درس اصول استاد حمید درایتی
1402/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الاصول العملیة/اصل برائة /برائة عقلی
اولین اصل عملیای که عموما مورد بررسی قرار میگیرد، اصالة البرائة میباشد که این اصل براساس مستندات خود، به دو قسم کلی تقسیم میشود:
• برائت عقلی — مقصود از برائت عقلی، حکم عقل به برئ الذمه بودن مکلف از تکلیف الزامی مشکوک است که اساس آن، قُبح عقاب بلابیان میباشد.
• برائت شرعی — مقصود از برائت شرعی، نصوصی است که متضمن برئ الذمه بودن مکلف از تکلیف الزامی نامعلوم است که اساس آن، رُفع ما لایعلمون میباشد.
بدیهی است که بین این دو قسم از برائت، رابطهی طولی وجود خواهد داشت زیرا اگر براساس مستندات شرعی ثابت شود که شارع اساسا تکلیف مشکوک خود را از مکلف برداشته است، دیگر نوبت به جریان قُبح عقاب بلابیان نمیرسد.
بنابراین مباحث این فصل، در دو بخش کلی ارائه خواهد شد:
مرحوم صدر معتقد است که اگرچه بحث از برائت عقلی در عصر ما، یکی از مسائل اتفاقی بشمار میآید و از امور بدیهی و مسلّم قلمداد میشود و در دورهی سوم گسترهی علم اصول، زیر بنای فکری مباحث اصولی زیادی قرار گرفته است، اما این رویکرد به تدریج پس از تحولاتی که مرحوم وحید بهبهانی در علم اصول پدید آورد، شکل گرفته است و لذا در مباحث اصولی متقدمین، عین و اثری از برائت عقلی دیده نمیشود. ایشان در ادامه مدعی نظریهای به نام حقّ الطاعة است که در ضمن شش مسأله به بررسی آن میپردازیم:
مسأله اول - تبیین نظریه حقّ الطاعة
مرحوم صدر اساسا برائت عقلی را قبول ندارند و با بررسی چهار محور در مقام انکار این قاعده برآمدهاند:
محور اول – منشأ پیدایش قاعده قُبح عقاب بلابیان
از منظر مرحوم صدر منشاء پیدایش برائت عقلی نزد اصولیین، تفکیک بین مقام مولویت مولی و حق اطاعت از او و بین مقام حجیت و میزان منجزیت تکالیف مولی میباشد، درحالی که از دید ایشان این دو مسأله کاملا به یکدیگر مرتبط است. ایشان میفرمایند عموم اصولیین مولویت را کلی متواطئ انگاشته و بحث از حقّ اطاعت و دایرهی مولویت مولی را به علم کلام واگذار کردهاند و معتقدند که فقط بحث از دایرهی حجیت و منجزیت تکالیف از مسائل علم اصول است و این مبحث را با تبیین دو قاعده پیش بردهاند. اولا ادعا نمودهاند که فقط قطع است که حجیت ذاتی دارد و لذا هر حجتی باید منتهی به قطع شود، و ثانیا بر این باورند که لازمهی حجیت ذاتی قطع آن است که با انتفاء قطع، دیگر حجتی وجود نخواهد داشت. آنان براساس این دو قاعده، قائل شدهاند که عقوبت بدون بیان و علم، قبیح است.[1]
مرحوم صدر خاطر نشان میکنند که اگر حدود مولویت مولی و مبنای اطاعت از او به درستی تبیین بشود، دایرهی منجزیت اوامر او و مرز مسئولیت داشتن در قبال آن نیز کشف خواهد شد. ایشان میفرمایند که مولویت یک کلی مشکّک است و اساسا به سه صورت ذاتی و جعلی و قراردادی وجود دارد[2] ، که مولويت ذاتی و وجوب اطاعت بالاترین سطح از مولویت بوده و اختصاص به ذات بارى تعالى دارد و قابل جعل و سلب نمىباشد.
نسبت به مبنای وجوب اطاعت از پروردگار متعال سه دیدگاه وجود دارد :
• وجوب شكر مُنعم (مبناى مشهور متكلمين) — با توجه به اينكه بندگان غرق نعمتهاى بى شمار الهى هستند و شكر منعم عقلا واجب است، اطاعت مولى بر بنده واجب خواهد بود.
• دفع ضرر محتمل (مبناى مرحوم آيت الله خوئى) — با توجه به اينكه احتمال دارد تخلف از اوامر ربوبى موجب عقوبت و مجازات شود، عقل از باب وجوب دفع ضرر محتمل حكم به وجوب اطاعت مىكند و مفاهيمى نظير عفو و غفران و شفاعت و… نیز قطعیت نخواهد داشت.
• مالكيت شارع (مبناى مرحوم صدر) — با توجه به اينكه پروردگار متعال خالق بندگان است، مالك حقيقى آنها مىباشد و بیتردید اطاعت مملوك از مالك واجب است. به عبارت دیگر مولويت حقيقى برآمده از ملكيت حقيقى است و ملكيت حقيقى فقط با خالقيت شكل مىگيرد فلذا براساس خالقيت خداوند نسبت به تمام عالم و مخلوقات، مالكيت حقيقى منحصر به ايشان خواهد بود و بدیهی است که هرگونه تصرف در ملک غیر باید با اذن و اجازهی او باشد.
مرحوم صدر براساس مبنای خود و مولویت ذاتی و مالکیت حقیقی خداوند، معتقدند که نه تنها قطع به تکلیف شرعی یا ظن به آن موجب تنجیز میشود، بلکه حتی احتمال تکلیف شرعی نیز برای بنده مسئولیت آور خواهد بود و از همین رو نمیتوان ادعا کرد که عقل در برابر فرامین مشکوک الهی، حکم به قبح عقاب بلابیان میکند[3] ؛ لکن به نظر میرسد مبنای خالقیت و مالکیت خداوند نیز همچون مبنای شکر منعم نمیتواند به راحتی وجوب اطاعت پروردگار را اثبات کند زیرا همچنان که به حکم عقل، احسان کننده و بهره رسان حقّی بیش از سپاسگزاری نخواهد داشت و شکر گذاری غیر از اطاعت و بندگی است، صرف خالقیت و مالکیت نیز اقتضای وجوب اطاعت ندارد و عدم جواز تصرف در ملک غیر نیز یک قاعدهی عقلائی است نه عقلی. بنابراین بهترین و کوتاهترین راه برای اثبات وجوب اطاعت ذات ربوبی همان دفع ضرر محتمل است که نه تنها یک قاعدهی عقلی، بلکه فطری و جبلّی است، البته انسان نه از خصوص ضرر بلکه از مطلق رنج فرار میکند و لذا انسان به برخی از مضراتی که برای او لذتبخش است، تن در میدهد.