه به منزله‌ی یک تعلیل احکام قبلی و ضرب یک قاعده کلی است و دلالت دارد که خداوند متعال انسان را به غیر از تکالیفی که به او رسیده یا با تفحص یافته (ایتاء کل شئ بحسبه)، مکلف نخواهد کرد و این همان برائت شرعی است. [8]

اشکالات

به دلالت این آیه بر برائت چند اشکال شده است:

اشکال اول[9] : نسبت به اینکه مراد جدی از ما موصول در این آیه چیست، چهار احتمال وجود دارد: خصوص اموال، خصوص افعال، مطلق تکالیف، جامع بین اموال و افعال و تکالیف، اما شکی نیست که به حسب مورد آیه، این ما موصول تحت هر شرایطی باید شامل اموال باشد زیرا هیچ آیه‌ای نمی‌تواند شامل مورد خودش نباشد. بنابراین احتمال دوم و سوم منتفی است و احتمال صحیح در آیه فقط احتمال اول و چهارم خواهد بود، اما استدلال به این آیه بر برائت، تنها در صورتی صحیح است که احتمال چهارم اثبات شود، در حالی که این احتمال اساسا قابل اثبات نیست زیرا باتوجه به اینکه اگر ما موصول ناظر بر اموال باشد، مفعول به لایکلف الله خواهد بود و اگر ناظر بر تکالیف باشد، مفعول مطلق آن واقع می‌شود، لازمه‌ی معنای جامع داشتن ما موصول آن است که لفظ واحد در عین اینکه مفعول به است، مفعول مطلق هم باشد، و حال آنکه این دو نسبت متباین، غیر قابل جمع هستند[10] . بنابراین دلالت این آیه بر برائت با دو محذور مواجه خواهد بود:

     محذور ثبوتی — از آنجا که نسبت مفعول به متباین با نسبت مفعول مطلق است، این ادعا مستلزم آن است که یک نسبت در آن واحد بر دو نسبت دلالت داشته باشد که منجر به استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد می‌گردد.

     محذور اثباتی — بر فرضی که استعمال لفظ در اکثر از معنای‌ واحد هم ثبوتا ممکن باشد، باز هم ما موصول نمی‌تواند معنای جامع داشته باشد زیرا معنای جامع داشتن ما موصول متوقف بر اطلاق آن است درحالی که اولا قدرمتیقن از این ما موصول همان اموال است و قدرمتیقن در مقام تخاطب، مانع از انعقاد اطلاق می‌باشد ؛ و ثانیا بر فرض انعقاد اطلاق برای ما موصول، اطلاق هیچ‌گاه اقتضاء ندارد که از یک لفظ، تمامی معانی‌اش استعمال شده باشد. به عبارت دیگر عدم تقیید یک لفظ قرینه‌ای بر استعمال آن لفظ در اکثر از معنای واحد نیست.

جواب اول : مرحوم عراقی می‌فرماید ممکن است هیأت ما‌ موصول در نسبت جامعی از مفعول به و مفعول مطلق استعمال شده باشد که در این صورت نه استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد پدید می‌آید و نه استعمال مطلق در تمام معانی خودش، بلکه به حسب اطلاق، نسبت مطلق در معنای جامع خودش بکار رفته که آن نسبت جامع دارای دو مصداق است. باید توجه داشت که براساس این ادعا، اگرچه مستعمل فیه هیأت ما موصول، جامع نسبت‌ها خواهد بود اما قدرمتیقن آن که اموال است، مانع از جریان اصالة الاطلاق در مستوای مراد جدی هیأت ما موصول خواهد بود و لذا مرحوم عراقی استدلال به این آیه را در نهایت ناتمام می‌داند.

 


[2] أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ اَلْحَكَمِ اَلْحَنَّاطُ قَالَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ رُشَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ صَالِحٍ اَلْأَحْمَرُ عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِكِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنِ اَلْأَشْعَثِ بْنِ طَلِيقٍ قَالَ سَمِعْتُ اَلْحَسَنَ اَلْعُرَنِيَّ يُحَدِّثُ عَنْ مُرَّةَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: اِسْتَدْعَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً فَخَلاَ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ إِلَيْنَا سَأَلْنَاهُ مَا اَلَّذِي عَهِدَ إِلَيْكَ فَقَالَ عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ مِنَ اَلْعِلْمِ فُتِحَ لِي مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ.عبد اللّٰه مسعود گوید که روزى رسول خدا صلّى الله عليه و آله، على عليه السّلام را در خلوت طلبيده و با او رازهاى بسيارى گفت. چون او از حضور پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله برگشت پرسيديم چه معاهده‌ای ميان تو و پيغمبر شده که فرمود: رسول خدا هزار باب علم بروى من گشود كه از هر باب آن هزار باب ديگر مفتوح مى‌شود. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، جلد ۱، صفحة ۳۳.
[7] بر توانگر است که از توانگری اش [همسر بچه دارش را در ایام عدّه] هزینه دهد، و هر که رزق و روزی اش تنگ باشد از همان که خدا به او عطا کرده هزینه دهد. خدا هیچ کس را جز به اندازه رزقی که به او عطا کرده است، تکلیف نمی کند. خدا به زودی پس از سختی و تنگنا، فراخی و گشایش قرار می دهد.
[8] منها ـ قوله تعالى ( لا يكلّف الله نفسا إلاّ ما آتاها ) بناء على شمول الموصول فيها للتكليف؟ وعدم الموجب لتقييده بالفعل أو بالمال بالخصوص وانّ فرض موردها المال لأنها مسوقة مساق الكبرى الكلية المعلّل بها وهذا لا يناسب التقييد بالمورد وعليه فيكون المعنى لا يكلف الله نفسا بتكليف إلاّ ما آتاها وإيتاء التكليف إيصاله إذ إيتاء كل شيء بحسبه.
[10] نسبت مفعول مطلق مقتضی آن است که مفعول از شئون و کیفیات فعل باشد و وجود آن عین وجود فعل قرار گیرد، درحالی که نسبت مفعول به اقتضاء دارد که مفعول قبل از تعلّق فعل بدان، در خارج موجود باشد و تعلّق فعل به آن موجب ایجاد وصفی بر آن شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo